🏵️ #پندانه
📝 کار خیر زیبا
برﮔﻪﺍﯼ ﺩﺭ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﻧﺼﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ:
✨«ﻣﺒﻠﻎ ۸۰ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩﺍﻡ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ ﺯﯾﺮﺍ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ. ﻫﺮﮐﺴﻰ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﺑﯿﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺁﺩﺭﺱ ﻓﻼﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ.»
✨ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺮﮔﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ ﻭ ﻣﺒﻠﻎ ۸۰ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﯿﺒﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺁﺩﺭﺱ ﻣﻰﺑﺮﺩ. ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ﺳﺎﻛﻦ ﻣﻨﺰﻝ ﻫﺴﺖ.
✨ﺷﺨﺺ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﺗﺤﻮﻳﻞ میدهد.
✨ﭘﯿﺮﺯﻥ ﮔﺮﻳﻪ میﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ:
ﺷﻤﺎ ﻧﻔﺮ ﺩﻭﺍﺯﺩﻫﻤﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﯾﺪ ﻭ ﺍﺩﻋﺎ میکنید ﭘﻮﻟﻢ ﺭﺍ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻩﺍﻳﺪ.
✨ﺟﻮﺍﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪﻯ ﺯﺩ ﻭ ﺑﻪﺳﻤﺖ ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺣﺮﮐﺖ ﻛﺮﺩ.
✨ﭘﻴﺮﺯﻥ ﻛﻪ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﮔﺮﻳﻪ میکرد، ﮔﻔﺖ:
ﭘﺴﺮﻡ، ﻭﺭﻗﻪ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﻛﻦ، ﭼﻮﻥ ﻣﻦ، ﻧﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻪﺍﻡ ﻭ ﻧﻪ ﺳﻮﺍﺩ ﻧﻮﺷﺘﻨﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ. ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻫﻤﺪﺭﺩﻯ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﻣﻦ، ﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﻟﮕﺮﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺍﻣﻴﺪﻭﺍﺭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺍﻳﻦ بزرگترین ﺧﻴﺮ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ.
✨ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺖ، ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺤﺒﺖﮐﺮﺩﻥ ﻫﺴﺖ. ﺑﻪ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ است ﺭﺣﻢ كنيد تا رحمت آسمانها شامل حال همه شود.
مارابه دوستان خود معرفی فرمایید🌹
💫 https://eitaa.com/joinchat/606535787C7771eb5bf5
💫 https://rubika.ir/joinc/BACABCGD0MUMTGKIGVSRZIMUDOHDRODC
#پندانه
مناجات زیبای دکتر چمران
خدایا ...
از بد کردن آدمهایت شکایت داشتم به درگاهت
اما شکایتم را پس میگیرم ...
من نفهمیدم! فراموش کرده بودم که بدی را خلق کردی تا هر زمان که دلم گرفت از آدمهایت، نگاهم به تو باشد ..
گاهی فراموش میکنم که وقتی کسی کنار من نیست ،
معنایش این نیست که تنهایم ...
معنایش این است که همه را کنار زدی تا خودم باشم و خودت ...
با تو تنهایی معنا ندارد !
مانده ام تو را نداشتم چه میکردم ...!
دوستت دارم ، خدای خوب من
مارابه دوستان خود معرفی فرمایید🌹
✨ https://eitaa.com/joinchat/606535787C7771eb5bf5
✨ https://rubika.ir/joinc/BACABCGD0MUMTGKIGVSRZIMUDOHDRODC
💥 #پندانه
🤤 به یاد شهدا
🏵️سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید:
این روزها شهدای زیادی رو پیدا میکنن و میارن ایران، به نظرتون کار خوبیه؟ کیا موافقن؟ کیا مخالف؟
🌹اکثر دانشجویان مخالف بودن!
🏵️بعضیها میگفتن:
کار ناپسندیه. نباید بیارن.
🌹بعضیها میگفتن:
ولمون نمیکنن. گیر دادن به چهار تا استخون. ملت دیوونن!
🏵️بعضیها میگفتن:
آدم یاد بدبختیاش میفته!
🌹تا اینکه استاد درس رو شروع کرد. ولی خبری از برگههای امتحان جلسه قبل نبود!
💫همه سراغ برگهها رو میگرفتن، ولی استاد جواب نمیداد.
🌹یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت:
استاد برگههامون رو چیکار کردید؟ شما مسئول برگههای ما بودید؟
🏵️استاد روی تخته کلاس نوشت:
من مسئول برگههای شما هستم.
🌹سپس گفت:
من برگههاتون رو گم کردم و نمیدونم کجا گذاشتم.
🏵️همه دانشجویان شاکی شدن.
🌹استاد گفت:
چرا برگههاتون رو میخواین؟
🏵️گفتن:
چون واسشون زحمت کشیدیم، درس خوندیم، هزینه دادیم، زمان صرف کردیم.
🌹هر چی که دانشجویان میگفتن استاد روی تخته مینوشت.
🏵️استاد گفت:
برگههای شما رو توی کلاس بغلی گم کردم، هرکی میتونه بره پیداشون کنه؟
🌹یکی از دانشجویان رفت و بعد از چند دقیقه با برگهها برگشت. استاد برگهها رو گرفت و تکهتکه کرد. صدای دانشجویان بلند شد.
🌹استاد گفت:
الان دیگه برگههاتون رو نمیخواین! چون تکهتکه شدن!
🏵️دانشجویان گفتن:
استاد برگهها رو میچسبونیم.
🌹برگهها رو به دانشجویان داد و گفت:
شما از یک برگه کاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کردید. پس چطور توقع دارید مادری که بچهاش رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد جنگ، الان منتظر همین چهار تا استخونش نباشه!؟ بچهاش رو میخواد، حتی اگه خاکستر شده باشه.
مارابه دوستان خود معرفی فرمایید🌞
✨ https://eitaa.com/joinchat/606535787C7771eb5bf5
✨ https://rubika.ir/joinc/BACABCGD0MUMTGKIGVSRZIMUDOHDRODC
🌞 #پندانه
📝 نور ایمان و ظلمت شیطان در مردم دنیا روز قیامت مشخص میشود
🏵️اهل معرفتی را سؤال کردند:
مردم در دنیا و آخرت به چه مانند؟
🌹گفت:
درنگ کنید تا بگویم.
🏵️او سؤالکنندگان را در زمستان به باغی برد و گفت:
کدامیک از شما میتوانید به من نشان دهید کدام درخت خشک شده و کدام درخت تَر است؟
🌹گفتند:
نمیدانیم.
🏵️گفت:
مردم در دنیا مثال باغی در زمستان هستند که کسی از ظاهرشان نمیداند کدامیک دلشان به نور خدا زنده است و کدام یک مرده؟
🌹اما چون بهار شود و حرارت خورشید بر زمین دمَد درختان خشک از درختان زنده آشکار شود.
🏵️در روز قیامت است که مردم مشخص شوند کدامیک در دنیا به نور ایمان زنده بودند و کدامیک به ظلمت شیطان مرده بودند.
مارابه دوستان خود معرفی فرمایید💥
💫 https://eitaa.com/joinchat/606535787C7771eb5bf5
💫 https://rubika.ir/joinc/BACABCGD0MUMTGKIGVSRZIMUDOHDRODC
#پندانه
🔹 حکیم بزرگی روی شنها نشسته و در حال مراقبه بود. مردی به او نزدیک شد و گفت: مرا به شاگردی بپذیر.
حکیم با انگشت خطی راست بر روی شن کشید و گفت: کوتاهش کن!
مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد.
حکیم گفت: برو یک سال بعد بیا.
یک سال بعد باز حکیم خطی کشید و گفت: کوتاهش کن!
مرد این بار نصف خط را با کف دست و آرنج پوشاند.
حکیم نپذیرفت و گفت: برو یک سال بعد بیا.
سال بعد باز حکیم خطی روی شن کشید و از مرد خواست آن را کوتاه کند. مرد این بار گفت: #نمیدانم و از حکیم خواهش کرد تا پاسخ را بگوید.
