عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتنودوششم] می دانستم خوابم نمی برد برای ه
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتنودوهفتم ]
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
پشت میز مطالعه اش نشسته بود ،
کولر گازی اتاقش هم کفاف گرمای اهواز را نمی داد !
چند سالی که در بیش مله گذرانده بود بد عادتش کرده بود !
نگاهی به کتاب در دستش انداخت ، اگر اصرار های مادر و عطیه نبود از بیش مله تکان نمی خورد
دلتنگ بود اما به آنجا عادت کرده بود !
دلش نمی آمد حتی در تابستان مدرسه را رها کند
یا چند وقتی گل بی بی را نبیند !
عجیب بود اما او دلبسته آن روستای خوش آب و هوا شده بود !
با صدای مادرش به سمت در اتاق برگشت ،
به احترامش سر پا ایستاد
و مادرش قربان صدقه تک پسرش رفت !
_ جانم مامان ؟!
مادر کمی نگاهش کرد :
زهرا و عطیه میخوان برن امامزاده ، تو نمیری باهاشون ؟!
_ چرا بگین آماده شن ، خودم می برمشون
بعد هم سراغ کمد لباسش رفت ، پیراهن طوسی رنگش را برداشت ، بعد تن کردنش آستین هایش را کمی بالاتر از مچ تا کرد
سوار ماشین شد و سریع کولر را روشن کرد ،
با اینکه بچه جنوب بود اما طاقت گرما نداشت
عطیه و زهرا با کلی شلوغ بازی سوار ماشین شدند
یک دقیقه هم نگذشته بود که عطیه به حرف آمد :
وای داداش مو چقدر دلتنگ بودُم سیت
کمی آیینه را جا به جا کرد
و گفت که او هم دلتنگ شده بود
زهرا با شیطنت گفت :
میگُم په لهجت کو کاکو ؛ عملش کردی ؟!
چشم غره ای حواله دختر عمویی کرد که خواهر شیری اش بود
و اندازه عطیه دوستش داشت
بعد کلی شیطنت عطیه و زهرا به امامزاده علی بن مهزیار رسیدند
داخل شدند ، امیر علی خاطره های زیادی از اینجا داشت
مثل همیشه اول برای بقیه دعا کرد و در آخر برای خودش!
یاد مهدی افتاد ، قرار بود اگر با فاطمه ازدواج کند ، برای ماه عسل به اهواز بیایند و این قرار هیچ وقت به واقعیت تبدیل نشد!
بعد امامزاده هم کمی در شهر چرخ زدند ؛
پیش این دو دختر اخم و غصه جایی نداشت!
آخ که چقدر خودش دلتنگ اهواز و جمع همیشه سه نفره شان بود !
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتنودوهفتم ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتنودوهشتم ]
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
_ سارگل مامان یه جا بشین دیگه
با لبخند به آراگل نگاه کردم ؛
به پیشنهاد فاطمه عصر اواخر مرداد ماه را مهمان جمشیدیه شده بودیم،
نورا را هم دعوت کرده بودم و آراگل همراه دوقلو های شیطانش آمده بود
سوغاتی ها را همراه خود آورده بودم
برای نورا و فاطمه گردنبند و چادر رنگی گرفته بودم
و برای آراگل روسری قواره بلند همراه تسبیح
و برای دوقلو هایش عروسک و ماشین گرفته بودم .
فاطمه با شیطنت رو به نورا کرد :
نورا این چادر رنگی رو مخصوص گرفته برا روز خواستگاریت ها
نورا نگاهی به من کرد
من هم با خنده شانه بالا انداختم
و فاطمه ادامه داد :
آخه تو رو خدا رنگش رو نگا
آراگل بازوی فاطمه را کشید :
این بچه داره خجالت میکشه تو باز ادامه بده
صدای خنده همه مان بلند شد
سارگل دوباره هجوم آورد سمت نقل های طعم دار و رنگی
آراگل کلافه سری تکان داد :
دختر بسه، دندون هات خراب میشه
و سارگل با شیطنت نچ بلند بالایی گفت
نورا با چشمانی پر برق نگاهی به سارگل کرد ، حق هم داشت
با آن پیرهن گلبهی رنگ و گل سرش شبیه عروسک شده بود
_ هر وقت از شیطنت های سر به فلک کشیده اش شکایت میکنم ، همه میگن عین بچگی های خودته ، برا همین ترجیح میدم سکوت کنم
دوباره با لبخند نگاهش کردم :
مگه آقای دکتر بچه آرومی بودن ؟!
_ وای دست رو دلم نزار ،
این آراد از همون بدو تولد با جذبه و منطقی بود !
فاطمه دستش را روی دهانش گذاشت:
خدا نکشتت آراگل
آراگل شیطنت آمیز گفت :
بلند بگو آمین !
ولی نه جدی بگم ،
کلا آراد از اول آروم بود ، من یه جا بند نبودم و نیستم همچنان
نگاهی به چشمان عسلی مملو از انرژی اش کردم :
خوبه اینجوری
فاطمه همان طور که با کیک های خاله پزی که نورا آورده بود ور می رفت گفت :
راستی آراگل قضیه جنوب چیشد ؟!
بهار چطوره ؟!
آراگل نمایشی حالت زاری گرفت :
هیییی چی بگم ،
جنوب که فکر نکنم به این زودی ها جور بشه آخرشم میدونم سر این جنوب من و آراد قراره بزنیم همو بکشیم
بهار هم وای وای ،
یعنی امید خلمون کرده حالا خوبه بچه دومشونه
فک کنم تا سه سالگی بچه دیگه به هیچ خریدی نیاز نداره
از اون ورم چپ میره راست میاد میگه پس کی قراره به دنیا بیاد ؟!
