∫°⛄️.∫
∫° #صبحونه .∫
سر صبحے دریـ🌊ـا را↯
توے یڪ فنجانِ گل سرخے ریختم و سر ڪشیدم!
سر صبحے آفتاب را↯
با آواز گنجشڪھاے عاشقـ♥️
وسطِ آسمان چشم هایم رقصاندم!
سر صبحے صبحـ☀️ را خنداندم!
آدمـ👇
|تـــ♡ــو| را ڪہ داشتہ باشد🙊
همہے ساعتـ⏰ـھایش سر صبحند!
تازه و پر نور و بخیـــــر ....
#معصومه_صابر
∫°🌤.∫ #صبح یعنے ،
تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°⛄️.∫
22.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
≈|🌸|≈
≈|#پابوس |≈
.
.
آقای امامرضا
تو مؤلف دلهای شکستهای..
مردمان غریب، عاشقان پاپتی!♥️
#السلامعلیڪیاعلےبنموسےالرضا 💚
.
.
≈|💓|≈جانےدوبارهبردار،
با ما بیا بہ پابــوس👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
≈|🌸|≈
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
🌹🍃| قرار شده بود زندگی مشترڪمان را در خانہ پدرِ علیآقا شرو؏ ڪنیم.
مادرِ علیآقا اصــرار بر مراسم عـروسی داشت؛ اما ما تصمیم گرفتہ بودیم برویم قــم و برگردیم و زندگیمان را شرو؏ ڪنیم. خیلی ســاده و انقــلابی.
🌹🍃| خــرید ازدواج ما یڪ گــردنبند ظریف بود ڪہ رویش نوشتہ شده بود "علی". حولہ و ساڪ و پیــراهن سفید و یڪ جفت ڪیف و ڪفش قهــوها؎.
🌹🍃| مادرِ علی ڪہ وســایل ما را دید،
خـودش رفت آینــہ و شمعــدان و برخی لــوازم دیگر را گــرفت.
🌹🍃| مادرم اصــرار بر خرید سرویس خواب داشت و من زیر بار نمیرفتم. علیآقا با اینڪہ در قید و بند دنیا نبود، هر چہ میآوردند فقط بہبہ و چہچہ میڪرد و یڪبار هم نگفت اینها چیست؟
🌹🍃| خرید ڪہ ڪردیم میخواستیم برویم قم. فقط هــزار تومان پول برایمان مانده بود. رفتیم قم دو روز ماندیم. نهار ڪہ خوردیم، پولمان تہ ڪشید و برا؎ شــام دیگر پولی نمانده بود.
🌹🍃| علی میگفت: واقعا ازدواج نصف دین است. از وقتی ازدواج ڪردم، رفتارم با بچہها؎ جبهہ هم نــرمتر شده. وقتی توجہ میڪنم ڪہ در خانہ زن دارم، سنگینتر و محڪمتر راه میروم.
🌷شـهـیـد دفاع مقدس #علی_تجلائی
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡
‡ #ریحانه ‡
بـــــــانــوجــــان
نمیدانمدردلٺچهمیگذرد✨🌱:
ولے:
احسنٺ
ڪهبا
حجابٺ💓:
نه دل شـهیدے را شـ❤️ـڪاندے
نه دل جــــوانے را لــ💥ــرزانــدے
#چادرانہ
‡💎‡چادرت،
ارزشاست، باورڪن👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡
عاشقانه های حلال C᭄
|•👒.| |• #مجردانه 😇.| . . ✔️ تأثیر دوستی دختر و پسر در زندگی آینده آن ها چه اندازه خواهد بود⁉️ 🔰دخ
|•👒.|
|• #مجردانه 😇.|
.
.
