eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.5هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_هفتاد‌وپنجم ] سوار ماشین فاطمه شدیم و به ر
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] آرام جلوی خانه مان پیاده شدم و به طرف فاطمه برگشتم: مرسی فاطمه جان لبخند خسته ای روی لب هایش نشست : کاری نکردم که ، صوت ها رو گوش بده لطفا ، فرصت دونستن رو از خودت نگیر! جمله آخرش ماتم کرد! من قبلا این جمله را شنیده بودم ، این توصیه دلسوزانه را ...یادم آمد ! نواب در آخرین دیدار سفارش کرده بود و من زیاد جدی نگرفته بودمش.نفس عمیقی کشیدم ، من در این راه فاطمه را داشتم ، نورا را و خانم دکتر چشم عسلی و پر انرژی را و حتی جناب فداکار را ! انگار یکدفعه تردید های میان قلبم پر کشید! برای فاطمه دست تکان دادم و راهی خانه شدم، برای شام دور میز جمع شدیم ، مادرم کمی گرم تر شده بود اما سکوت پدرم هنوز پایدار بود ! جو سرد خانه اذیتم می کرد ، خدا لعنت کند باعث و بانی اش را ، صدایی از درونم بلند شد : "یعنی تو بی تقصیر بودی؟! برای خودم شانه بالا انداختم بی تقصیر نیستم و همین دیوونم میکنه !" بعد شام تشکر کردم و راهی اتاقم شدم ، با دیدن گوشی ام روی پاتختی ، روی تختم شیرجه رفتم و گوشی در دست گرفتم . با ذوقی عجیب نت را وصل کردم و اول سراغ پیام های فاطمه رفتم کلی ویس بود ، همه را دانلود کردم تا در اسرع وقت گوش کنم . بعد هم اینستاگرامم را باز کردم اولین چیزی که سر زدم ، پیام نواب بود. 《سلام جوابتون رو با نقل قولی از حاج آقا پناهیان می دم کودکی و بسیاری از حالات با صفای آن الگویی برای کمال انسان است ، از دست دادن صفای دوران کودکی مانند بیرون رانده شدن از بهشت برای حضرت آدم است ، خب مطمنا همون حالت نمی مونه ولی میشه اون روحیه رو زنده نگه داشت که تنها راهش ایمان به دانسته هاست امیدوارم جواب سوالتون رو گرفته باشین ، یا علی مدد 》 [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal