Haj Mahmood Karimi - Hoseinam Bedone (320).mp3
10.2M
صدا زد علی که بیرون برن؛ بمونن کنارَم بنی فاطمه!!!
فقط این میونِ کسی که باید با این ها بمونه؛ علمدارمه ♫:♫
ابالفضلِ من، علمدارِ من، توان سپاه حسین و حسن…
بیا مه جبین کنارم بشین ، بده جان بابا یه قولی به من ♫:♫
بذار دستات و تو دست حسین!! همه هستی توست هست حسین!
تو تنهاییاش تو اون تشنگیش ، امیدش به دستِ تو بسته حسین ♫:♫
ابالفضلِ من علمدارِ من، امیدم به دست تو پهلوون
یادت باشه کار به هر جا رسید ، تا اخر کنار حسینم بمون…. ♫:♫
دانلود مداحی حسینم بدون تو اون خاک و خون محمود کریمی
ابالفضل من علمدار من؛ نذاری به عشقت جسارت کنن!!!
نذاری یه وقت تا تو زنده ای ، همین کوفیا خیمه غارت کنن ♫:♫
ابالفضل من علمدار من؛ یادت باشه آب ابرویِ تو!!
یادت باشه که خوده فاطمه تو اون لحظه ها روبروی تو… ♫:♫
حسینم بدونِ تو اون خاک و خون، تو آتیش به قلبِ خدا میزنی
یه روزی میاد غریب غریب؛ تویِ خاک و خون دست و پا میزنی! ♫:♫
بگو دخترات محیا بشن، که کعبه نی از دشمنا میخورن
تو اون ازدحام میاد خواهرت، سَرت رو جلوش از قفا میبرن… ♫:♫
—–|●♯♩♪♫♬♬♫♪♩♯●|—
😭😭😭😭😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 سلام بر تو ای صاحبعزا 😭
مهدیجان (علیکالسلام!)
شَوَم فدایتو واشکدیدهات
قربانِاشکدیدهبررُخِ چکیدهات
صاحبعزاتویی بهتوگوییمتسلیت
یابنالحسنفدایدلداغدیدهات✨
#امام_زمان🤍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤مثل عباس کسی هست دلاور باشد
✨با همه تشنگی اش یاد برادر باشد
🖤مثل عباس کسی هست که سقا باشد
✨جگر سوخته اش حسرت دریا باشد
🖤هیچ کس مثل اباالفضل وفادار نبود
✨لایق تشنگی واسم علمدار نبود
🖤التماس دعا
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
4_5816514393239718642.mp3
7.81M
🖤🏴🏴صادق آهنگران
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
عشق جانم دلم به بودنت قرصه
همین که کنارمے
همین که مث کوه پشتمے
همین که هستے
تمام نداشته های منو جبران میکنه
هیچے جز تو نمیخوام
بمونی برام همیشگیم🖇🤍
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
↰هر وقت چشمامو می بندم
آرزو می کنم یه روز
توی خونه رویایی قشنگ مون
در کنار هم شاد و خوشبخت باشیم
برای همیشه کنارم بمون 🥹
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
به پای علف هرز هر چقدر
آب و کود بریزی ...
برایت میوه نمی آورد ...
مراقب باش ...
برای چه کسی و چه چیزی وقت میذاری ..
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
↰هر وقت چشمامو می بندم
آرزو می کنم یه روز
توی خونه رویایی قشنگ مون
در کنار هم شاد و خوشبخت باشیم
برای همیشه کنارم بمون 🥹
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥🍃
مـن اهـلِ عـاشـقـی نـبـودم
امـا از کـنـار تـو رد شـدم
و جـانـم بـه دکـمـهی
پیـراهـنت گـیر کـرد
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
نهال❤
*▷ ◉────(๑˙❥˙๑)──── ♪ ✨﷽✨ _پست _۲۷۵ _نویسنده_نهال.
*▷ ◉────(๑˙❥˙๑)──── ♪
✨﷽✨
_پست _۲۷۶
_نویسنده_نهال. _مصیبتی_با_شکوه_به_نام_عشق
آدرسش همان حوالی خانه مریم بود. برای رساندنش زمان زیادی را باید صرف میکردم چرا که مسیر خانه پدری من تا خانه مریم فاصله زیادی داشت.
