eitaa logo
عاشقان الله
326 دنبال‌کننده
100 عکس
24 ویدیو
0 فایل
فقط خدا میداند این #کانال چقدر #خوشمزه است #ماندن_در_این_کانال_لیاقت_میخواد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
عبد صالح خدا، استاد طاهر زاده: انسان ها متوجه نیستند که بی ایمانی و اضطرابشان آنها را متلاشی می کند. مانند دستی که بر اثر سرما کرخ و بی حس شده باشد، در چنین حالتی اگر دست را روی آتش بگذارند به طوری که بسوزد، شخص احساس درد و سوزش نمی کند، اما وقتی از حالت کرخی در آمد احساس می کند که دستش سوخته است. میل به «دنیا»، «حرص» و «حسد» هم، احساس حقیقی آدمی را کرخ می کند نمی گذارد بفهمد که چه بلایی بر سرش آمده است. انسان مضطرب در بسیاری مواقع اضطراب شدید «خودش را حس نمی کند، فکر می کند این هم یک نوع زندگی طبیعی است. بعد که بیدار شد (چه در این دنیا چه در آن دنیا) می یابد چه بلایی بر سر خود آورده است، در حالی که ایمان به خدای باقی کامل، عامل از میان رفتن همه این اضطراب ها است.» ❤️ @Ashganallah
چکیده‌ی عمر فلسفی و عرفانی‌اش این بود که می‌فرمود: «آقایان! ابد در پیش داریم» و چه نیکو سخنی است اگر به گوش جان بشنویم! ❤️ @Ashganallah
این کتاب رو به کسانی که می‌خواهید با معنویت آشنا بشن هدیه بدهید. کتابی عالی از سلسله مباحث انسان شناسی از استاد عزیزم جناب آقای اصغر طاهرزاده حفظه الله ❤️ @Ashganallah
سعی کنید از همین امشب تا آخر عمر نماز شبتان ترک نشود و قبل و بعد نافله شب، بسیار زیاد استغفار کنید. (آیة الله میرزا نصرالله شاه آبادی). شادی روحش صلوات. ❤️ @Ashganallah
یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون، کبرا مقتا عند الله أن تقولوا ما لا تفعلون (صف، ۲و۳) ای کسانی که ایمان آورده اید، چرا چیزی را می گویید که عمل نمی کنید؟ نزد خدا، بسیار مورد خشم است که چیزی را بگویید که عمل نمی کنید. ❤️ @Ashganallah
آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی ؛ در قنوت نماز های شب ، مکرر این بیت را میخواند : زان پیشتر که عالم فانی شود خراب ما را ز جام باده ی گلگون خراب کن 🌙 ❤️ @Ashganallah
مرحوم علامه طباطبايی ، در پاسخ اين پرسش كه آيا حاج سيد علی آقا قاضی طباطبایی ، قدرت بر خلع روح از بدن داشتند؟ فرمودند: خلق روح از بدن برای او كار مهمی نبود. 📚اصالت روح از نظر قرآن کریم ❤️ @Ashganallah
آقا شیخ رجبعلی خیاط(ره) : دل هرچه را بخواهد ، همان را نشان می دهد. سعی کنید دل شما خدا را نشان دهد. انسان ، هرچه را دوست داشته باشد ، عکس همان در قلب او منعکس می شود و اهل معرفت ، با نظر به قلب او می فهمند که چه صورتی در برزخ دارد ؛ اگر انسان ، دیده باطن داشته باشد ، می بیند به محض این که غیر خدا در دل راه داد ، باطن برزخی او به همان صورت در می آید. اگر غیر خدا را بخواهی ، قیمت تو همان است که خواسته ای ، و اگر خدا خواه شدی ، قیمت نداری ؛ اگر در تمام لحظات ، مستغرق در خدا باشی ، انوار الهی در تو تابش می گیرد و آنچه را بخواهی ، به نور الهی می بینی. کوشش کن قلب تو برای خدا باشد ، خدا آنجاست. وقتی خدا آن جا بود ، همه آنچه مربوط به خداست ، در آن جا حاضر و ظاهر خواهد شد. هر وقت اراده کنی ، همه نزد تو خواهند آمد ؛ چون خدا آنجاست ، ارواح همه انبیاء و اولیاء آن جا هستند. اراده کنی مکه و مدینه ، همه نزد تو هستند. پس کوشش کن قلبت برای خدا باشد ، تا همه آنچه مخلوق خداست ، نزد تو حاضر باشند. 📖کیمیای محبت ❤️ @Ashganallah
عارف کامل آیت الله شاه آبادی: آن چیزی که ارزش دارد مقام قرب پروردگار است؛ و این مقام قُرب محقق نمی شود مگر از طریق خانم حضرت زهرا (س) . 📕آسماني ، ص ۱۶۰ ❤️ @Ashganallah
استا فاطمی نیا حفظه الله: ملاک ایمان ، ارادت به حضرت زهرا (سلام الله علیها) است . پ. ن: برای سلامتی ایشان دعا کنیم ❤️ @Ashganallah
مرحوم مرشد می‌فرمودند : مردم آنچه خود می کنند، به خدا نسبت می دهند و اگر هم آدم منصفی باشند، چرخ روزگار را مسئول آن می دانند و میگویند: کار دنیا برعکس است تو بنا را کج ساختی و گرنه چرخ کج رفتار نیست. حب مال و منال را به قدری در روح و جسمت زیاد کردی که انگار می خواهی مثل قارون شوی. آنقدر به عیش و نوش پرداختی و موسیقی گوش کردی که آخرت را فراموش کرده ای. تو از آفرینش چه خبر داری که می گویی چرخ کج رفتار است؟ خویش را از حب دنیا ثانی قارون مکن هم ردیف بلعم و بن ملجم و هارون مکن گر چه موسیقار دانی طبع را موزون مکن بی خبر از آفرینش شکوه از گردون مکن تو بنا را کج نهادی، چرخ کج رفتار نیست ❤️ @Ashganallah
امام خامنه ای حفظه الله : آدم دارای ولایت این است كه: 🔻"ولیّ" را بشناسد، 🔻فکر "ولیّ" را بداند، 🔻با "ولیّ" همفکر بشود، 🔻عمل "ولیّ" را بشناسد، 🔻با "ولیّ" هم عمل بشود، 🔻دنبال او راه بیفتد، 🔻خودش را فکراً و عملاً پیوسته با "ولیّ" بکند، این شخص است. 📚طرح كلي انديشه اسلامي در قرآن، ص۵۶۳ ❤️ @Ashganallah
علی آقایِ عابد نهاوندی فرزند حیدر آقا معجزه تهرانی (ره) که نوه حاج مرشد چلویی می‌باشد و خود از دلسوختگان است در کتاب بهترین کاسبِ قرن نقل می‌کنند که : شبی جد بزرگوارم را در مجلسی خواب دیدم که جمع انگشت شماری از دوستان ایشان نشسته اند. پدربزرگم قدم میزد و شخصی از خود آنها بالای منبر نشسته بود و روضه حضرت اباعبدالله الحسین را می خواند. خود و چند نفر از حضار هم گریه می کردند. من به جمع آنان پیوستم و خدمت جدم رسیدم. چند سال گذشت. روزی یکشنبه شب به منزل جناب مهندس مصلحی در شهرآرا رفتم که برای اولین بار به آن روضه هفتگی وارد شده بودم. دیدم شخصی که در خواب بالای منبر دیده بودم، همان شخصی است که در این مجلس بالای منبر است و آن مرحوم حاج اسماعیل دولابی(ره) بود. ❤️ @Ashganallah
استاد صمدی آملی حفظه الله : در شب میشود با قرآن حشر خاص پیدا شود تا این حقیقت غیر متناهی، مطابق با شأنیت هرخواننده ای خود رابه او نشان دهدو بر اومتجلی گردد.  شب وقت مواعده حق با کلیمي مشربان است که و اذ واعدنا موسی اربعین لیله در میقات شب، عاشقان، لباس احرام بر تن کنند و لبیک گویان رب ارني انظر الیک را نغمه شباهنگ خویش قرار دهند و با دو بال علم و عمل تا بر دوست پرواز کنند. 📚شرح دفتر دل ❤️ @Ashganallah
🌸🍃🌸🍃 داستان واقعی و عبرت آموز از یک قاضی مصری یک قاضی با ایمان مصری به نام محمد عریف در کتابی که خودش نوشته بود یک رویداد واقعی از خودش را تعریف میکند: 15 سال پیش وقتی وکیل دادگستری بودم یک روز صبح میرفتم سر کار و تا شب به خانه برنمی گشتم. جلو درب محل کارم یادم افتاد که چند برگه مهم را خانه جا گذاشتم و فورا سوار ماشینم شدم و به خانه برگشتم تا برگه ها را بردارم. وقتی وارد خانه شدم دیدم یک مرد غریبه با زنم همبستر شده و نمیدانستم چکار کنم. خودم وکیل بوم