حکیم خط بلندی کنار آن خط کشید و گفت حالا کوتاه شد.
🔹این حکایت، یکی از رموز مهم در مسیر پیشرفت را نشان میدهد.
▪️اولاً؛ نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست. با رشد و پیشرفت تو، دیگران خود به خود شکست میخورند.
▪️ثانیاً؛ به دیگران کاری نداشته باش؛ کار خودت را درست انجام بده.
▪️ثالثاً؛ با کوتاه کردن دیگران ما بلند نمیشویم و برعکس، بازتاب رفتار ما باعث کوتاهیمان میشود.
▪️رابعاً؛ #رشد در آموختن نهفته است. گاهی چند سال درس استادی میرویم اما با کارهایمان، یا راه آموختن را بر خود میبندیم. یا اجازه نمیدهیم به ما بیاموزاند و یا رفتاری میکنیم که ما را شایسته آموختن نمیداند
مارابه دوستان خود معرفی فرمایید👇انتشار با شما
🆔 https://eitaa.com/joinchat/606535787C7771eb5bf5
🆔 https://rubika.ir/joinc/BACABCGD0MUMTGKIGVSRZIMUDOHDRODC
🌞 #پندانه
✍ کجای زندگی باید تلاش کرد
🌹موتور کشتی بزرگی خراب شد. مهندسان زیادی تلاش کردند تا مشکل را حل کنند اما هیچکدام موفق نشدند!
🏵️سرانجام صاحبان کشتی تصمیم گرفتند مردی را که سالها تعمیرکار کشتی بود، بیاورند.
🌹وی با جعبه ابزار بزرگی آمد و بلافاصله مشغول بررسی دقیق موتور کشتی شد. دو نفر از صاحبان کشتی نیز مشغول تماشای کار او بودند.
🏵️مرد از جعبه ابزارش آچار کوچکی بیرون آورد و با آن به آرامی ضربهای به قسمتی از موتور زد. بلافاصله موتور شروع به کار کرد و درست شد.
🌹یک هفته بعد صورتحسابی ۱۰هزار دلاری از آن مرد دریافت کردند.
🏵️صاحب کشتی با عصبانیت فریاد زد:
او واقعا هیچ کاری نکرد! ۱۰هزار دلار برای چه میخواهد بگیرد؟
🌹بنابراین از آن مرد خواستند ریز صورتحساب را برایشان ارسال کند.
🏵️مرد تعمیرکار نیز صورتحساب را اینطور برایشان فرستاد:
ضربهزدن با آچار، ۲ دلار و تشخیص اینکه ضربه به کجا باید زده شود، ۹۹۹۸ دلار.
🌹و ذیل آن نیز نوشت:
تلاشکردن مهم است. اما دانستن اینکه کجای زندگی باید تلاش کرد میتواند همه چیز را تغییر بدهد.
مارابه دوستان خود معرفی فرمایید✨
💫 https://eitaa.com/joinchat/606535787C7771eb5bf5
💫 https://rubika.ir/joinc/BACABCGD0MUMTGKIGVSRZIMUDOHDRODC
📌 #پندانه
📖 نگذارید ترس متوقفتان کند
🌞گاه شما تصمیمِ درست را میگیرید، گاه شما تصمیمِ درست را میسازید.
🌛خیلی از ما از ترس اینکه مبادا تصمیم اشتباه بگیریم، خود را در هیچ گرفتار میکنیم.
🌞تصور میکنیم برای تصمیمهای درست تشویق میشویم و برای آنهایی که اشتباه هستند باید یک عمر ملامت شویم.
🌛اما بهواقع اینگونه نیست. ما به سبب تصمیماتی که گرفتهایم تجربیاتی خواهیم داشت.
🌞هر زمان تصمیمی گرفتیم، رشد کردیم. هر تصمیمی نوع خاصی از تحول را برایمان به ارمغان میآورد.
🌛کمی به عقب و به انتخابهایی که داشتهاید نگاهی بیندازید. انتخاب کردن و در مسیر آن قدم برداشتن دشواریها و فرصتهایی را ایجاد میکند که باعث رشد میشود.
🌞 انتخاب نکردن فقط هیچ به همراه میآورد. به خودتان اجازه بدهید پشیمان شوید که ای کاش آن کار را انجام نداده بودم، یا به جای فلان کار، دیگری را انجام داده بودم!
🌛حتی وقتی دقیقتر نگاه کنیم، میبینیم که همان تصمیم فرصتهای رشدی بسیاری را ایجاد کرده است؛ که قطعاً اگر در انتخاب نکردن گیر افتاده بودیم، تنها ارمغانمان هیچ بود.
🌞 بنابراین انتخاب کنید. با دقت و فکر انتخاب کنید. مشورت کنید. رشد کنید. متحول شوید. گذر کنید و همچنان به انتخاب کردن ادامه بدهید. از تصمیمات غلط درس بگیرید. اما نگذارید که ترس شما را متوقف کند.
مارابه دوستان خود معرفی فرمایید
⭐ https://eitaa.com/joinchat/606535787C7771eb5bf5
⭐ https://rubika.ir/joinc/BACABCGD0MUMTGKIGVSRZIMUDOHDRODC
#پندانه
📌📝📌
مجلسیِ اول (پدر مرحوم مجلسی معروف) كه او هم مرد بسیار جلیل القدر و عالم و متقی و فوق العاده ای بوده و از شاگردان شیخ بهایی است نقل می كند كه شش ماه قبل از وفات شیخ بهایی، روزی ما در خدمت ایشان به زیارت اهل قبور در تخت فولاد اصفهان- كه قبر باباركن الدین در آن جا بوده و شاید هنوز هم باشد- رفتیم. یك وقت دیدم ایشان رو كرد به ما و گفت: شما چیزی نشنیدید؟ گفتم: نه. دیگر سكوت كرد و حرفی نزد، راه افتاد و آمد. از آن روز ما دیدیم حال شیخ تغییر كرده، بیشتر به خود پرداخته، حال توبه و انابه پیدا كرده و یك حال دیگری غیر از حال سابق دارد.
همه ی ما شاگردها حدس زدیم هرچه بود، آن روز اتفاق افتاد. ایشان می گوید من از سایر شاگردها جسورتر بودم، قرار شد من از ایشان بپرسم كه منشأ این تغییر حالت شما چیست؟ رفتم از ایشان پرسیدم، ایشان گفت: من آن روز وقتی از كنار قبر عبور می كردیم این صدا را از قبر شنیدم كه «شیخ در فكر خود باش، مرگت نزدیك است، چرا به خودت نمی پردازی؟ » و شش ماه بعد مرد.
🌟عالم ما عمیق تر و پیچیده تر و رشته دارتر از این حرفهاست كه وقتی قرآن به ما گفت تمام ذرات عالم تسبیح می كنند، بگویید من كه گوشم را می گذارم نمی شنوم! و چرا در لابراتوارها هرچه تجزیه كرده اند، این صدا را نشنیده اند؟ ! این حرفها [از روی ] نادانی است، حقیقتْ چیز دیگری است.
📖مجموعه آثار شهید مطهری . ج۲۶، ص: ۵۱۷
مارابه دوستان خود معرفی فرمایید
💫 https://eitaa.com/joinchat/606535787C7771eb5bf5
💫 https://rubika.ir/joinc/BACABCGD0MUMTGKIGVSRZIMUDOHDRODC
🌞 #پندانه
📖 خواستن توانستن است
⭐دانشآموز دبیرستان شهاب شهرستان خوی بودم.
🌛روزی دبیر ادبیات پرسید:
شیرازی، بعد از اتمام تحصیلت میخوای چهکاره بشی؟
⭐سریع گفتم:
خلبان آقا.
🌛این را که گفتم چند تا از بچهها خندیدند.
⭐دبیرمان گفت:
خلبان مسافربری؟
🌛با قاطعیت گفتم:
نه آقا! شکاری، جنگنده.
⭐اینبار همه کلاس خندیدند، بهجز دبیرمان که گفت:
آفرین، پس سعی کن حتما موفق میشی.
🌛از اول ابتدایی تا آن روز همیشه شاگرد اول بودم. بعد از دیپلمگرفتن رفتم دنبال آرزویم.
⭐یادمه روزی که میخواستم خلبانی ثبتنام کنم، پدرم موافق نبود. میگفت:
آدم عاقل زیر پایش را خالی نمیکند.
🌛ولی من عاشق پرواز بودم، علتش را پرسید، اون موقع نتونستم جوابشو پیدا کنم ولی بعدا فهمیدم آسمان تنها جاییست که به من آرامش میداد.
⭐بالاخره رفتم آزمون خلبانی و باز نفر اول قبول شدم.
🌛با هزینه دولت و از طرف ارتش شاهنشاهی ایران رفتم آمریکا و بهعنوان شاگرد اول با چهار کاپ و تقدیرنامه و دو مقام اولی دوره خلبانی تی-۳۸ برگشتم ایران.
⭐اینها را نوشتم که بگویم خواستن توانستن است. رویاهایتان را فراموش نکنید.
📌اسطوره اف-۵
جناب سرهنگ خلبان غلامعلی شیرازی
مارابه دوستان خود معرفی فرمایید
💫 https://eitaa.com/joinchat/606535787C7771eb5bf5
💫 https://rubika.ir/joinc/BACABCGD0MUMTGKIGVSRZIMUDOHDRODC
#پندانه
🎁 هدیه امام حسین علیه السلام به امیرکبیر
🔵 مرحوم آیت الله اراکی درباره شخصیت والای میرزا تقی خان امیرکبیر فرمود: شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت.
پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت: خیر
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟
گفت: نه
با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟
جواب داد: هدیه مولایم حسین است!
گفتم: چطور؟
🟢 با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد.
آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم.
📙منبع : آخرین گفتارها
#امام_زمان
#امام_حسین
مارابه دوستان خود معرفی فرمایید
💫 https://eitaa.com/joinchat/606535787C7771eb5bf5
💫 https://rubika.ir/joinc/BACABCGD0MUMTGKIGVSRZIMUDOHDRODC
#پندانه
🎍دو برادر بودند كه يكي از آنها معتاد و ديگري
مردي متشخص و موفق بود !👞
براي همه معما بود كه چرا اين دو برادر كه هر
دو در يك خانواده و با يك شرایط بزرگ شده
اند، سرنوشتي متفاوت داشته اند؟ 🤔
🎍از برادرِ معتاد، علت را پرسيدند. پاسخ داد:
علت اصلي شكست من، پدرم بوده است!
او هم يك معتاد بود. خانواده اش را كتك
مي زد و زندگي بدي داشت. چه توقعي از
من داريد؟ من هم مانند او شده ام.
🎍از برادر موفق دليل موفقيتش را پرسيدند.
در كمال ناباوري او گفت:
علت موفقيت من پدرم است !
من رفتار زشت و ناپسند پدرم با خانواده و
زندگي اش را مي ديدم و سعي كردم كه از آن
رفتارها درس بگيرم و كارهاي شايسته اي
جايگزين آن ها كنم.
💎طرز نگاه هر کس به زندگی ست که دنیای
او را می سازد... 🪴
┄┅═══✿❀🍀💐🍀❀✿═══┅┄
﷽ | #عصر_دانایی | #انتشار_با_شما👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/606535787C7771eb5bf5
☀️ #پندانه
📖 دستت را به خدا بده
⚪ گفته:
«یَدالله فَوقَ أَیْدِیهِم»
⚫ یعنی بنده من نگران فردایت نباش.
⚪ از افعال آدمها دلگیر نشو. کاری از آنها برنمیآید.
⚫ دستت را به من بده.
⚪ تا من نخواهم، برگی از درخت نمیافتد.
┄┅═══✿❀🍀💐🍀❀✿═══┅┄
﷽ | #عصر_دانایی | #انتشار_با_شما👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/606535787C7771eb5bf5