عاشقانه های حلال C᭄
..|🍃
#طلبگی
..|🕊انــا لله و انا الیہ الراجـعون
زندگےنامه🍃
سیدمحمد حسینی شاهرودی در آذرماه ۱۳۰۴ (جمادی الاول 1344 قمری) در نجف به دنیا آمد. پدر او سیدمحمود حسینیشاهرودی بود که پس از فوت سید ابوالحسن اصفهانی سالهای متمادی زعامت دینی و علمی و مرجعیت حوزههای علمیۀ تشیع را برعهده داشت و مادر او دختر شیخ محمد رضا فاضل نیشابوری از مدرسی عقائد و اخلاق حوزه نجف و برادر او سید علی حسینی شاهرودی از روحانیان سرشناس شاهرود بود .
تحصیل📘
شاهرودی مقدمات را نزد پدر خود و همچنین شیخ علی شهربابکی و شیخ شمس زنجانی تحصیل کرد، رسائل و مکاسب را به شکل خصوصی نزد پدر آموخت و کتاب کفایه الاصول را از میرزا هاشم آملی و شیخ عبدالحسین رشتی فراگرفت .
تحصیل خارج📔✈️
وی سال ها در جلسات درس خارج پدر خود، سیدمحمود شاهرودی، شرکت کرده و تقریرات درس اصول و فقه او را به رشتۀ تحریر درآورد و از پدر خود و سید جمال الدین گلپایگانی (از شاگردانمیرزای نائینی) اجازۀ اجتهاد دریافت نمود.
فعالیت علمی📝
در ۳۹سالگی، در مسجد هندی در حوزۀ علمیۀ نجف خارج فقه و اصول تدریس میکرد.
هر گاه پدر کسالت داشت یا در کهولت، او به جای پدر نماز را امامت می کرد که نشان دهنده اعتماد پدر به او بود. پدر وی سید محمود شاهرودی در سال ۱۳۴۷ هجری شمسی مقلّدین خود را در احتیاطات مسائل شرعی به او ارجاع داد و بدین جهت بود که عدهای از مقلدان پس از درگذشت آن مرجع در سال ۱۳۵۳ هجری شمسی، به تقلید فرزند وی گرویدند. در سال ۱۳۵۷ هجری شمسی، رساله عملیه وی به زبان فارسی و عربی، در نجف به چاپ رسید .
مسافرت به قم✨
در پی اخراج وی توسط رژیم بعث عراق از نجف به ایران در سال ۱۳۵۹، در شهر قم ساکن شد و به تدریس فقه و اصول پرداخت.
تألیفات📖
آثار مطبوع و مخطوط سید محمد حسینی شاهرودی عبارتند از:
«ذخیرة المؤمنین لیوم الدین» رساله عملیه به زبان عربی.
«رساله توضیح المسائل» رساله عملیه به زبان فارسی.
«توضیح مناسک حج» احکام حج به زبان فارسی.
«رساله توضیح المسائل» به زبان اردو.
کتاب استفتائات فارسی.
«رساله مختصر الاحکام» به زبان اردو.
«دروس فی احکام النساء» به زبان عربی.
تقریرات مرحوم سید محمود شاهرودى
حاشیه بر عروه الوثقی
کتاب فی الحدود
درگذشت🍂
آیت الله حسینی شاهرودی عصر روز ۱۶ تیر ۱۳۹۸ در سن ۹۴ سالگی در بیمارستان پیامبر تهران درگذشت.
#سـیدمحــمدحـسـینےشـاهرودے
•• @asheghaneh_halal••
..|🍃
🌷🍃
🍃
#چفیه
| #خودکاربیتالمال |
به خانمش گفت:
اگر چیزی لازم داشتی بنویسـ📝 تا بخرم،
خودکار را برداشت تا بنویسد یکدفعه مهدی داد زد..😡
اون خود کار رو بزار سر جاش
از خودکار خودمون استفاده کن
اون مال بیتالماله ترسید
فکر کرده بود حالا چیشده؟؟!
میخواستم بهانه بیاورم که اینقدر سخت نگیر..🍂
اما مهدی گفت:
به کسی کار نداشته باش ما باید ببینیم
امام علی(ع)چطور زندگی میکردند..😍
#شهید_مهدی_باکری
#شهدارایادڪنیمباذڪرصلوات
•🕊• @Asheghaneh_halal •🕊•
🍃
🌷🍃
#ریحانه
#ریحانه_بانو
تو فرِشتِھ خدایۍ
با بال هاے سیـاهۍ
ڪہ تو را آسمانۍ ڪردهـ🕊
اَمّا☝️
هَر وَقت ڪِہ لِباسِـ👕 حیـا را
تَنِ جِسـمَت مۍڪُنۍ
بِہ روحَت نیز گَوشـ👂ـزَد ڪُن
حَیاےِ دُختَرانِھ اَش را
ایمانَشـ را،اِعتِقــاداتَش را
پُشتِ دَر🚪 جا نَگُــذارَد
وَ گَرنَــھ✋
شِیطانـ👹 هم فِرِشتِه اے بُود
ڪِه راندِھ شد
اِے فِرِشتِھ تَرینـ🌺
مُواظِب باشـ☝
راندِھ شُدِھ ےِ دَرگاهِ حَق نَباشۍ😉
#ریحانهے_خــدایے🌸🍃
بانــوے ـخاصــ😇👇
[•🌸•] @Asheghaneh_Halal
🍃🕊🍃
#چفیه | #خادمانه
|ختم صلوات امروز
🍃| هــدیـہ بہ شهید⇓
❣| محمدحسینمحمدخانے
بعدازعقدگفت:
توهمونے ڪهدلممےخواست،
ڪاشمنمهمونیشمکهتودلتمیخاد♥️
#همسرشهید
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
ارسال تعـداد #صلوات به آے دے😌👇
•🌷• @F_Delaram_313
تعداد صلواٺ ها
•• ۴۰۲۴ ••
هر روز میزبان یڪ فرشته😃👇
|❤️| @asheghaneh_halal
🍃🕊🍃
6.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[• #شهید_زنده •]
••🍃صدقہ دادن بہ نفعِ توعہ!!