و قوانین را خوب میدانستم و اگر آن مرد را میکشتم هیچ شاهدی نداشتم. تصمیم گرفتم با مرد هیچ کاری نکنم و به او گفتم: از خانه من برو بیرون و من این کار را به خدا می سپارم. آن مرد هم رفت بیرون و کمی به من خندید. یعنی به عقل من میخندید که باهاش هیچ کاری نکردم. او رفت و به زنم گفتم: وسایلت را جمع کن تا تو را به خانه ی پدرت ببرم و از هم جدا می شویم. سوار ماشین شدیم و به راه افتادیم. خانه پدر زنم تو یک شهر دیگر بود و تو راه فقط به آن موضوع فکر می کردم و بغض گلویم را گرفته بود تا به آنجا رسیدیم. من کار خودم را به خدا سپرده بودم و نخواستم آبروی زنم را ببرم و به خانواده ی زنم گفتم: ما دیگر به درد هم نمیخوریم و میخواهیم از هم جدا شویم. خانواده ی زنم میگفتن: شما تا حالا با هم مشکل نداشتید و از این حرفها. و من هم تاکید میکردم که به درد هم نمیخوریم و باید از هم جدا بشویم. وقتی از خانه می آمدم بیرون زنم به من گفت: واقعا درود بر شرفت تو خیلی بزرگی که آبرویم را نبردی. من هم بهش گفتم: برو و توبه کن از کاری که کردی. خلاصه از هم جدا شدیم و مدتها فکرم درگیر آن قضیه بود و همیشه وقتی توی تلویزیون یا خیابان یا محل کارم کسی را می دیدم که میخندید یاد آن مرد می افتادم که موقع رفتن به من میخندید. بعد از مدتی دوباره ازدواج کردم و یک زن با تقوا، با ایمان نصیبم شد. سالها گذشت و بعد از 15 سال من قاضی دادگستری شدم. یک روز یک پرونده ی قتل آمد جلو دستم و مرد قاتل را داخل آوردند. به نظرم میرسید که آن مرد را جایی دیده ام و بعد از کلی فکر کردن یادم افتاد که همان مرد است که با زن قبلیم همبستر شده بود. ولی او مرا نشناخت. بهش گفتم: ماجرا را برایم تعریف کن که چرا مرتکب قتل شدی. گفت: جناب قاضی رفتم خانه دیدم یک مرد غریبه با همسرم همبستر شده و نتوانستم جلو خودم را بگیرم و با چاقو کشتمش. گفتم: شاهد داری؟ گفت: نه گفتم: اگر راست میگویی پس چرا زنت را هم نکشتی؟ گفت: زنم زود از خانه فرار کرد. گفتم: نباید می کشتیش چون قانون میگوید که باید 3 شاهد ماجرا را می دیدند. گفت: جناب قاضی اگر این اتفاق برای شما می افتاد آن مرد را نمی کشتی؟ گفتم: نه، در زمان خودش قاضی هم بوده که این اتفاق برایش افتاده و با مرد هیچ کاری نداشته. آن موقع بود که یادش افتاد من آن وکیل 15 سال پیش هستم که با زنم همبستر شده بود و باهاش کاری نکردم. گفتم: من آن روز کار خودم را به خدا سپردم و من الان با نوک خودکارم حکم اعدامت را صادر میکنم. و طبق قانون باید آن مرد اعدام میشد و من حکم اعدامش را صادر کردم. "به در هر خانه ای بزنی فردا در خانه ات را میزنند " 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸بسیار زیبا 😄داستان قاضی سنی و یک شیعه اصفهانی👏 🎙مرحوم شیخ احمد کافی ❤️ @Ashganallah
❗️ نوۀ دختری مرحوم آقای کمپانی رحمه الله (آقای اصفهانی) آمدند خدمت آقا و خودشان را معرفی کردند. آقا بلافاصله گفتند: «برای اموات قرآن بخوانید. صدقات بدهید. آدم برای اموات قرآن بخواند و صلوات بدهد، آنها هم بلدند که چطور مکافات بدهند عمل شما را». (براساس خاطره یکی از شاگردان) 📚 ذکرها فرشته اند، ص٨۴ ❤️ @Ashganallah
