عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . . #رمان_ضحی #قسمت_پنجاهوششم هدف خلقت رو بیان میکنه: رشد و عبادت ممزوج با م
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
.
#رمان_ضحی
#قسمت_پنجاهوهفتم
عالی ترین مرتبه قرب به خدا رخ میده و کمالات متجلی میشه
خدا با خلقت انسان میخواد این مرتبه رو تجلی بده و زیبایی خلقت رو تمام کنه
فرشتگان چون اطاعت محض هستن از این جنس فعالیت ها بهشون واگذار میشه یعنی کارهایی که صددرصد باید انجام بشه در کائنات بهشون واگذار میشه
اما انسان اینطور نیست هم امکان رشد و سقوطش بالاست هم امکان تخطی داره پس کارهایی در خلقت به انسان واگذار میشه که کمال خلقته نه حداقل ها و واجبات عمومی خلقت
که خدا برای بروز این کمالات منتظر رشد انسانها میمونه...
برای اینکه پتانسیل مثبت انسان رو به همه ثابت کنه یه سوال سخت میپرسه
همین آیات میگن خدا ازشون اسامی خاصی رو پرسید نه خود اسامی حقیقت و روح اسامی رو
جواب فرشته ها این بود: *خدایا پاک و منزهی تو ما علمی جز آنچه به ما داده ای نداریم!*
فرشته ها مثل سیستم هر چی روشون نصب شده باشه جواب میدن امکان کسب علم جدید ندارن. بعد خدا از آدم (ع) سوال میکنه و اون جواب میده. میگه دیدید گفتم من یه چیزی میدونم که شما نمیدونید من یه چیزی خلق کردم علامه است دانلود سرخوده خودش میگرده جواب رو پیدا میکنه! خیلی هم جذابه واقعا
بیخود به خودش نمیگه *فتبارک الله احسن الخالقین*
ژانت_چی؟؟
_قرآن میگه خدا وقتی انسان رو آفرید به خودش تبریک گفت! از شدت خاص بودن انسان و شوق خودش به این مخلوق جدید! بلا تشبیه مثل حس تو وقتییه تابلوی خیلی خوب میکشی
مقایسه کنید با تورات که خدا از خلق آدم پشیمون و درمونده در به در دنبال راه چاره واسه رفع و رجوع کردنش! اصلا قابل مقایسه هستن؟
حالا که این مخلوق جدید نسبت به بقیه انقدر مزیت داره خدا دستور میده حالا همگی به این مخلوق من سجده کنید
در بین فرشتگان یه موجود متفاوت حضور داره که فرشته نیست از جنس جنیانه ولی بخاطر عبادات فراوانی که کرده به عرش خدا راه پیدا کرده و مقربه
ابلیس...
همه فرشتگان بعد از اومدن دستور سجده میکنن بجز همین ابلیس
وقتی خدا علت رو ازش میپرسه میگه * من از عنصر آتشم و اون از عنصر خاک* چون جن ها انریژیک هستن از جنس حرارتن
من نژاد برترم نمیتونم به این سجده کنم!
نژاد پرست بود... خدا هم گفت برو بیرون تو دیگه صلاحیت حضور در این مکان مقدس رو نداری و از درگاه من رانده شدی
_خب تو همین قصه هم اشکال هست
این موجودی که ترسیم میکنی یعنی ابلیس اینهمه عبادت میکنه و بعد بخاطر آدم اخراج میشه خب این عادلانه است؟
_بخاطر آدم؟ اشتباه نکن بخاطر آدم نبود بخاطر نافرمانی خودش اخراج شد چون مغرور و متکبر بود برای خودش در کنار خدا حق خدایی قائل بود که دستور خدا رو رد کرد و به فتوای خودش عمل کرد
اونهمه سال عبادت به درد لای جرز دیوار میخوره وقتی نتونسته تکبر و خود پرستی این موجود رو از بین ببره توی این عبادت کی رو میپرستیده خدا رو؟
پس چرا اینجا نمیتونه اطاعت کنه؟
عبادت و نماز تمرین اطاعته برای یه همچین روزی که بتونی امر خدا رو اطاعت کنی اگر تمرینش به درد بخور بود جواب میداد
اون عبادات خود به خود هبطه چون باید دید با چه پیشینه فکری عبادت میکرده این اعتقادات و باور ها هستن که به اعمال و عبادات ضریب میدن این ضریب عباداتش صفر بوده چون باورش به خدا مشرکانه بوده این نفهمیده خدا اشتباه نمیکنه!
