#خاطرات_جبهه
خواستگاری از خواهر شهیدزینالدین
اومده بود مرخصی بگیره، آقا مهدی یه نگاهی بهش کرد و گفت: «میخوای بری ازدواج کنی؟»💍
گفت: «بله میخوام برم خواستگاری.»
«خب بیا خواهر منو بگیر!»
«جدی میگی آقا مهدی؟!»🤔
«آره، به خانواده ت بگو برن ببینن اگر پسندیدن بیا مرخصی بگیر برو!»
اون بنده خدا هم خوشحال دویده بود مخابرات تماس گرفته بود!🏃♂🏃♂
به خانواده ش گفته بود: «فرمانده ی لشکرمون گفته بیا خواهر منو بگیر، زود برید خواستگاریش خبرشو به من بدید!»
بچه های مخابرات مرده بودن از خنده!
پرسیده بود: «چرا می خندید؟ خودش گفت بیا خواستگاری خواهر من!»😄
گفته بودن: «بنده خدا آقا مهدی سه تا خواهر داره، دوتاشون ازدواج کردن ، یکیشونم یکی دوماهشه!
🤲اگه لذت بردید یه صلوات بفرستید🤲
🌺 عاشقان_شهادت
@A9922783697
#خاطرات_جبهه
😂😂آخخخخخ کمرم!😂😂
خدا رحمت کند شهید اکبر جمهوری را، قبل از عملیات از او پرسیدم: در این لحظات آخر راستش را بگو چه آرزویی داری و از خدا چه می خواهی؟🤔پسر فوق العاده بذله گویی بود. گفت: با اخلاص بگویم؟ گفتم: با اخلاص بگو. گفت: از خدا دوازده فرزند پسر می خواهم تا از انها یک دسته عملیاتی درست کنم خودم فرمانده دسته شان باشم😁 شب عملیات آنها را ببرم در میدان مینها رها کنم بعد که همه یکی پس از دیگری شهید شدند بیایم پشت سیمهای خاردار خط، دستم را بگیرم کمرم و بگویم: آخ کمرم شکست!🤣🤣🤣🤣
•┄❁🌸❁┄••┄❁🌸❁┄•
@Asheghaneh_Shahadat
•┄❁🌸❁┄••┄❁🌸❁┄•