🥀#شهادت_امام_صادق_ع_تسلیت_باد
✅عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام قَالَ: مَنْ أَنْصَفَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ رُضِيَ بِهِ حَكَماً لِغَيْرِهِ. (کافی، ج۲، ص۱۴۶)
از امام صادق علیهالسلام روایت شده که فرمود: هرکس که در مورد خود، رعایت انصاف نماید، به داورى دیگران پذیرفته شود.
✅@Asheghanezohoor
#رهبر_قرآنی
🌹 مقام معظم رهبری(حفظه الله) 🌹
⛔️ سرسرے قرآن نخوانیم! ⛔️
✍ وقتی انس با قرآن پیدا شد، مجال تدبر و تأمل و تفڪر در معارف قرآن به دست خواهد آمد. قرآن را نمیشود سرسرے خواند و گذشت؛ قرآن احتیاج دارد به تدبر، تڪیه بر روے هر ڪلمهاے از ڪلمات و هر ترڪیبے از ترڪیبهاے ڪلامے و لفظے. انسان هرچه بیشتر تدبر ڪند، تأمل ڪند، انس بیشترے پیدا ڪند، بهره بیشترے خواهد برد؛ قرآن اینجور است».
📆 1391/04/31
•┈┈••✾••┈┈•
✅@Asheghanezohoor
🌸 ﷽🌸
#سلام_امام_زمانم ✋
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
سلامی تقدیم به ساحت مقدس ولی امر،مهدی موعود(عج)👇👇
السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یاخلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان*
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#یا_صاحب_الزمان_عج
🦋 @Asheghanezohoor🦋
•°🌱
#صبحتون_کربلایی✋
واجب شده صبـحها
کمی دربزنم
قدری به هوایحرمتـ
پـ🕊ـربزنم
لازم شده
درفراق ششگوشهتان
دیوانهشوم
به سیمآخر بزنم
#سلام_ارباب_بینظیرم
@Asheghanezohoor
♡♥️ ✧❥꧁ یامهدی ꧂❥✧♥️ ♡
تو از بس ازحسین وکربلارفتن به ما گفتی
به پا کردی درون سینه ها شورقیامت را
گرسنه،تشنه،خاک آلود،غمگین زائرش گشتی
چه خوب آموختی برشیعیان رسم زیارت را
⚫️شهادت امام صادق علیه السلام تسلیت باد
@Asheghanezohoor
♡♥️ ✧❥꧁ یامهدی ꧂❥✧♥️ ♡
✅طنز جبهه
دو تا بچه بسیجی یه عراقی درشت هیکل رو اسیر کرده بودند
های های هم می خندیدند
بهشون گفتم این کیه؟
گفتند: عراقیه دیگه
گفتم : چطوری اسیرش کردین؟
باز هم زدند زیر خنده و گفتند:
مث اینکه این آقا از شب عملیات یه جایی پنهون شده بوده
تشنگی بهش فشار آورده و با لباس بسیجی خودمون اومده ایستگاه صلواتی
گفتم: خب از کجا فهمیدین عراقیه؟
گفتند: آخه اومد ایستگاه صلواتی ، شربت که خورد پول داد
اینطوری لو رفت 😂😂😂😂
#حال_خوب
@Asheghanezohoor
🌹عاشقـــ♡ــان ظهور 🌹
🌸 #داستانبیتوهرگز 🌸 #قسمتهفتادویکم غریب آشنا بعد از چند سال به ایران برگشتم … سجاد ازدواج کرد
🌸 #داستانبیتوهرگز 🌸
#قسمتهفتادودوم
شبیه پدر
دستش بین موهام حرکت می کرد … و من بی اختیار، اشک می ریختم … غم غربت و تنهایی … فشار و سختی کار … و این حس دورافتادگی و حذف شدن از بین افرادی که با همه وجود دوست شون داشتم …
- خیلی سخت بود؟ …
- چی؟ …
- زندگی توی غربت …
سکوت عمیقی فضا رو پر کرد … قدرت حرف زدن نداشتم … و چشم هام رو بستم … حتی با چشم های بسته … نگاه مادرم رو حس می کردم …
- خیلی شبیه علی شدی … اون هم، همه سختی ها و غصه ها رو توی خودش نگه می داشت … بقیه شریک شادی هاش بودن … حتی وقتی ناراحت بود می خندید … که مبادا بقیه ناراحت نشن …
اون موقع ها … جوون بودم … اما الان می تونم حتی از پشت این چشم های بسته … حس دختر کوچولوم رو ببینم .
ناخودآگاه … با اون چشم های خیس … خنده ام گرفت … دختر کوچولو …
چشم هام رو که باز کردم … دایسون اومد جلوی نظرم … با ناراحتی، دوباره بستم شون …
- کاش واقعا شبیه بابا بودم … اون خیلی آروم و مهربون بود… چشم هر کی بهش می افتاد جذب اخلاقش می شد … ولی من اینطوری نیستم … اگر آدم ها رو از خدا دور نکنم … نمی تونم اونها رو به خدا نزدیک کنم … من خیلی با بابا فاصله دارم و ازش عقب ترم … خیلی …
سرم رو از روی پای مادرم بلند کردم و رفتم وضو بگیرم … اون لحظات، به شدت دلم گرفته بود و می سوخت … دلم برای پدرم تنگ شده بود … و داشتم … کم کم از بین خانواده ام هم حذف می شدم … علت رفتنم رو هم نمی فهمیدم … و جواب استخاره رو درک نمی کردم …
#ادامهدارد...
@Ashefganezohoor
•°🌱
حسیݩجآݩ♥️
از خُدا خواستهام
هَرچه که دارم بِدَهَم
جای آن چشم بگیرم
که تَماشات کُنَم
صلیاللهعلیڪیااباعبدالله✨
@Asheghanezohoor