❇️ تاثیر دوستی دختر و پسر درزندگی
آینده آن ها تا چه اندازه خواهد بود⁉️
3⃣ آسیب تربیتی🤕
دختری ڪه با پسری و پسرانه ارتباط دارد،جایگاه خود را به عنوان فردی شایسته برای تربیت در ذهن اولیای خانه و مدرسه و دوستانش از دست میدهد. چنین دختری از سیر تعلیم و تربیت عقب میماند یا برخی از راهڪارهای تربیتی را پذیرا نمیگردد.😞
4⃣ آسیب معنوی🙄
دختری ڪه به صورت نامشروع با پسری رابطه دارد با گناه و معصیت از خداوند دور شده و از نظر اخلاقی نیز آسیب میبیند،او دیگر از عبادت خود لذت نمیبرد و احساس گناه و ملامت درون روح او را آزار میدهد مگر آن ڪه توبه ڪند و راه پاڪی را پیشه سازد.🦋
5⃣ ضعیف شدن حس اعتماد😟
دختران و پسرانی ڪه بر اثر آشنایی در خیابان و محیطهای دیگر و ایجاد علاقه و دوستی بین آنها،اقدام به ازدواج میڪنند گاهی در زندگی آینده دچار بی اعتمادی میشوند زیرا با خود میگویند همسر او ڪه به راحتی با او دوست شده است و با او ارتباط برقرار ڪرده است آیا امڪان دارد ڪه قبلاً با دیگری نیز شده باشد😢
کتاب
#رازهایارتباطباجنسمخالف
نویسنده: مسلم داودی نژاد
#آرامش
#ازدواج_موفق
.
.
|•🦋.|بہ دنبال ڪسے،
جامانده از پرواز مےگردم👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|•👒.|
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 مهمون برادر شوهرم بودیم...
وقتی رسیدیم خونه شون پسر چهار ساله ام
رفت آشپزخونه یه دوری زد و اومد تو گوشم
گفت پاشو بریم غذا ندارن😳😂 گفتم چطور؟
گفت هیچ قابلمه ای رو گاز نیست😐
گفتم ساکت چیزی نگو زشته..😒
خلاصه این هی در گوش من گفت و من ساکتش
کردم آخرش داد زد بابا میگم پاشید بریم هیچ
غذایی ندارن😐 برید نگاه کنید هیچی رو گاز
نیست😂😂😂
بعد جاریم گفت غذا رو آماده کردم گذاشتم
رو بخاری تو اتاق گرم بمونه... بنده خدا بچه
کوچیک داشت زودتر غذا رو آماده کرده بود😁
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 530 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
مداحی آنلاین - نماهنگ پناهم بده - طاهری.mp3
7.94M
↓🎧↓
•| #ثمینه |•
.
.
#حسین_طاهری🎙
آقـٰامُحسناگرروزۍچِشمَشبِہنـٰامحرم
مۍافتـٰادیاگنـٰاهۍانجاممۍداداونروزو
کُلۍاستغفـٰارمۍکَردَندوفَرداشهَمروزِه
مۍگِرفتَنـد!!
#مـٰاچِہمیکُنیـم💔!؟
استغفـٰارکِہهیچ..
• شهید محسن حججی •
.
.
•|💚| •صد مُــرده زنده مےشود،
از ذڪرِ #یاحسیــــــــــــن ( ؏)👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
↑🎧↑
•[🎨]•
•[ #پشتڪ 🎈]•
آره...
میتونه واقعی باشه😉
•[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•[🎨]•
◉❲🌹❳◉
◉❲ #همسفرانه 💌❳◉
.
.
دِلا در «عاشقے» ثابت قدم باش . .
ڪھ در این ࢪھ نباشد کار بـےاجر 💙(:
#خاطرخواتیمدربست😌✋🏽
.
.
◉❲😌❳ ◉ چــون ماتِ #تــوام، دگر چہ بازم؟!👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◉❲🌹❳ ◉
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتهشتادوهشتم] آرام همانطور که دستم بند ، دور
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتهشتادونهم]
با خستگی که در جانم نشسته بود به طرف خانه مان رفتم ،
از سر کوچه که می گذشتم ، صدایی روحم را نوازش داد :
الله اکبر ..الله اکبر ...
با گیجی به سمت گلدسته مسجد محله برگشتم
مگر من حرف های نواب را قبول نکرده بودم؟!
مگر درون همان ویس ها نگفته بود اگر غذا نیاز جسم است،
نماز هم نیاز روح است ؟!
خجالتی آشکار تمام وجودم را درگیر خود کرده بود !
بعد این همه سال شرم داشتم تا سراغ خدا بروم !
ولی مگر او معجزه اش را نشانم نداده بود ؟!
کاش کسی را داشتم تا وساطتم را کند !
کسی که عزیز دردانه خدا باشد
می خواستم کار را بهانه کنم
و از زیر مسئولیت سنگین نماز شانه خالی کنم اما یاد سخنی افتادم :
به نماز نگو کار دارم ؛ به کار بگو نماز دارم !
