💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_دویستوشصتوهشت
+:ممنون سلامت باشین.. مام خوبیم.. آره تازه رسیدیم...
+:سلامت باشین،..بله حتما..خیالتون راحت...
+:نیکی؟
نگاهم میکند،از جا میپرم.
+:نیکی اینجا نیست زنعمو...
در دستشویی را باز میکنم و داخلش میروم.
صدایش را میشنوم.
+:آره،رفته حموم...
+:میگم به شما زنگ میزنه... سلامت باشین... ممنون
+:سلام برسونین،لطف دارین،خدانگه دار
از دستشویی بیرون میآیم،با تعجب نگاهم میکند
+:خوبی؟
:_رفتم تا شما هم مجبور نشین دروغ بگین..
با تأسف سرش را تکان میدهد و پوزخند میزند
+:کل زندگیمون دروغه...
راست میگوید...چرا من این همه دروغ را پذیرفتم؟
موبایل را به طرفم میگیرد.
موبایل خودش را درمیآورد،شماره ای میگیرد و روی گوشش میگذارد.
دوست ندارم به مکالماتش گوش دهم،اما باید اینجا باشم تا درخواستم را مطرح کنم...
چند لحظه میگذرد :
+الو. سلام مانی
+:خوبم.. ببین مانی برو شرکت، اتاق من،سه تا نقشه ی نیمه تموم هست،اونارو بیار اینجا.. من
دستم خالیه...
+:سرت واسه چی شلوغه؟
کلافه دست در موهایش میکند.
+:هوووف،آهان یادم نبود جشن عروسیمه. ...
+:باشه،ولی تا شب نقشه ها رو به من برسون..
+: .قربونت..عروسی تو،خودم کردی میرقصم...
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