مهمه با چه باوری عبادت میکنی ابلیس یا همون شیطان عبد نبود. فقط عابد بود
خوب دولا راست میشد. معرفت الله نداشت خدا رو نشناخته بود پس کی رو میپرستید اینهمه سال! خودش رو
عبادتش برای این بود که ترفیع بگیره خودش مهم و توچشم باشه عبادتش برای رضای خدا نبود. اصلا میدونی درد اصلی شیطان چی بود؟ حسود بود
حسادت کرد به جایگاه انسان
گفت چرا انسان باید اون بهترین بنده خدا باشه چرا ماها نه! باقیش بهانه بود
صلاح خدا رو باور نکرد نفهمید تمایزها حاصل تفاوت پتانسیل هاست شایسته سالاریه خدا به کسی ظلم نمیکنه
انسان شایسته ی این رشد بود چون ریسک بزرگتری رو پذیرفت و با امکانات کمتر پا به عرصه وجود گذاشت
کار شیطان یه نافرمانی ساده نبود گاهی اوقات یه رفتار دنیایی حرف پشتشه مفاهیم دیپلماتیک زیادی رو یدک میکشه!
شیطان هم اگر عدالت و ارحم الراحمینی خدا رو پذیرفته بود که این نافرمانی رو نمیکرد
اصلا به شناخت از خدا نرسیده بود از اونهمه عبادت چه عبادتی...
از روز اول این تکبر حسادت و کفر توی دلش بوده از ابتدا هیچگاه ایمان حقیقی رو درک نکرده. قرآن دراین باره زیبا میفرماید *کان من الکافرین*
این از اولشم کافر بود فقط اینجا در این لحظه و با این واکنش دست اعتقادش رو شد درونیاتش آشکار شد
حالا آیا خدا به ضمیر مخلوقات آگاه نیست نمیدونه این تو باطنش چی میگذره؟ پس چرا اجازه میده بیاد وارد عرش بشه
#به_قلم_شین_الف
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_پنجاهوششم زیر لب و آهسته از آقاجان تشکر ک
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_پنجاهوهفتم
زیبا خانم در حالی که وسایلش را جمع می کرد از مادر قول گرفت که برای عروسی او را خبر کنند.
سر به سر من گذاشت و شوخی می کرد و می خندید.
از این شوخی ها خوشم نمی آمد اما رویم نمی شد به او اعتراض کنم.
بالاخره خداحافظی کرد و رفت و مادر و خانباجی هم برای بدرقه او به حیاط رفتند.
راضیه نشست و پاهایش را دراز کرد و گفت:
وای خدا دیگه دارم منفجر میشم.
خیلی سنگین شدم، خیلی اذیتم.
دیگه هیچ کاری رو نمی تونم راحت و سریع انجام بدم.
حتی دیگه نمی تونم راحت خم شم ناخنای پامو بگیرم.
کاش زودتر بچه دنیا بیاد و راحت شم.
گفتم:
ان شاء الله.
خانباجی که انگار حرف های راضیه را شنیده بود وارد اتاق شد و گفت:
ناشکری نکن دختر،
این روزای تو آرزوی خیلی هاس.
بعدشم الان روزای خوشته
بچه که بیاد نه خواب داری نه استراحت نه یک ساعت خوش
همه وقتت، همه فکرت و همه زندگیت میره برای اون
یا داری یک سره اونو تر و خشک می کنی یا داری رخت و لباساشو می شوری
دیگه همه زندگیت رو باید مطابق خواست و نیاز بچه تنظیم کنی.
اول اون بعد خودت و بقیه کارا و چیزا
راضیه از جا برخاست.
چادرش را سرش کرد و گفت:
درسته خانباجی ولی باور کن این سنگینی خیلی اذیتم می کنه
بعضی وقتا فکر می کنم پوست شکمم داره پاره میشه
وقتی لگد می زنه درسته شیرینه ولی گاهی واقعا دردم میاد
یه حدیث از پیامبر هست که می فرماین اگه آدم همه عمرش رو به مادرش خدمت کنه حتی نمی تونه یکی از سختی هایی که مادرش تو دوران بارداری کشیده رو جبران کنه
الان می فهمم این حدیث یعنی چی
خدا خودش به همه مادرا اجر بده و اونا رو از ما راضی کنه.
راضیه به سمت در رفت.
خانباجی پرسید:
کجا میری؟ بمون نهار با هم بخوریم.
_ممنون آقا حسنعلی ظهر میاد خونه باید برم.
با او خداحافظی کردم.
کمی در حیاط با در حرف زد و بعد رفت.
سعی کردم با گردگیری خانه خودم را سرگرم کنم و کمتر به یاد احمد باشم.
اما مگر می شد؟
محال بود یادش، لبخندش، نگاهش و محبت هایش لحظه ای فراموشم شود.
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•