صدای نواب در گوش هایم پیچید :
اهل بیت و شهدا پل ارتباطی ما با خداست
هر زمان از خود خدا شرم داشتی یا نا امید شدی
عزیز هاش رو واسطه بگیر
راه حلم پیدا شده بود !
وساطتت أهل بیت و شهدا
*حی علی فلاح
حی علی خیر العمل *
بدون اختیار رفتم،کفش هایم را جفت کردم و پله ها را بالا رفتم ،همه شان چادر به سر بودند ، شالم را جلو تر کشیدم و سرم را پایین انداختم ، گمانم از خجالت بود !
کنار خانم جوانی نشستم و منتظر اقامه ماندم ،
نماز را خیلی وقت بود نخوانده بودم و خوب راستش یادم رفته بود،هنوز دقایقی مانده بود تا شروع، سریع به فاطمه زنگ زدم و کمک خواستم برایم شرح داد که در نماز جماعت چه نیت کنم و گفت حمد و سوره را نباید بخوانی و این راحت ترت می کند حالا که حفظ نیستی!
بعد هم گفت ذکر رکوع و سجود را آنها می گویند و تو فقط تکرار کن ، بعد هم گفت اصلا وضو داری؟!
محکم دستم را به پیشانیم کوبیدم چرا آنقدر حواس پرت بودم من سریع خداحافظی کردم و رفتم سمت روشویی که آنجا بود ،با همان صورت خیس به طرف صف ها رفتم.
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتهشتادونهم] با خستگی که در جانم نشسته بود ب
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتنودم ]
دست ها را که برای نیت بالا گرفتیم ،
یاد یکی از نقل قول های نواب افتادم از شهید ابراهیم هادی :
مشکل ما این هست که برای رضای همه کار می کنیم الا رضای خدا
قنوت را که بالا آوردند ، خجالت سراسر وجودم را گرفت
روی درخواست و دعا نداشتم از او
ولی قسمش دادم به بهترین بندگانش که مرا ببخشد
بعد سجده آخر با همان زبان ساده و شرمندگی نجوا کردم :
خیلی کم گذاشتم ، امیدوارم منو ببخشی
بعد سریع از مسجد بیرون زدم .
چند روزی به همین منوال گذاشت، نماز خواندن را بعد سال ها شروع کرده بودم ،
نگاه پر از ذوق مادرم با دیدن نماز خواندنم را هنوز یادم هست
بعد هر نماز با شرمندگی با همان زبان ساده طلب بخشش می کردم ، از خدایی که می دانستم ارحم الراحمين است
هنگام نماز انگار در بغل خدا بودی !
در بغل پر مهر خود خودش!
با مادرم راجب مشهد حرف زدم ،
گفت این ماه سرم حسابی شلوغ است ولی من که سر شلوغی حالیم نمیشد
یک جاذبه غریبی مرا به این سفر وا می داشت !
بعد کلی کلنجار راضی شدند که با قطار راهی دیار عشق شوم
با ذوق و ماتی چمدانم را بستم
مادرم کیسه ای به دستم داد و بیان کرد که لازمم می شود
من هم بی حرف و بدون نگاهی آن را به وسایلم اضافه کردم
سفر چند روزه ای که خود خود آرامش بود انگار !
با سوت ممتد قطار ، کوپه خود را پیدا کردم ، میان راه هم از شیشه ها به اطراف نگاه می کردم ، این جاذبه و شوق چه بود که درونم را پر از تلاطم کرده بود ؟!
شوق دیدارش نفس و جان می گرفت!
به راه آهن مشهد که رسیدم با گیجی سراغ تاکسی رفتم و آدرس
هتلی کوچک در خیابان منتهی به حرم را دادم
از همان اول خیابان که چشمم به گنبدش افتاد چشمانم به نم اشک نشست
چه حس خوبی به جانم نشست با دیدن گنبد طلایی که زیر نور آفتاب گرم مرداد ماه می درخشید !
*آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
ای حرمت ملجا درماندگان
دور مران از در و راهم بده *
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
◦「 #قرار_عاشقی 🕗」
.
کاش مانند بـرف، خوب و سپید❄️
سرنوشت مرا رقم بزنی!😌
.
◦「🕊」
حتما قرارِشـــاهوگدا، هستیادتان👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