••☺️تـو محتاجے ڪہ بہ محتاجها
ڪمڪ ڪنے!✋
••🍭پیـشنهاد دانــلود فووورے.
#مـامحتاجڪمڪبہدیگرانـیم.
#استادپناهـیان
ـشھید اند،امـا زندھ😌👇
[•🕊•] @asheghaneh_halal
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_وشانزده * روی صندلی پارک نشسته بود، نگاهش به روبرو خیره مانده بود
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_دویست_وهفده
-یعنی مهم نیست اون راجع به من چی فکر می کنه؟
-اگر تو کار درست رو بکنی، نه! مهم اینه که خودت آرامش داشته باشی. تو هرجور که رفتار کنی بازم یه عده راجع بهت بد فکر می کنن. پس لااقل درست زندگی کن تا آدمهائی مثل سعید از دستت ناراحت باشن نه اینکه دوستت داشته باشن
شروین کمی به شاهرخ خیره ماند بعد سرش را چرخاند و در حالیکه دستها را به سینه می زد گفت:
-نه! نمیشه!
شاهرخ به شروین نگاه کرد. او هم به تقلید از شروین شانه ای بالا انداخت، پاهایش را روی هم انداخت، دستها را به سینه زد و به جلو خیره شد. شروین با دیدن شاهرخ گفت:
- تو چرا اینجا نشستی؟
شاهرخ با ناراحتی گفت:
-خب منم ناراحتم ! من هیچ بدی به سعید نکرده بودم نمی دونم چرا می خواست آبروی منو ببره! واقعاً چرا این کار رو با من کرد؟
بعد رو به شروین گفت:
-می خوای بریم یه چیزی بگیرم بیام تا حوصلمون سرنره؟
- تو حالت خوبه؟
- ببین، من می گم ما که می خوایم بشینم و بخاطر این نامردی روزگار غصه بخوریم، خب اقلاً یه چیزی بخوریم که ضعف نکنیم و بهتر بشه غصه خورد. من خیلی گرسنمه
شروین از قیافه شاهرخ خنده اش گرفت.
-دیدی؟ به همین راحتی میشه از کنار اتفاقات گذشت. اگر باور کردی دنیا زودتر از اینکه فکرشو بکنی تموم میشه می فهمی چیزی وجود نداره که بخاطرش غصه بخوری!
- ولی آدم ناراحت میشه!
- اگر ناراحت نشی که غیرعادی هستی اما اینکه بشینی غصه بخوری چیزی رو عوض نمی کنه
شاهرخ مکث کرد، لبه های پالتویش را به هم چسباند و گفت:
- اگر بخوایم منصف باشیم همش تقصیر اون نبود. وقتی با اونجور آدم ها رفت و آمد می کنیم باید انتظار همچین چیزهائی رو هم داشته باشیم. خود ما شرایط رو فراهم کردیم
- یعنی تو همینقدر راحت ازش گذشتی؟
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_وهفده -یعنی مهم نیست اون راجع به من چی فکر می کنه؟ -اگر تو کار د
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_دویست_وهجده
-چرا باید به خاطر اشتباه بقیه خودمو رنج بدم؟ می بخشم نه چون اون لیاقت داره بلکه چون خودم محتاج آرامشم. ترجیح می دم فکر و ذهنم رو درگیر مسائل مهمتری بکنم
- هر چقدر که بیشتر می گذره احساس می کنم کمتر می شناسمت
- باز خوبه اقلاً یه کم می شناسی!
شروین نگاهش را به مأمور شهرداری که داشت پارک را جارو می زد دوخت و گفت:
-چرا وقتی علی ازت پرسید گفتی شاید منم مثل شما بشم؟
- چون آدم ها عوض می شن!
- ولی من هیچ شباهتی به تو و عقایدت ندارم
- شاید باورنکنی اما یه روزی من هم شبیه تو بودم، زودرنج عصبی و افسرده ... ده سال تمام طول کشید تا تونستم بعضی چیزا رو عوض کنم. بارها زمین خوردم اما یه چیزی رو باور داشتم اونم اینکه می تونم اون چیزی باشم که می خوام شاید بعضی چیزا سرعت رو کم کنه اما توقف با خودته و وقتی تصمیم بگیری همه چیز شروع می شه
*
شب موقع خواب شاهرخ کنار در ایستاده بود و می خواست چراغ را خاموش کند.
- کاری نداری؟
دهان باز کرد تا چیزی بگوید اما پشیمان شد.
- نه خاموشش کن
اتاق تاریک شد.
- شاهرخ؟
- بله؟
شروین سرش را به طرف پنجره چرخاند.
- واقعاً فکر می کنی من می تونم عوض بشم؟ دیر نیست؟
- تا وقتی نفس می کشی یعنی فرصت داری. مهم اینه که تلاشت رو بکنی حتی اگر نتیجه مطلوب رو به دست نیاری. ایمان داشته باش و همه سعیت رو بکن اما منتظر معجزه نباش
*
در سال 1968 مسابقات المپیک در شهر مکزیکوسیتی برگزار شد. در آن سال مسابقه دوی ماراتن یکی از شگفت انگیز ترین مسابقات دو در جهان بود. دوی ماراتن در تمام
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