یکی از اعضای سابق دفتر حضرت آیت‌الله بهجت (ره) نقل می کند که روزی شهرام جزایری، بر اساس ارتباط‌هایی که ایجاد کرده‌ بود از فرزند آیت‌الله بهجت درخواست ملاقات با آقا را داشت. اما وقتی این جریان به اطلاع حضرت آیت‌الله بهجت رسید وی مخالفت کرد» شهرام جزایری با طرح ترفندی، روزی به مقابل مسجد حضرت آیت الله بهجت در قم می رود تا وقتی که حضرت آقا از نماز فارغ می شوند، از فرصت استفاده‌ کند و وارد دفتر یا منزل آقا شود و ملاقاتی انجام دهد. به همین منظور بیرون مسجد منتظر می‌ماند تا نماز تمام شود و آقا از مسجد بیرون بیایند. حضرت آیت الله بهجت همیشه سرشان پایین بود و به کسی نگاه نمی‌کردند . وقتی از مسجد خارج شدند، یکی از دوستان و نزدیکان شهرام جزایری به آیت الله بهجت نزدیک شد و به آقا گفت: حضرت آیت الله؛ آقای شهرام جزایری از تجار خیـّر تهران هستند و فعالیت‌های خیریه فراوانی انجام می‌دهند و برای عرض ارادت و دست‌بوسی خدمت رسیده‌اند، در این هنگام آقا سر مبارک را بالا‌گرفتند و به شهرام جزایری نگاهی کردند و فرمودند: «برو و از کارهای خیری که انجام داده ای توبه کن! 👆👆👆👆
📿 📿 آیت الله بهجت (ره) می فرمودند: در ایام عید، هدیه ی خود را عزم جزم مستمر بر ترک گناه بخواهید. 🌺🌿🌺 ❤️ @Ashganallah
👇 زنده شدن جنازه کودک در حرم حضرت علیه السلام
❗️ سلام من محمد هستم این داستانی که میگم مال ده ساله پیشه وقتی که 15 سالم بود وخواهربزرگم تازه یه بچه 1 ساله داشت خونه ما تو یه شهرک بود و بافت قدیمی داشت و یه درخت سدر وسط حیاطمون یه روز که تنها تو خونه بودم متوجه صدایی از حیاط شدم وقتی ب حیاط رفتم دیدم یه دختر خیلی زیبا با موهای بلند و بور و صورتی زیبا داشت زیر دخت بود و خیره نگام میکرد ک یهو دیدم روی هوا معلقه و پا نداره همونجا از ترس از هوش رفتم و با سروصدایی به هوش اومدم ودیدم مادرم اینا بالا سرم ایستادن اول فک کردم وهم وخیاله وبه کسی نگفتم اما چندروز بعد دوباره دختره رو دیدم ک ایندفه خودش به حرف اومد و گفت: آدم ؛ نترس به کسی نگو منو دیدی من خونم این درخته فقط نذار بچه ای نزدیک این درخت بیاد یا حیوونی به پای این درخت نبندین منم ازترس اینکه بلایی سرم نیاره حرفی نمیزدم تا یه روز که خونه نبودم مادرم اینا یه گوسفند به درخت بسته بودن شب با سروصدایی به حیاط دویدیم و دیدیم گوسفند به هوا میره و به زمین میاد. اما اسیبی بهش نمیرسه با هزار ترس ولرز حیوونو ازدرخت جدا کردیم ولی دیگه چیزی نشد بچه خواهرم تازه راه رفتن یادگرفته بود میرفت نزدیک درخت اما باترس و جیغ و گریه برمیگشت منم تحمل راز توی دلم رو نداشتم و به مادرم گفتم چی دیدم و اونم بی مهابا همه جا جار زد اما دیگه دختره رو ندیدم تا بعد مدتی رفتم صحرا واسه ی خارکنی، احساس کردم کسی پشت سرمه برگشتم دیدم همون دختره اما ایندفه پا داشت. ازش پرسیدم که چرا این مدت نبوده ؟ گف تو رازدار خوبی نبودی و من مجبورشدم برم و بعد با چوب افتاد دنبالم اینقد و اینقد با چوب زدم که بیهوش شدم وقتی بهوش اومدم شب شده بود و توی جایی مثل قبر خوابیده بودم اینقد ترسیده بودم که تاخونه میدویدم داد میزدم وقتی رسیدم مادرم اینا باتعجب به سروصورت کبودم و حالت وحشت زده ام نگا میکردن فرداش پیش یه دعانویس رفتیم گفت که تنها راهش ترک اون خونس و گرنه بازم سراغت میاد و ما مجبورشدیم از اونجا بریم ولی هرکس بعد ما به اون خونه رفت ماجرایی مشابه ما واسشون پیش میومد.
... 🍃آیت الله مرعشی نجفی(ره):سفارش میکنم پیوسته با طهارت و وضو باشید که سبب نورانیت باطن و برطرف کننده آلام و اندوه هاست. ❤️ @Ashganallah