eitaa logo
🇵🇸عـاشـقـان شـهادت🇵🇸
414 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
270 فایل
کپی=آزاد با ذکر صلوات📿🌹 نظرات پیشنهادات و انتقادات خود را با ما در میان بذارید🤗 https://daigo.ir/secret/8279187997 شادی روح شهدا صلوات🌸💖 سبک شهدا رو در پیش بگیریم تا انشاءالله شهادت نصیبمون بشه😍❤
مشاهده در ایتا
دانلود
🌈 زندگی... هیچوقت‌آسون‌تر‌نمیشه! تو‌قوی‌تر‌شو♥️
🌈 نگران فردا نباش چون خدا زودتر از تواونجاست
بعضیا.:! بند ِ |روسریشونو بازکردن.! رفتن جلو دوربین. واسه لایک👍🏻 ...اما... •بعضیاهم.:! بند پوتینشونو بستن. |رفتن رو مین.! واسه خاک✌🏻 ‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
شلمچه‌بودیم شیخ مهدی می خواست آموزش نارنجک پرتاب کردن بده.😐 گفت: ((بچه ها خوب نیگاه کنید تا خوب یاد بگیرید.😁 خوب یاد بگیرید که یه وقت خودتون یا یه زبون بسته ای رو نفله نکنید.😕 من توی پادگان بهترین نارنجک زن بودم✌️ اول دستتون رو میذارین اینجا بعد شیخ مهدی ضامن رو کشید و گفت: ((حالا اگه ضامن رو رها کنم در عرض چند ثانیه منفجر میشه داشت حرف می زد و از خودش و نارنجک پرانیش تعریف می کرد😬😐 که فرمانده از دور داد زد: ((آهای شیخ مهدی چیکار می کنی؟😮)) شیخ مهدی یه دفعه ترسید و نارنجک رو پرت کرد.😬😥 نارنجک رفت افتاد رو سر خاکریز. بچهها صاف ایستاده بودن😥 و هاج و واج نارنجک رو نگاه می کردند🙁 که حاجی داد زد: ((بخواب رو زمین برادر.بخواب!)) انگار همه رو برق بگیره.😶 هیچ کس از جاش تکون نخورد. چندثانیه گذشت. همه زل زده بودن به سر خاکریز که نارنجک قل خورد و رفت اونور خاکریز و منفجر شد😶 شیخ مهدی رو کرد به بچهها و گفت: ((هان! یاد گرفتین؟😁دیدید چه راحت بود؟!🤣)) فرمانده خواست داد بزنه سرش😠 که یک دفعه صدایی از پشت خاکریز میومد 😥که میگفت: ((الله اکبر! الموت لصدام!)) بچه ها دویدن بالای خاکریز ببینن صدای کیه؟ دیدن یه عراقی زخمی شده به خودش میپیچه😆 شیخ مهدی عراقی رو که دید داد زد : حالا بگید شیخ مهدی کار بلد نیست!😐ببینید چیکارکردم😌 ↙️بپیوندید↙️ •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄• @Asheghaneh_Shahadat •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
ازدست‌دادن‌فرصت‌هاۍ‌خیر، براۍانسان‌مایه‌غم‌و‌اندوه‌است😞 「مولآ‌علۍ؏، نهج‌البلاغه」
🌹این داستان خیلے قشنگ را حتما بخونید🌹 حاج آقا باید برقصه!!! چند سال قبل اتوبوسی🚐 از دانشجویان👩🏻 دختر یکے از دانشگاه‌هاے بزرگ کشور آمده بودند جنوب. چشم‌تان روز بد نبیند… 😳😳😳 آن‌قدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان،تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند. وضع ظاهرشان فوق‌العاده خراب بود. آرایش آن‌چنانی💄،مانتوے تنگ👗🕶و روسرے هم که دیگر روسرے نبود،شال گردن شده بود.👰 اخلاق‌شان را هم که نپرس…😡😡 حتے اجازه یڪ کلمه حرف زدن به راوے را نمی‌دادند،فقط می‌خندیدند🤣🤣🤣🤣و مسخره می‌کردند😜😜😜و آوازهاے آن‌چنانے بود که... ازهر درے خواستم وارد شوم،نشد که نشد؛ یعنے نگذاشتند که بشود... دیدمفایده‌اے ندارد! گوش این جماعت اثاث،بدهکار خاطره و روایت نیست که نیست... باید از راه دیگرے وارد می‌شدم… ناگهان فکرے به ذهنم رسید…🤔🤔🤔 اما… سخت بود و فقط از شهدا بر‌می‌آمد... سپردمبه خودشان و شروع کردم. گفتم:بیایید با هم شرط ببندیم! خندیدند😁😁😁و گفتند : اِاِاِ … حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟؟ گفتم:آره!!! گفتند:حالا چه شرطی؟