ذولفقار علی:
🍃از خاک های پر رمز و راز جبهه تا خاک های غریب و مظلوم #سوریه فقط درس #جهاد و #ایثار و بندگی را می توان فهمید. بارزترین ویژگی سربازان این مرز و بوم #اخلاص است که در طبق بندگی گذاشته اند و پیش کش کرده اند به درگاه خدا. شاید اندک افرادی بدانند که محمد زلقی در دوران جنگ فرمانده بوده است و شاید عده کمتری بدانند که از دوران جنگ گازهای شیمیایی روزی اش شده و چه شب ها و روزها که با آن زندگی کرده و جز شکر چیزی بر لب زمزمه نکرده است.
🍃برای محمد که شب ها را در خاک های جبهه با مناجات و #نماز_شب صبح کرده سخت است ماندن در دنیایی که پر از زرق و برق ظلمات است. گاهی عبور از سیم خاردار نفس و رسیدن به شهادت در سوری که در کنار حرم #حضرت_زینب است روزی می شود. محمد به آرزوی دیرینه اش رسید اما درک این موضوع برای عده ای سخت است که کسی جان بر کف برای دفاع از حرم حضرت زینب برود.
🍃برای آرام کردن دل و شاید وجدان خودشان حرف از مادیات می زنند اما اگر خودشان روزی در دوراهی رفتن یا نرفتن بمانند می دانند که هرچه #پول در کفه ترازو بریزند برابری نمی کند با جان انسان که در کفه دیگر است. کاش از این ترازو درس عبرت بگیرند و به فکر #قیامت باشند روزی که باید جوابگو باشند در مقابل قضاوت هایشان.
🍃پایان قصه شهادت #شهدای_مدافع_حرم ختم می شود به سخن زیبای حضرت زینب «ما رأیت الا جمیلا» اما پایان قضاوت ها ختم می شود به جایی که باید پاسخ داد به دلهایی که خون شد از تیر طعنه و نمک زخم زبان💔
✍نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_محمد_زلقی
📅تاریخ تولد : ٢٣ مرداد ۱٣۴۵
📅تاریخ شهادت : ۱٣ خرداد ۱٣٩۵
📅تاریخ انتشار : ۱٢ خرداد ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : حلب_سوریه
🥀مزار شهید : خوزستان_روستای سر بیشه دزفول
#گرافیست_الشهدا
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
@Asheghaneh_Shahadat
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
🍃همه چیز را آماده کرده بود هم ساکش را هم دلش را.گوشی اش را در دست گرفته بود و زمان هشدار را برای بار چندم با #وسواس چک می کرد.با قندی که در دلش آب می شد برای دعوت فردا چشم هایش را بست تا زودتر سحر برسد و وقت #پرواز او سوی حرم برسد.
🍃اما کمی آنطرف تر ، کسی با دیدن ساک آماده ی گوشه اتاق #بغض کرده بود و با دیدن لباس هایی که بوی #خداحافظی می دادند ، صدای ترک های دلش را می شنید .
دل کندن برای او که در دنیا،دار و ندار ِ دلش اسدالله بود سخت بود.نه مادری داشت که بتواند غم رفتن آرام جانش را با او شریک شود و نه پدری که پشت و پناه روزهای بدون حضور مرد خانه اش باشد.آنقدر فکر کرد به روزهایی بدون همسرش که با چشم های تر تصمیم گرفت چاره ای بیندیشید برای جاماندن و نگه داشتن پدر بچه هایش در کنار خودش و فرزندانش.
🍃با فکری کوچک خودش را برای دقایقی زودتر از بیدار شدن اسدالله آماده کرد.با صدای هشدار بیدار شد #نمازش را خواند و تمام هشدارهایی که قرار بود #شریک_دلش را برای رفتن به فرودگاه بیدار می کرد خاموش کرد.به قول خودش نهایتا یک #نماز_صبح از او قضا می شد و ساعاتی بعد او فقط غم جاماندن داشت.شاید تلاش می کرد که چند روز بیشتر اسدالله برای او همسری کند و برای فرزندانش پدری.اما کار خدا را ببین که دقایقی بعد از خاموش شدن هشدار، کتابی از کتابخانه مامور شد برای افتادن بر روی عسلی، هم عسلی #شکست هم رویاهای بافته شده خانم خانه.
🍃اسدالله در میان بهت و ناباوری بیدار شد و چرای خاموش شدن هشدار ها را موکول کرد به بعد .به قدر پوشیدن لباس و خواندن نماز وقت داشت و پس از آن راهی #فرودگاه شد.#کبوتر خو گرفته با حرم پرواز کرد و مزد بال زدن هایش را در سرزمین #عشاق گرفت و #پیکرش را سرزمین حلب به آغوش کشید . نه نقشه های نقش بر آب شده همسرش و نه هشدارهای ساکت شده ی زودتر از موعد نتوانست مانعی برای رفتنش شود.
🍃گاهی خدا #دعوت می کند ناز می کشد #ناز می خرد و #عاقبت_بخیر می کند.
#تا_ز_معشوقه_نباشد_کششی
#کوشش_عاشق_بیچاره_به_جایی_نرسد....
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
به مناسبت سالروز شهادت #شهید_اسدالله_ابراهیمی
📅تاریخ تولد : فروردین ۱۳۵۲
📅تاریخ شهادت : ۲۶ خرداد ۱۳۹۵
📅تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱۴۰۰
🕊محل شهادت: حلب_سوریه
🥀مزار یادبود: بهشت زهرا
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
@Asheghaneh_Shahadat
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•