کم حرف بود و من پراز علامت سوال. این بار نوبت من بود که با سوال ناگهانی ام غافلگیرش کنم.
_خب شما بالاخره تونستید پیداش کنید.
وقتی برگشت نگاهم کرد ازاینکه سوالم را ناگهانی پرسیده بودم ترسید شروع کردم به توضیح دادن
_پدر بچتونو میگم. خودتون گفتید اومدی. دنبالش که به هر قیمتی پیداش کنید.
کلارا _منگمش نکرده بودم. جاشوبلدم منتها اپن دم به تله من نمیده. نه منونمیخواد نه بچه رو.
نگاهی به ظاهر زیبای کلارا انداختم. با سالی که سر کرده بود وموهای پریشانی که دورش ریخته بود ،چطم های رنگی وموهای بلند ،قدکشیده وپوست روشن به نظرم زن بسیار زیبایی بود.
بی اختیار گفتم :
_ساید حرفم ناراحتتونکنه اما همسر سابقتون خیلی بی لیاقته اگه شما وبچتونو نخواد.
ازاین جهت که قرار سفره دلش را باز کرده بود ،مردی که با یک بچه رهایش کرده بود را کثیف تربت مرد دنیا میپنداشتم ودر در حرف های ناسزایی بارش میکردم. اما کلارا مشخص بود دیوانه وار عاشق است.
کلارا را به سرهمان خیابانی رساندم که انتهایش به خانه مریم خطم میشد.
با اسکرین پیاده شد و رفت. در مسیر چند باری نگاهش کردم ولبخندی تحویلم داد.
وقتی زنگ در خانه را زد درباز شد و فقط چند ثانیه ای را به خانه مریم زل زدم. اولین راز آشنایی من وامیرعلی ازاین خانه شروع شد.
ماشین را روشن کردم وسمت خانه برمیگشتیم که مادرم رنگ زد.
_الو مامان.
مادرم با صدای نگرانی گفت :
_سلام نهال کجایی حالت خوبه
_اره خوبم مامان
_چرا آنقدر پیر مردی همموننگرانت شدیم.
_یه کاری داشتم اون سر شهر. تا به نیم ساعت دیگه میرم.
_چهکاری.
_یکی از مریضامو بردم رسوندن دم در خونش. ببخشید باید رنگ میزدم.
_منتطرتبم. مواظب باش.
مادرم بعد از اتفاقات گذشته دیگر از ریسمان سیاه و سفید هم میترسید هرروزمان داشت با نگرانی میگذشت هرچند یکدیگر را به آرامش دلگرم میکردیم.
گوشی ام دوباره زنگخورد درگیر مریم بودم وبا دیدن شماره حاج سهراب ،درگیر دادگاه بعد از ظهر شدم.
_الو.
صدای خش دار حاج سهراب در گوشم پیچید.
_الو سلام نهال خانوم.
_سلام حاجی.
_زنگ زدم بگم ،تصمیمتوگرفتی ،رضایت میدی دیگه.
_. هنوزم دودلم برای رضایت. بعد از ظهر میبینمتون.
حاجی_من دست اهورا رو میگیرم میارم دادگاه. پس گرفتن اهورا از من فقط به تصمیم امروزت بستگی داره. خدافظ.
حاج سهراب گوشی را قطع کرد.
مانده بودم این حاج سهراب کی بود که در دنیا همه چیز را به نفع خود میخواست. وقتی به خانه رسیدیم ،دم درخانه ماشین را پارک کردم ،میخواستمکیفم رااز عقب بردارم که متوجه کیف قهوه ای وچرم کلارا شدم که در ماشین جا مانده است.
درش کاملا باز بود ،برشداشتمودر داشبرد گذاشتمش تا دفعه بعد در مطب به او بدهمش.
12.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مَن غُلام اَدَب عَبّاسَم
خاک پای حَرَم عَبّاسَم
مَن به زَهرای سه ساله سوگَند
نَکُنَم پُشت به این اِحساسَم
السلام علیک یا ابوالفضل العباس...
🏴🏴
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman