5⃣وظیفه مستمعین چیست؟👂
✅حال که بساط خرافه گویی گسترده است، ما خرافه پذیر نباشیم!
🔰حال که بعضی برای تقویت ایمان خلق، دروغ پردازی می کنندما تصدیقشان نکنیم.
🔰حال که به نام عرفان، غیر معصومی را مثل قرآن میشمرند و میگویند [لا یمسه الا المطهرون] ما به قرآن کریم جسارت نکنیم.
🔰حال که برخی عملاً غیر معصوم را با معصوم یکی میپندارند، ما بر خطا نرویم.
🔰حال که روزی از شاه نعمت الله ولی، و روزی از نوستر آداموس و... بهره جسته و پیشگویی می کنند ما از موازین عقلانی و عقلایی دین، خارج نشویم.
🔰حال که عده ای با دین خدا بازی میکنند، بدعت در دین مینهند، ما استفاده ابزاری از دین نکنیم.
@AsnadolMasaeb
🏴♦️🏴♦️🏴♦️🏴♦️🏴♦️
✍ #روضه_شماره 9️⃣5️⃣
👤 #زهیر_بن_قین_رحمه_الله
#انصار_الحسین_علیه_السلام
#از_شهدای_کربلا
@AsnadolMasaeb
🔸🔶《السَّلامُ عَلی زُهَیْرِ بْنِ الْقَیْنِ الْبَجَلِیِّ وَ رَحْمَةُ اللّٰهِ وَ بَرَكاتُهُ》🔶🔸
✅زهیر بن قین به همراه همسرش در سال ۶۰ هجری از سفر مکه به سمت کوفه باز می گشت که در منزلی به نام «زَرُود» با کاروان امام حسین(ع) یک جا فرود می آیند.
مردى از قبیله بنى فزارة که با زهیر هم سفر و هم عقیده بود، مى گويد :
📋《كُنَّا مَعَ زُهَيْرِ بْنِ اَلْقَيْنِ اَلْبَجَلِيِّ حِينَ أَقْبَلْنَا مِنْ مَكَّةَ نُسَايِرُ اَلْحُسَيْنَ(ع) فَلَمْ يَكُنْ شَيْءٌ أَبْغَضَ إِلَيْنَا مِنْ أَنْ نُسَايِرَهُ فِي مَنْزِلٍ، فَإِذَا سَارَ اَلْحُسَيْنُ(ع) تَخَلَّفَ زُهَيْرُ بْنُ اَلْقَيْنِ، وَ إِذَا نَزَلَ اَلْحُسَيْنُ(ع) تَقَدَّمَ زُهَيْرٌ، حَتَّى نَزَلْنَا فِي مَنْزِلِ لَمْ نَجِدْ بُدّاً مِنْ أَنْ نُنَازِلَهُ فِيهِ، فَنَزَلَ اَلْحُسَيْنُ(ع) فِي جَانِبٍ، وَ نَزَلْنَا فِي جَانِبٍ》
♦️ما با زهير بن قين بجلى همسفر بوديم، هنگامى كه از مكه حركت كرده بوديم همراه حسين(ع) راه مىرفتيم، ولى از اينكه با او در يك منزل همنشين شويم بشدت پرهيز مىكرديم به طورى كه هيچ چيزى نزدمان مبغوضتر از اين نبود كه با حسين(ع) در يك منزل فرود بياييم. از اين رو وقتى حسين(ع) در حركت بود، ما عقب می افتادیم و وقتی حسین(ع) در منزلی فرود می آمد، ما منزلی را پیش می افتادیم!
[اين روند ادامه داشت تا اینکه] در جايى كه هيچ چارهاى جز منزل كردن در كنار حسین(ع) نداشتهايم، فرود آمدیم.
لذا حسين(ع) در گوشهاى و ما نیز در گوشه ديگرى منزل كرديم.
📋《فَبَيْنَا نَحْنُ جُلُوسٌ نَتَغَدَّى مِنْ طَعَامٍ لَنَا إِذْ أَقْبَلَ رَسُولُ اَلْحُسَيْنِ(ع) حَتَّى سَلَّمَ ثُمَّ دَخَلَ فَقَالَ : يَا زُهَيْرَ بْنَ اَلْقَيْنِ!
إِنَّ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ(ع) بَعَثَنِي إِلَيْكَ لِتَأْتِيَهُ!
فَطَرَحَ كُلُّ إِنْسَانٍ مَا فِي يَدِهِ حَتَّى كَأَنَّ عَلَى رُءُوسِنَا اَلطَّيْرَ》
♦️هنگامى كه ما بر سر سفرۀ غذا نشسته بوديم فرستادۀ حسين(ع) آمد، سلام كرد و داخل شد، گفت :
زهير بن قين! امام حسين بن على(ع) مرا دنبال شما فرستاده، تا نزد او بيايى!
ناگاه همگى هر چه در دست داشتيم به زمين انداختيم [و ميخكوب شديم] گويى پرندهاى بر سرمان نشسته بود!
زهیر ابتدا قبول نکرد ولی «دَلهَم بنت عمرو» همسر زهیر، خطاب به زهیر گفت :
📋《أَ يَبْعَثُ إِلَيْكَ اِبْنُ رَسُولِ اَللَّهِ(ص) ثُمَّ لاَ تَأْتِيهِ؟!!
سُبْحَانَ اَللَّهِ! لَوْ أَتَيْتَهُ فَسَمِعْتَ كَلاَمَهُ، ثُمَّ اِنْصَرَفْتَ》
♦️پسر رسول خدا(ص) دنبالت مىفرستد تو از رفتن اباء می کنی و نمىروى؟!!
سبحان الله! برو صحبتش را بشنو بعد برگرد.
پس زهیر قبول کرد و به سمت خیمه گاه امام حسین(ع) رفت.
چیزی نگذشت که زهير از نزد حضرت(ع) بازگشت.
آن هم با چهرهاى بشّاش و درخشان و خطاب به یاران و همسفران خود گفت :
📋《مَنْ أَحَبَّ مِنْكُمْ أَنْ يَتْبَعَنِي؛ وَ إِلاَّ فَإِنَّهُ آخِرُ اَلْعَهْدِ! فَأَمَّا أَنَا فَإِنِّي أَسْتَوْدِعُكُمُ اَللَّهَ!》
♦️هر كس مىخواهد، دنبال من بيايد وگرنه اين آخر همراهى و ديدار ما با يكديگر است!
امّا من شما را به خدا مىسپارم!
سپس به همسرش گفت :
📋《أَنْتِ طَالِقٌ، اِلْحَقِي بِأَهْلِكِ، فَإِنِّي لاَ أُحِبُّ أَنْ يُصِيبَكِ مِنْ سَبَبِي إِلاَّ خَيْرٌ》
♦️تو را طلاق مىدهم نزد خانوادهات بازگرد!
دوست ندارم به واسطۀ من، به شما چيزى جز خير برسد.(۱)
پس زهیر با کاروان امام حسین(ع) همراه شد، تا اینکه کاروان امام(ع) در منزل (ذی حسم) با سپاه حر بن یزید ریاحی برخورد کرد.
امام حسین(ع) خطابهای ایراد فرمودند و طی آن از دگرگونی دنیا و کژیهای حاکم شده بر جامعه و پست و ناچیز بودن زندگی، سخن گفته و فرمودند :
«...مگر نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل پرهیز نمیکنند؛ مؤمن باید حق طلب و مایل به لقای پروردگار باشد؛ مرگ را من جز شهادت نمییابم و زندگانی را غیر از ننگ و خفّت نمیدانم.»
پس از اتمام سخنرانی امام(ع)، زهیر نخستین کسی بود که آمادگی خود را برای اجرای دستورهای آن حضرت(ع) اعلام داشت؛ و گفت :
📋ً《قَدْ سَمِعْنَا هَدَاكَ اللَّهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) مَقَالَتَكَ وَ لَوْ كَانَتِ الدُّنْيَا لَنَا بَاقِيَةً وَ كُنَّا فِيهَا مُخَلَّدِينَ لَآثَرْنَا النُّهُوضَ مَعَكَ عَلَى الْإِقَامَةِ》
♦️ای پسر پیامبر(ص) که خداوند تو را قرین هدایت بدارد، گفتارت را شنیدیم!
به خدا سوگند که اگر ما میتوانستیم برای همیشه در این دنیا زندگی کنیم و تمام امکانات آن را در اختیار داشتیم، باز هم شمشیر زدن در رکاب تو را انتخاب میکردیم.
امام(ع) نیز در پاسخ، برای او دعای خیر کرد.(۲)
@AsnadolMasaeb
ادامه مطالب :👇
گذشت تا اینکه شب عاشورا فرا رسید.
امام حسین(ع) در شب عاشورا یاران را درون خیمه ای بزرگ جمع نمود تا آنهایی که آمده اند برای پست و مقام، برای مال و غنیمت و برای دنیا، آنها را مرخّص کند و غربال نماید و دانه درشت ها را برچیند.
پس در خطاب به یارانش فرمود :
📋《أَلَا وَ إِنِّي لَأَظُنُّ یَومَاً أَنَّهُ آخِرُ يَوْمٍ لَنَا مِنْ هَؤُلَاءِ أَلَا وَ إِنِّي قَدْ أَذِنْتُ لَكُمْ فَانْطَلِقُوا جَمِيعاً فِي حِلٍّ لَيْسَ عَلَيْكُمْ مِنِّي ذِمَامٌ هَذَا اللَّيْلُ قَدْ غَشِيَكُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا》
♦️آگاه باشيد که يک روز بیشتر از عمر ما نمانده است.من امشب شما را مرخص کردم و بيعت خود را از گردن شما برداشتم، بر شما حرجی نيست و شما را به اختیار خودتان گذاشتم و نسبت به خود، بر شما عهده و ذِمامی ندارم.
اینک شب فرا رسیده است و پوشش آن شما را در بر گرفته است؛ آن را چون شتر راهواری بگیرید و متفرّق شوید!(۳)
📋《تَفَرَّقُوا فِی سَوادِ هذَا اللَّیْلِ وَ ذَرُونِی وَ هؤُلاءِ الْقَوْمَ، فَإِنَّهُمْ لا یَطْلُبُونَ غَیْرِی، وَ لَوْ أَصابُونِی وَ قَدَرُوا عَلى قَتْلی لَما طَلَبُوکُمْ》
♦️اکنون در این سیاهى شب، پراکنده شوید و مرا با این گروه دشمن تنها بگذارید، که آنان تنها مرا مى طلبند و اگر بر من دست یابند و مرا به قتل برسانند، دیگر به سراغ شما نخواهند آمد!(۴)
کلام امام(ع) تمام شد و حضرت(ع) مشاهده کرد که کسی حضرت(ع) را تنها نگذاشت و حتی همگی تا پای جان ایستاده اند، و یک به یک وفاداری خود را به حضرت(ع) اعلام می کنند.
حضرت عباس(ع) به نمایندگی از بنی هاشم و زهیر بن قین به نمایندگی از غیر بنی هاشم ایستاد و گفت :
📋《وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنِّي قُتِلْتُ ثُمَّ نُشِرْتُ ثُمَّ قُتِلْتُ حَتَّى أُقْتَلَ هَكَذَا أَلْفَ مَرَّةٍ وَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَدْفَعُ بِذَلِكَ الْقَتْلَ عَنْ نَفْسِكَ وَ عَنْ أَنْفُسِ هَؤُلَاءِ الْفِتْيَانِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ》
♦️به خدا سوگند! دوست دارم کشته شوم، باز زنده گردم، و سپس کشته شوم، تا هزار مرتبه، تا خداوند تو و اهل بیتت را از کشته شدن در امان دارد!(۵)
پس امام(ع) خطاب به آنان فرمود :
📋《أَمَّا بَعْدُ، فَإنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَابًا أَوْفَی وَلَا خَیرًا مِنْ أَصْحَابِی، وَلَاأَهْلَ بَیتٍ أَبَرَّ وَلَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیتِی؛ فَجَزَاکمُ اللَهُ عَنِّی خَیرَ الْجَزَآءِ》
♦️من حقّاً اصحابی باوفاتر و بهتر از اصحاب خودم، و نه اهل بیتی نیکوکارتر و با صِله و پیوندتر از اهل بیت خودم سراغ ندارم؛ پس خداوند شما را از طرف من به بهترین جزائی پاداش دهد!(۶)
در صبح روز عاشورا، امام حسین(ع) بعد از اقامه نماز صبح، سپاه خود را سازماندهی کرد و زهیر بن قین را در جناح راست و حبیب را فرمانده جناح چپ و حضرت ابوالفضل(ع) را با پرچم در قلب لشکر خود قرار داد.(۷)
در ظهر روز عاشورا وقتی هنگام نماز شد، حضرت(ع) برای اقامه ی نماز خوف برای در امان ماندن از تیرهای دشمن، به ناچار، به زهير بن قين و سعيد بن عبدالله فرمود که در حین اقامه ی نماز، جلوتر از همه بایستند و دیگران هم پشت آنان برای اقامه نماز قرار بگیرند.(۸)
زهیر پس از کسب اجازه از امام(ع) عازم میدان نبرد شد در حالی که این رجز را میخواند :
📋《انَا زُهَیْرٌ وَانَا ابْنُ الْقَیْنِ،
اذُودُکُمْ بِالسّیْفِ عَنْ حُسَیْنِ،
انَّ حُسَيناً احَدُ السِّبْطَينِ،
مِنْ عِتْرَةِ البَرِّ التَقِىّ الزِّيْنِ
ذَاكَ رَسُولُ اللَّهِ غَيْر المَيْنِ،
اضْرِبُكُمْ وَلا ارى مِنْ شَيْنِ》
♦️من زهیر پسر قین هستم با شمشیر خود از حریم حسین(ع) دفاع میکنم.
حسین(ع) یکی از دو نواده رسول خدا(ص) است، از خاندانی که نیکی و تقوا زینت آن هاست، و اکنون او فرستاده پاک خدا از دو نسل نبوی است و من شما را میکشم و عیب نمیدانم.(۹)
زهیر دلاورانه جنگید تا اینکه سرانجام زهیر به دست کثیر بن عبدالله شعبی و مهاجر بن اوس تمیمی به درجه رفیع شهادت رسید.(۱۰)
خوارزمی مینویسد :
هنگامی که زهیر بر زمین افتاد، امام حسین(ع) به او فرمود :
《لَایَبعَدَنَّکَ الَلهُ یَا زُهَیرُ وَ لَعَنَ اللهُ قَاتَلَکَ لَعنَ الذَّینَ مَسَخَهُم قَردَةً وَ خَنَازِیرَ》
♦️خداوند تو را از رحمت خود دور نگرداند و قاتل تو را لعنت کند، به مانند کسانی که ملعون گشتند و به صورت بوزینه و خوک مسخ شدند.(۱۱)
@AsnadolMasaeb
ادامه مطالب :👇
وقتی امام حسین(ع) بدنهاى پاك و پاره پاره یارانش را دید كه بر روى خاك كربلا افتاده است و دیگر كسى نمانده است كه از او حمایت كند و نیز بیتابى اهلبیت(ع) را مشاهده فرمود، در مقابل سپاه دشمن ایستاد و آنان را مورد خطاب قرار داد و فرمود :
📋《هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللهِ(ص)؟
هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ يَخَافُ اللَّهَ فِينَا؟
هَلْ مِنْ مُغِيثٍ يَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا؟
هَلْ مِنْ مُعِينٍ يَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِي إِعَانَتِنَا؟》
♦️آیا یارى کنندهاى هست که با امید به عنایت خداوند به یارى ما برخیزد؟
آیا کسى هست که از حرم رسول خدا(ص) دفاع کند؟
آیا خداپرستى در میان شما پیدا مىشود که از خدا بترسد و ستم بر ما روا ندارد؟
آیا فریادرسى هست که براى خدا به فریاد ما برسد؟(۱۲)
اسنتصار و استغاثه امام حسین(ع) در دل دشمن اثر نکرد و از همین رو امام(ع) مقابل اجساد مطهر یارانش آمد و خطاب به آنان فرمود :
📋《يَا مُسْلِمَ بْنَ عَقيلٍ، وَ يَا هانِىَ بْنَ عُرْوَةَ، وَ يا حَبيبَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ يا زُهَيْرَ بْنَ الْقَيْنِ، وَ يَا أَبْطالَ الصَّفا، وَ يا فُرْسانَ الْهَيْجاءِ》
♦️ای حبیب بن مظاهر! ای زهیر بن قین! ای مسلم بن عوسجه! و..
اى دلاور مردان خالص! و اى سواران میدان نبرد!
📋《مالي أُناديكُمْ فَلا تُجيبُوني، وَ أَدْعُوكُمْ فَلا تَسْمَعُوني؟! أَنْتُمْ نِيامٌ أَرْجُوكُمْ تَنْتَبِهُونَ؟
فَهذِهِ نِساءُ الرَّسُولِ(ص) لِفَقْدِكُمْ قَدْ عَلاهُنَّ النُّحُولُ، فَقُومُوا مِنْ نَوْمَتِكُمْ، أَيُّهَا الْكِرامُ، وَ ادْفَعُوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُولِ الطُّغاةَ اللِّئامَ》
♦️چرا شما را ندا مى كنم ولى كلام مرا نمىشنوید؟!
شما را فرا مى خوانم، ولى مرا اجابت نمىكنید؟!
پس اینان زنان آل رسولند که پس از شما یاوری ندارند.
از خواب برخیزید ای کریمان و در برابر این یاغیان پَست از اهل بیت رسول خدا(ص) دفاع کنید.(۱۳)
در زیارت منسوب به ناحیه مقدسه، از وفاداری و ایثار زهیر اینگونه تجلیل شده است :
📋《السَّلامُ عَلی زُهَیْرِ بْنِ الْقَیْنِ الْبَجَلِیِّ، الْقائِلِ لِلْحُسَیْنِ وَقَدْ اذِنَ لَهُ فِی الانْصِرافِ : لا وَاللَّهِ لا یَکُونُ ذلِکَ ابَداً، اتْرُکُ ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اسیراً فِی یَدِ الَاعْداءِ وَانْجُو! لا ارانِیَ اللَّهُ ذلِکَ الْیَوْمَ》
♦️سلام بر زهیر بن قین بَجَلیّ، کسی که وقتی امام حسین(ع) به او اجازه بازگشت داد، به حضرت عرض کرد :
به خدا سوگند، نه، هرگز چنین نخواهد شد. آیا فرزند رسول خدا(ص) را اسیر در دست دشمنان رها کرده، خود را نجات دهم؟
خدا آن روز را به من ننماید.(۱۴)
پس از شهادت زهیر، همسرش دَلهم به غلام او گفت :
📋《اِنطَلِق فَكَفِّن مَولاَكَ》
قَالَ : فَجِئتُ فَرَأَيتُ حُسَينَاً(ع) مُلقَىً!
فَقُلتُ : اُكَفِّنُ مَولَاي وَ أَدَعُ حُسَينَاً؟!!
فَكَفَّنتُ حُسَينَاً، ثُمَّ رَجَعتُ فَقُلتُ ذَلِكَ لَهَا!
فَقَالَت : أَحسَنتَ!
وَأَعطَتنِي كَفَنَاً آخَرَ، وَقَالَت : إِنطَلِق فَكَفِّن مَولاَكَ، فَفَعَلتُ!》
♦️برو مولایت را کفن کن!
غلام گفت : وقتی آمدم، حسین(ع) را بی کفن مشاهده کردم، با خود گفتم :
مولایم را کفن کنم و حسین را واگذارم؟
آنگاه حسین(ع) را کفن پوشانده و برگشتم.
وقتی قصه را برای همسر زهیر باز گفتم، مرا آفرین گفت و کفنی دیگر به من داد و گفت : برو مولایت را کفن کن، و من چنین کردم.(۱۵)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📝شعر :
سلام ما به زهیر و دلاورىهایش!
که بود شاهد عشق حسین و مولایش
هر آنچه خواست که سر پیچد از کمند حسین
نشد که داشت به دل، جذبهی تولّایش
گذشت از ره عثمانى و حسینى شد
چنان که از دل و جان سرسپرد در پایش
کسى که در ره قرآن و یارى اسلام
هزار بار شهادت بُدى تمنّایش
شهادتش به جبین، داغ سرفرازى زد
چو دید آن همه ایثار و فضل و تقوایش
سعادت ابد از فیض جاننثارى یافت
که قطره بود ولى عشق کرد دریایش
گرفت اوج به افلاک با دعاى حسین
که ریخت خون شریفش به کربلاى حسین
👤موئد
📚منابع :
۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۷۲
۲)اللهوف سید بن طاووس، ص۷۹
۳)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۹۱
۴)اللهوف سید بن طاووس، ص۹۰
۵)امالی شیخ صدوق، ص۱۵۶
۶)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۹۱
۷)تاریخ طبری، ج۴، ص۳۲۰
۸)مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۲، ص۲۰
۹)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۲۵
۱۰)مناقب ابن شهر آشوب، ج۳، ص۲۲۵
۱۱)مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۲، ص۲۳
۱۲)اللهوف سید بن طاووس، ص۱۱۶
۱۳)مقتل الحسین(ع) ابی مخنف، ص۱۳۳
۱۴)المزار الکبیر ابن مشهدی، ص۴۹۳
۱۵)الطبقات الکبری ابن سعد، ج۱، ص۴۸۵
@AsnadolMasaeb
🏴♦️🏴♦️🏴♦️🏴♦️🏴♦️
✍ #روضه_شماره 0️⃣6️⃣
👤 #عبدالله_بن_عمیر_کلبی_رحمه_الله
👤 #ام_وهب_بنت_عبد_رحمها_الله
#انصار_الحسین_علیه_السلام
#از_شهدای_کربلا
@AsnadolMasaeb
🔹🔷《اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَبْدَاللّهِ بنَ عُمَیرِ الکَلبِی وَ رَحْمَةُ اللّٰهِ وَ بَرَكاتُهُ》🔷🔹
✅ابو وهب، «عبدالله بن عمیر کلبی» یکی از شهدای کربلا بود که به همراه همسرش «اُمِّ وَهَب» در کربلا حضور داشت.
آنان شبانه از کوفه به کربلا رفتند و به کاروان امام حسین(ع) پیوستند.
عبدالله بن عمیر از جمله افرادی بود که در روزهای آخر به سپاه امام حسین(ع) پیوست که خود نیز مجاهد جبهه های جنگ با کفار بود.
محمد بن جریر طبری می نویسد :
📋《..فَرَأَى القَومَ بِالنُّخَيلَةِ يَعرِضُونَ لِيَسرَحُوا إِِلَى الْحُسَيْنِ(ع)》
♦️عبدالله در کوفه عدهای را که در نخیله آماده جنگ با امام حسین(ع) بودند را دید که آنان در حال حرکت بودند.
عبدالله که در مسیر خود با آنها برخورد کرده بود، از آنها ماجرا را پرسید.
آنها گفتند : به جنگ حسین بن علی(ع) می رویم.
در این هنگام عبدالله با خود گفت :
📋《وَاللَّهِ لَقَد كُنتُ عَلَى جَهَادِ أَهلِ الشِّركِ حَرِيصَاً وَإِنِّي لأَرجُو أَلَا يَكُونَ جَهَادِ هَؤُلاءِ الَّذِينَ يَغزَونَ اِبنَ بِنتِ نَبِيِّهِم أَيسَرُ ثَوَابَاً عِنْدَ اللَّه مِن ثَوَابِهِ إِيَّايَّ فِي جَهَادِ المُشرِكِينَ》
♦️به خدا سوگند من مشتاق جنگ با مشرکان بودم، و امیدوارم ثواب پیکار با اینان که قصد جنگ با پسر دختر پیامبرشان را دارند، از ثواب جنگ با مشرکان کمتر نباشد.
سپس عبدالله نزد همسرش ام وهب رفت و آنچه را که شنیده بود را برای او نقل کرد.
همسرش گفت :
📋《أَصَبتَ أَصَابَ اللهُ بِكَ أَرشَدَ أُمُورِکَ اِفَعلْ وَ أَخرِجْنِي مَعَكَ》
♦️درست دریافتهای که این بهترین کار است!
این کار را انجام بده و من نیز با تو میآیم.
آن دو شبانه از کوفه خارج شده و به امام حسین(ع) در کربلا ملحق شدند.(۱)
در روز عاشورا، عبدالله جزء اولین کسانی بود که راهی میدان شد و به نقل طبری دومین شهید کربلاست.(۲)
او در روز عاشورا این گونه رجز می خواند :
📋《إنْ تُنْکِرُونِی فَأَنَا بْنُ کَلْبِِ
حَسْبِی بِبَیْتِی فِی عُلَیْم حَسْبِی
إنِّی امْرَءٌ ذُو مِرَّة وَ عَصْبِی
وَ لَسْتُ بِالْخَوارِ عَنْدَ الْحَرْبِ
إنِّی زَعِیمٌ لَکِ أُمَّ وَهْبِِ
بِالطَّعْنِ فِیهِمْ مَقْدَماً وَالضَّرْبِ》
♦️اگر مرا نمیشناسید، من پسر کلب و از دودمان علیم هستم و این افتخار مرا بس است.
من دلیر مردی پرتوانم و هنگام مصیبت خوار و زبون نیستم.
ای امّ وهب! من عهده دار می شوم که با نیزه و شمشیر با آنان بجنگم؛ ضربه زدن بندهای که به پروردگارش ایمان دارد.(۳)
او همچنان می جنگید که بدنش زخمی شد و همسرش امّ وهب که شاهد ماجرا بود، عمود خیمه را گرفت و به سوى همسرش رفت و گفت :
پدر و مادرم به فدایت! در برابر این ذریه رسول خدا(ص) مبارزه کن!
امام حسین(ع) جلو آمد و فرمود :
📋《جُزِیتُمْ مِن أَهْلِ بَیْتِی خَیْراً إرْجِعِی إلَى النِّسَاءِ رَحِمَکِ اللهُ فَقَدْ وُضِعَ عَنْکِ الْجِهَادُ》
♦️خدا به شما در برابر دفاع از اهل بیتم خیر دهد، به سوى زنان برگرد، خدا تو را رحمت کند، جهاد از تو برداشته شد.
سپاه دشمن به راست و چپ حمله برد و جنگ سختى درگرفت و عبدالله بن عمیر همانند شیر مى جنگید تا آنکه به شرف شهادت نائل آمد.
پس از شهادت عبدالله، همسرش ام وهب خود را به بالین او رساند و در حالیکه سر و صورت عبدالله را پاک میکرد، رستم غلام شمر بن ذی الجوشن به دستور شمر او را به شهادت رساند.
او نخستین زن شهید در واقعه کربلا بود.(۴)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📝شعر :
هر جا که می روم ز غمت دیده پر نم است
هر ماه من ز داغ تو ماه محرم است
یک لحظه بی محبت تو کی کشم نفس؟
دنیای بی حسین، برایم جهنم است
عمری گریستم ، که موظف، به گریه ام
گر، نُه فلک، به گریه شود، باز هم کم است
در مکتب تو، بحث سفید و سیاه نیست
نام تو افتخار خداوند عالم است!
👤خوشزاد
📚منابع :
۱)تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۰
۲)تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۶
۳)انساب الاشراف بلاذری، ج۳، ص۱۹۰
۴)تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۹
@AsnadolMasaeb
#شبهات
7️⃣سخنی چند درباره دسته عزاداری
«مراسم شاه حسین گویان» یا همان؛
«شاخسی» (شاه حسین)!
«واخسی» (وای حسین)!
#شاه_حسین
#خرافات_عزاداری
#تحریفات_عاشورایی
#مراسم_شاه_حسین_گویان
@AsnadolMasaeb
✅عزاداری مراسم «شاه حسین گویان» نوعی مراسم مذهبی است که در ایام ماه محرم در بیشتر نقاط آذربایجان و بهطور گسترده در تبریز و مشهد برگزار میشود.
این مراسم از چند روز مانده به ماه محرم تا دهمین روز از همین ماه و ظهر عاشورا ادامه مییابد.
در زبان ترکی آذربایجانی، مردم به این مراسم «شاخسی» میگویند که کوتاه شده ی واژه «شاهحسین(ع)» است.
شاخسی در واقع یک رژه نظامی است که در مراسم، عزاداران نوعی چوب یا قمه یا شمشیر را برداشته و آن را از زمین تا فرق سر خود حرکت میدهند و وقتی که چوب به زمین نزدیک میشود، همگی با صدای بلند ندای «شاخسی»(شاه حسین) و زمانی که چوب به سرشان نزدیک میشود، همگی با صدای بلند ندای «واخسی»(وایحسین) سر میدهند.
⁉️اما فلسفه این کار چیست؟
و این نوع عزاداری یادآور چه قضیه ای است؟
👤«محمد باقر بن عبدالکریم بهبهانی»(متوفی ۱۲۸۵ق) در کتاب خود، به نام «اَلدَّمْعَةُ السّاکِبَة فی أحْوالِ النَّبیّ و العِتْرَة الطّاهِرَة» به نقل از «شیخ مفید»(متوفی۴۱۳ق) نقل می کند که؛
«هلال بن نافع» می گوید :
در شب عاشورا امام حسين(ع) را ديدم كه به تنهايي از خيمه ها دور شد و به طرف اردوی عمر بن سعد به راه افتاد.
شمشيرم را برداشته و به دنبال امام حسین(ع) به راه افتادم.
ديدم كه حضرت(ع) گودالها و پشت تلّ و تپه های مُشرف به خيام را وارسی می کند.
چيزی نگذشت كه متوجه حضور من شدند و فرمودند : كيستی؟
عرض كردم : قربانت شوم! هلال بن نافع هستم و در اين دل شب ترسيدم كه آسيبي از جانب دشمن به شما برسد؛ اين بود كه پشت سر شما آمدم.
امام(ع) فرمود :
📋«يَا هِلَالُ! خَرَجْتُ اتَفَقَّدُ هَذِهِ التَّلَاعَ مَخَافَةَ أَنْ تَكُونَ كُنَاءً لِهُجُومِ الْخَيْلِ عَلَى مُخَيِّمِنا يَوْمَ تَحْمِلُونَ وَ يَحْمِلُونَ»
♦️ای هلال، آمده ام تا اين پستى و بلندى ها را شناسايى كنم كه وقتى ما و آنان درگير مىشويم، به خيام ما حمله نكنند.
سپس به من فرمود :
📋«يَا هِلَالُ! أَلا تَسْلُكُ ما بَينَ هَذَينِ الجَبَلَينِ مِنْ وَقْتِكَ هَذَا وَانْجِ بِنَفْسِكَ؟»
♦️ای هلال! چرا هم اينك از ميان اين دو كوه نمى روى تا جان خود را نجات دهى؟
در این هنگام؛ هلال با چشمان گريان روى قدم هاى امام(ع) افتاد و سوگند ياد كرد كه هرگز از تو جدا نمی شوم تا اینکه در ركاب شما كشته شوم.
هلال می گويد :
در این هنگام؛ امام حسین(ع) به خيمه ی خواهرش زینب کبری(س) برگشت و من از پشت خيمه ديدم كه زينب(س) نگران بود و با برادرش از اصحاب امام(ع) سخن می گفت و می پرسيد :
آيا اصحاب خود را امتحان كرده ای؟
نكند تو را به دشمن تسليم كنند!
هلال می گويد :
وقتی زينب(س) را این چنین بي تاب و بيمناک ديدم، به سرعت پيش حبيب بن مظاهر رفتم و داستان گفتگوی امام(ع) و خواهرش را برای او باز گو کردم.
حبیب گفت : به خدا سوگند! اگر منتظر امر امام(ع) نبودم، همین الان با این شمشیرم به سپاه دشمن حملهور میشدم.
گفتم : گمان میکنم باید خاطر بانوان حرم را از وفاداری خود آسوده سازیم.
ای حبیب! آیا میتوانی یارانت را جمع کنی تا نزد آنها رفته خیالشان را آسوده کنیم؟
حبیب از جای برخاست و فرمود :
📋«يَا أَصحَابَ الحَميّةِ و لُيُوثَ الكَريهةِ فَتَطالَعوا من مَضَاربِهم كَالاُسودِ الضَاريةِ»
♦️ای یاران مردانگی! ای شیران! چون شیران شرزه از خیم هگاهتان بیرون آیید!
سپس به بنی هاشم گفت :
به خیمههای خویش باز گردید امیدوارم که چشمانتان بیدار نباشد.
بعد از آن، به اصحاب خود رو کرد و آنچه را که از نافع شنیده بود، بازگو کرد.
همگی گفتند :
به آن خدایی که بر ما منت نهاد که در این جایگاه قرار بگیریم، اگر انتظار فرمان حسین(ع) نبود، اکنون با شتاب بر آنان حمله میکردیم تا که جان خویش را پاک و چشم را روشن سازیم.
حبیب از خداوند بر آنان طلب خیر کرد و گفت : همراه من بیایید تا که نزد بانوان حرم برویم و خاطرشان را آسوده سازیم.
او به راه افتاد و یاران، از پی او به راه افتادند.
حبیب به نزدیک حرم اهل بیت(ع) رسیده و فریاد زد :
📋«يا مَعشَرَ حَرائِرِ رَسولِ الله(ص)! هَذه صَوارِمُ فَتَيانِكُم آلَوا ألاّ يَغمدُوهَا إلاّ فِي رِقاب مَن يَريد السُّوء فِيكُم، وَ هَذه أسنّةُ غِلمانِكم أقسَموا ألاّ يَركَزوها إلاّ في صُدور مَن يُفرِّق نَاديِكُم»
♦️ای حریم رسول خدا(ص)! این شمشیرهای جوانان و جوانمردان شماست که به غلاف نخواهد رفت، تا این که گردن بدخواهان شما را بزند و این نیزههای پسران شماست، سوگند یاد کردهاند که آن را تنها در سینه کسانی که از دعوتتان سر بر تافتهاند، فرو برند.
در این هنگام زنهای حرم از خیمههایشان گریان خارج شدند و گفتند :
📋«اَیُّهَا الطَّیّبوُن! حَامُوا عَنْ بَناتِ رَسولِ اللّه(ع) وَ حَرائِر اَمِیرِالمؤمنینَ(ع)»
♦️ای پاکان! از دختران رسول الله(ص) و نوامیس امیرالمؤمنین(ع) حمایت کنید.
در آن حال همه منقلب شدند وضجّه کنان گریستند.(۱)
@AsnadolMasaeb
ادامه مطالب :