یعنی دلم میخواد بگیرم با همین دست هام خفش کنم
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
هدایت شده از هیئت مجازی 🚩
rajab 1444 Final.pdf
328.6K
💚📿•'
#خادمانه
مراقبھ رجبیھ سال ۱۴۴۴ •'🌿
اعمال و اذکار ماه رجب؛
مطابق با سال ۱۴۴۴ ھ.ق
🖇'• اعمال آورده شده در جدول مراقبه، مخصوص کل ماه است که برای آسانی انجام آن و دائم الذکر بودن، به تعداد روزهای ماه تقسیم گردیده است؛ با انجام اعمال و اذکار هر روز، خانهی مربوط را علامت بزنید.
☺️•' مطابق توان و ظرفیت خود
اذکار را انتخاب کنید و
لازم نیست همهی اعمال را انجام دهید.
#التماس_دعا ❤️✋🏻
منابع:
اقبال الاعمال
مفاتیح الجنان
'• حلولِ ماھ مبارك رجب بسیار مُبارک👇🏼
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
💚📿'•
عاشقانه های حلال C᭄
💚📿•' #خادمانه مراقبھ رجبیھ سال ۱۴۴۴ •'🌿 اعمال و اذکار ماه رجب؛ مطابق با سال ۱۴۴۴ ھ.ق 🖇'• اعمال
'💚
#خادمانه
رفقا ، پاک واردِ ماه رجب شید
ورودی این ماه رو جِدی بگیرید
حساب کتاباتون رو پاک کنین.
هنوزم دیر نشده، صاف و صوف
کنید پروندههاتون رو
مثلا به نیت اینکه واردِ ماه رجب میشیم
بده کاری هاتون رو صاف کنید
مثلا امانتی هایی که گرفتید رو
برگردونید به صاحبش.
مثلا کارای عقب افتادهتون رو انجام بدین
مثلا حلالیت بطلبید و حلال وار
قدم بزارید به این ماهِ پر از فضیله .
خلاصه که سعی کنید حقی به گردنتون نباشه♥
امشب شب ولادت آقا امام محمد باقر هست ، برای مدد گرفتن ازینکه این ماه رو
به راحتی از دست ندیم، امشب شب خیلی خوبیه. به آقا و صاحبِ امشب متوسل بشید.
برای ایام اللهِ اعتکاف روحتون رو آماده کنید💚
میبخشین این پرحرفیهارو
یاعلی مدد و التماس دعا
#بےنشان
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
◦「 #قرار_عاشقی 🕗」
.
خدای مهربون فرمود:
هر كسى در ماه #رجب من را
بخواند او را اجابت مىكنم و
هر كس از من چیزی بخواهد،
به او مىدهم و هر كس از من
هدايت بخواهد، او را هدايت
مىكنم. اين ماه را رشتهاى بين
خود و بندگانم قرار دادم كه هر
كس آن را بگيرد به من مىرسد 💛🌻
📷 م. انتظاری
.
◦「🕊」
حتما قرارِشـــاهوگدا، هستیادتان👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
« #نےنے_شو 👼🏻» .
.
.
شلام اوداعه مهلبونِ ما•🌝•
من فِلِشته عه تو هَشتم•❄️•
سَع میتونم مِشلِ اودت،
اوشدِل و مِهلَبون و بَعشَنده باشم•🎈•
ماه لَژَب مُبااالَکتون•🌸•
🏷● #نےنے_لغت↓
|🎁| بَعشَنده: بخشنده
|🎀| اوشدِل: خوشگل
ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ
فطرت کودک ما پاک است پس آلودهاش نکنیم.
در روایات معصومین داریم که خداوند فطرت کودکان را بر پايه اعتماد به يگانگی خود قرار داده است.
اگر پدر و مادر، فطرت خدادادی که در نهاد فرزندانشان هست را از بین نبرند، قطعاً در تربیت اولاد موفق خواهند بود.
پس با انجام اعمال زشت مانند بدخلقی، عصبانیت بیجا، دروغ، غیبت و ...، روح فرزند خود را آلوده به صفات بد اخلاقی نکنیم..
#خوب_باشیم
#تا_خوب_بمونن🌸🕊:)
.
.
«🍭» گـــــردانِزرهپوشڪے👇🏻
«🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|. ❄️'|
|' #آقامونه .|
.
.
❅ به یکی نگاه☺️
جانم بِستان❣
که تا قیامت⌛️
❅ دلِ خویش را💖
تَسّلی😌
به همان نگاه دارم👌
|✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_ای
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
|🔄 بازنشر: #صدقهٔجاریه
|🖼 #نگارهٔ «1692»
.
.
|'😌.| عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|.❄️'|
∫°⛄️.∫
∫° #صبحونه .∫
•|🌱🤲🏻✨|•
ماه رجـب آمـده
درهاے آسمان را
برای پـذیرش تضرع هاے عاشقانه
بندگانِ ذات اقدس الهے مے گشایند
نگاهت به آسمـان باشد....
حـلول ماه رجـب مـبارڪ...
•|🌙♥️🌺|•
∫°🌤.∫ #صبح یعنے ،
تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°⛄️.∫
≈|🌸|≈
≈|#پابوس |≈
.
.
|🌺|•شهـر را تعطیل میڪرد "راه رفتن هاے" او•
•راه بنـدان ، بارها شد از تماشاے حسن•|🌺|
#جانم_امام_حسن🌱💚
#دوشنبه_های_امام_حسنی
.
.
≈|💓|≈جانےدوبارهبردار،
با ما بیا بہ پابــوس👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
≈|🌸|≈