🤔🤔 گفتم:من شما را به یکے از مناطق جنگے می‌برم و معجزه‌اے نشان‌تان می‌دهم،اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید،قول بدهید راه‌تان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید. گفتند:اگر نتوانستے معجزه کنے،چه؟ گفتم:هرچه شما بگویید. گفتند:با همین چفیه‌اے که به گردنت انداخته‌اے،میایے وسط اتوبوس و شروع می‌کنے به رقصیدن!!! اول انگار دچار برق‌گرفتگے شده باشم،شوکه شدم،اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آن‌ها سپردم و قبول کردم دوباره همه‌شون زدند زیر خنده که چه شود!!!😁 حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و... درطول مسیر هم از جلف‌ بازی‌هاے این جماعت حرص می‌خوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نکند مجبور شوم…! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمڪ می‌خواستم...🙏🏻🙏🏻 می‌دانستمدر اثر یڪ حادثه،یادمان شهداے طلائیه سوخته 🔥و قبرهاے آن‌ها بی‌حفاظ است… از طرفے می‌دانستم آن‌ها اگر بخواهند،قیامت هم برپا می‌کنند،چه رسد به معجزه!!! به طلائیه که رسیدیم،همه‌شان را جمع کردم و راه افتادیم … اما آن‌ها که دست‌بردار نبودند!حتے یڪ لحظه هم از شوخی‌هاے جلف🤗و سبڪ و خواندن اشعار مبتذل و خنده‌هاے بلند دست برنمی‌داشتند و دائم هم مرا مسخره می‌کردند. کنارقبور مطهر شهداے طلائیه که رسیدیم،یڪ نفر از بین جمعیت گفت: پس کو این معجزه حاج آقا ! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند:حاج آقا باید برقصه...👏👏👏👏👏 برایآخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یکے از بچه‌ها خواستم یڪ لیوان آب بدهد. آبرا روے قبور مطهر پاشیدم و... تمام فضاے طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد… عطرے که هیچ جاے دنیا مثل آن پیدا نمی‌شود! همه اون دختراے بی‌حجاب و قرتے،مست شده بودند از شمیم عطرے که طلائیه را پر کرده بود😳 طلائیه آن روز بوے بهشت می‌داد... همه‌شانروے خاڪ افتادند و غرق اشڪ شدند😓😓😭😭! سر روے قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهاے فرزند از دست داده ضجه می‌زدند … 😭😭😭😭😭 شهدا خودے نشان داده بودند و دست همه‌شان را گرفته بودند.چشم‌ها‌شان رنگ خون گرفته بود و صداے محزون‌شان به سختے شنیده می‌شد. هرچه کردم نتوانستم آن‌ها را از روے قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آن‌جا بمانند. بالاخره با کلے اصرار و التماس آن‌ها را از بهشتی‌ترین خاڪ دنیا بلند کردم... بهاتوبوس🚌🚌 که رسیدیم،خواستم بگویم:من به قولم عمل کردم،حالا نوبت شماست،که دیدم روسری‌ها کاملا سر را پوشانده‌اند و چفیه‌ها روے گردن‌شان خودنمایے می‌کند. هنوزبی‌قرار بودند… چند دقیقه‌اے گذشت… همه دور هم جمع شده بودند و مشورت می‌کردند... پرسیدم:به کجا رسیدید؟🤔🤔🤔 چیزے نگفتند. سالبعد که براے رفتن به اردو با من تماس گرفتند،فهمیدم دانشگاه را رها کرده‌اند و به جامعة‌الزهراے قم رفته‌اند … آرے آنان سر قول‌شان به شهدا مانده بودند..👏👏👏👏👏
🤲 ♥️ ↙️بپیوندید↙️ •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄• @Asheghaneh_Shahadat •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
ياد خدا ارام بخش دلهاست در هر ثانيه صدايش بزن روزت را شبت را هر دمت را متبرك كن با نام و ياد خدا خدا، صداى بنده هايش را دوست دارد! روزتون پر از مهر خدا🌹
😍 {}😘 ↙️بپیوندید↙️ •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄• @Asheghaneh_Shahadat •┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•