eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.1هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
•𓆩🌙𓆪• . . •• •• ⃟ ⃟•☺️ تفسير شعراى 📝 ⃟ ⃟•😌 با تو جهان تنهاست...✋ یغما گلرویی ✍🏻 | | . . •✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•🧡 •📲 بازنشر: •🖇 «1983» . . 𓆩خوش‌ترازنقش‌تودرعالم‌تصویرنبود𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪• . . •• •• ‏صداے سوتـ🎵ڪترے توے خانه💓 بساط گرمِ چایے دلبرانه☕️ ببین، بشنو👀 سرآغازے جدید است🥰 دوباره صبــح‌🤍 و گنجشک و ترانه🎼 سلااااااااممممم 😍🌱 . . 𓆩صُبْح‌یعنےحِسِ‌خوبِ‌عاشقے𓆪 http://Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌤𓆪•
•𓆩📿𓆪• . . •• •• ❇️ السلام علیڪ یا امیرالمومنین(ع) با همسرت خوش رفتــــــار باش تا زندگیت با صفا بشـــه🥰👌 من نمیگمــــااااا حدیث از امام علے علیه السلام هست😍 . . 𓆩خوانده‌ويانَخوانده‌به‌پٰابوسْ‌آمده‌ام𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩📿𓆪•
•𓆩🪴𓆪• . . •• •• ؏ـشـ💚ـق آن است ڪه دوســتـ♡ـت داشته باشم و هربار حس ڪنم اولـيـ🥇ــن بارى اسـت ڪه دوســتــ😍ـت دارم... 💕😘 . . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
•𓆩💌𓆪• . . •• •• تو بهـ تحریک فلک، فتنه ی دوران. منیـ من به تصدیق نظر، محو تماشای توام -💜🌸- ‌‌‌. . 𓆩ازتوبه‌یڪ‌اشارت‌ازمابه‌سردویدن𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💌𓆪•
•𓆩🥿𓆪• . . •• •• چهارشنبه‌های با حجاب در آمریکا😍 اینجا ایران نیست، 😳😳😳 بلکه دانشگاهی در آمریکاست با شعار: «چهارشنبه‌های با حجاب» دانشجویان مسیحی دانشگاهی در آمریکا، برای مقابله با اسلام‌هراسی ، تصمیم گرفته‌اند که چهار شنبه‌ها با در دانشگاه حاضر شوند.❤️ . . 𓆩صورت‌تٓو‌روسرےهاراچه‌زیبا‌میڪند𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🥿𓆪•
•𓆩📺𓆪• . . •• (History) •• ♨️ خطرناکترین گیاه جهان هاگوید غول پیکر نام دارد. 🌱 این گیاه خطرناک در صورتی که لمس شود باعث تاول های بسیار ناجور و سوختگی درجه سوم می شود. 🤨 این گیاه در واقع تمام بخش های پوست را از بین برده و نیازمند پیوند پوست خواهید شد! . 𓆩هوشیارپایان‌میدهدمدهوشےتاریخ‌را𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩📺𓆪•
•𓆩🪞𓆪• . . •• •• یکی از نشانه های نداشتن اعتماد به نفس در خانومها اینه که وقتی از دست همسرشون ناراحتن فقط سکوت میکنن، بادی به غبغب میدن و چهره ای گرفته دارند...😒 یک خانم قوی وقتی ناراحته اولا که خودش اول با خودش سنگاشو وا کرده و میدونه این ناراحتیش منطقیه و از روی حسادت و بدبینی و کم بینی خودش نیست...☺️ وقتی مطمئن شد که ناراحتیش به جاست... در زمان مناسب ،خیلی ساده،بدون حاشیه و با لحنی متین و محکم میره سر اصل مطلب و مشکلش رو مطرح میکنه...👌 ××نه اینکه سه روز قیافه بگیره،بعد هم مدام شوهرش ازش بپرسه چی شده و اونم بگه :هیچی!!!😁😐 . . 𓆩چشم‌مست‌یارمن‌میخانہ‌میریزدبهم𓆪 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •𓆩🪞𓆪•
•𓆩🧕𓆪• . . •• •• 💬 این مدل ته دیگ رو بپذیرید از من و مامان‌جونم😍🤣 . . •📨• • 737 • "شما و مامانتون" رو بفرستین •📬• @Daricheh_Khadem . . 𓆩با‌مامان،حال‌دلم‌خوبه𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🧕𓆪
•𓆩🪁𓆪• . . •• •• آرزو‌های‌بزرگ‌داشته‌باش(:💛🌱 . . 𓆩رنگ‌و روےتازه‌بگیـر𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪁𓆪•
•𓆩🪴𓆪• . . •• •• تقدیࢪچنین‌میخواست‌ڪہ↯ آرامش‌ همیشگے قلبِ‌من‌ باشے دلبرِقشنگم❤️:) ٰ . . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو #قسمت_پنجاه‌وششم زیر لب و آهسته از آقاجان تشکر ک
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• زیبا خانم در حالی که وسایلش را جمع می کرد از مادر قول گرفت که برای عروسی او را خبر کنند. سر به سر من گذاشت و شوخی می کرد و می خندید. از این شوخی ها خوشم نمی آمد اما رویم نمی شد به او اعتراض کنم. بالاخره خداحافظی کرد و رفت و مادر و خانباجی هم برای بدرقه او به حیاط رفتند. راضیه نشست و پاهایش را دراز کرد و گفت: وای خدا دیگه دارم منفجر میشم. خیلی سنگین شدم، خیلی اذیتم. دیگه هیچ کاری رو نمی تونم راحت و سریع انجام بدم. حتی دیگه نمی تونم راحت خم شم ناخنای پامو بگیرم. کاش زودتر بچه دنیا بیاد و راحت شم. گفتم: ان شاء الله. خانباجی که انگار حرف های راضیه را شنیده بود وارد اتاق شد و گفت: ناشکری نکن دختر، این روزای تو آرزوی خیلی هاس. بعدشم الان روزای خوشته بچه که بیاد نه خواب داری نه استراحت نه یک ساعت خوش همه وقتت، همه فکرت و همه زندگیت میره برای اون یا داری یک سره اونو تر و خشک می کنی یا داری رخت و لباساشو می شوری دیگه همه زندگیت رو باید مطابق خواست و نیاز بچه تنظیم کنی. اول اون بعد خودت و بقیه کارا و چیزا راضیه از جا برخاست. چادرش را سرش کرد و گفت: درسته خانباجی ولی باور کن این سنگینی خیلی اذیتم می کنه بعضی وقتا فکر می کنم پوست شکمم داره پاره میشه وقتی لگد می زنه درسته شیرینه ولی گاهی واقعا دردم میاد یه حدیث از پیامبر هست که می فرماین اگه آدم همه عمرش رو به مادرش خدمت کنه حتی نمی تونه یکی از سختی هایی که مادرش تو دوران بارداری کشیده رو جبران کنه الان می فهمم این حدیث یعنی چی خدا خودش به همه مادرا اجر بده و اونا رو از ما راضی کنه. راضیه به سمت در رفت. خانباجی پرسید: کجا میری؟ بمون نهار با هم بخوریم. _ممنون آقا حسنعلی ظهر میاد خونه باید برم. با او خداحافظی کردم. کمی در حیاط با در حرف زد و بعد رفت. سعی کردم با گردگیری خانه خودم را سرگرم کنم و کمتر به یاد احمد باشم. اما مگر می شد؟ محال بود یادش، لبخندش، نگاهش و محبت هایش لحظه ای فراموشم شود. . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•