عاشقانه های حلال C᭄🇮🇷
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_هفتاد_ویک ♡﷽♡ زهرا در حالے که شیشه شیرش را تکان میداد او را از آغوش عبا
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_هفتاد_ودو
♡﷽♡
_خبرا پیش شماست آیه خانم بالاخره آقا داداشتون هم قاطے مرغا شد!
لبخندے رو لبهایم آمد و گفتم: کشت ما رو نسرین!!!
_به نظرت زود نیست؟
_چے؟ چے زود نیست؟
_سنشو میگم.. بیست و سه سال واقعا زوده!
_بنده خدا همینجوریشم در رفته! دوستاے طلبه اش تو این سن بچه هم دارن!
متعجب میگوید: دروغ میگے!!مگه میشه؟
_چرا نشه! مردے که به بلوغ فکرے رسیده و توانایے جمع کردن یه زندگے رو داره چرا باید خونه باباش باشه؟
گویا هنوز باورش نشده میگوید: من واقعا دارم شاخ در میارم بابا دست مریزاد اینا چه زندگے رو آسون میگیرن...
در حالے که ناخونم ور میروم میگویم: آره به خدا! تازه اینقدر هم زندگے با مزه اے دارن!
بے هوا یاد مینا مے افتم و میگویم: اینا رو ولش کن راستے دیروز که نیومدم براے مینا چه تصمیمے گرفتن؟ کے عملش میکنن؟
_آخر همین هفته البته دکتر والا گفت بنا به دلایلے نمیتونه خودش عملش کنه اما قرار یه دکتر کار درست بفرستن براش
آه از نهادم بلند شد...نسرین نگران پرسید چیزے شده؟
_من آخر هفته شیفت شب نیستم و داریم میریم خواستگارے!
ایشی میکند و میگوید:خب توام آیه!
انگار بچه اشه میره ان شاءالله سالم تر از قبل هم میاد بیرون...
گوشے اش را پس میدهم و میگویم: من میرم یه سر بهش بزنم میام.. سرے تکان میدهد و گوشے را میگیرد...
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄🇮🇷
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_هفتاد_ویک - بفرمائید پسر جوانی بود. به نظر می رسید استاد از دیدنش خیلی
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_هفتاد_ودو
-خر شدم، با اون ضایع بازی که قبلش درآوردم گفتم شاید اینجور بهتر باشه
-حالا چرا تو؟ محسن که درسش بهتره
-فکر کنم می خواد مچ بگیره. نزدیک بود لو برم. بو برده می خواستم با اون سوالها حالش رو بگیرم. خیلی زرنگه . نمی دونی چه سریشیه! یکی نیست بگه حل می کنی بکن. چه کار داری طرف فهمید یا نه. هی ازت سوال می کنه. مجبورت می کنه گوش بدی
-می خوای چه کار کنی؟
-چه می دونم. اینم شده قوز بالا قوز
-برا تو که بد نیست. از یکنواختی خسته شده بودی، دنبال سرگرمی می گشتی
- بخشکی شانس
-قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی دچار آید. خوردی؟ حالا هستش رو تف کن. بی خیال، بالاخره هرکی یه خریتی می کنه. می خوای بریم یه هوایی عوض کنیم؟
-نمی دونم. حوصله خونه رو ندارم. دیگه حالم از اون قبرستون به هم می خوره
-خودت کردیش قبرستون. با اون خونه چه کارا که نمیشه کرد!
-آخه چقدر پارتی؟ چند روز؟
-کاش می شد من جام رو با تو عوض کنم . خونه به این باحالی. فقط پیانوت اندازه یه ماشین می ارزه!
-وقتی برای هیچ کس ارزشی نداری، وقتی کسی نمی پرسه زنده ای یا مرده؟ پیانو به چه دردت می خوره؟
-حالا مگه از ما که می پرسن چی گیرمون می آد؟ این چیزا برا آدم نون و آب نمیشه. با این همه پول که زیر دست توئه می شه حال دنیا رو کرد اونوقت تو می خوای ازت بپرسن حالت چطوره؟
-تو خونه ما آدمها و زندگی یه بخشی از پولن. مازندگی می کنیم که پول دربیاریم. هیچ لذتی از اون همه پول نمی بریم. فقط هی اضافه می شه
-تازگی ها خیلی فیلسوف شدی. ول کن این حرفا رو
شروین نگاهی به بغل کرد تا بپیچد:
-از دور می بینی، نمی فهمی چه می گم
-می تونی یه کارگر بگیری، دوتومن بهش بدی، مطمئن باش روزی هزار بار ازت می پرسه حالت چطوره؟ زنده ای یا مرده؟
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