eitaa logo
moon perfume |عطر ماه 🌙 ✨️
2هزار دنبال‌کننده
577 عکس
258 ویدیو
0 فایل
یه کانال عالی برای خانم های با سلیقه که میخوان روزای خوشی رو داشته باشن😉 کپی؟همه پست ها بجز رمان ها رو می تونید کپی کنید🤗 کپی رمان ها پیگرد قانونی و الهی دارد😡 لفت؟؟💔
مشاهده در ایتا
دانلود
Yousef Zamani - Vala Magham.mp3
3.35M
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 🎧نام آهنگ : والامقام 🎤نام خواننده : یوسف زمانی 🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 🌙"@Atr_mah"🌙
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 چند روزه از شما انرژی مثبت نگرفتم 🌱💚 اگر نظری دارین....... اگر ایده ای دارین...... اگر خاسته ای دارین ...... اگر پیشنهادی دارین....... @Otaku_MLC93 بهم بگید👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻 کانالمو دوست دارین🫀🥺 🌙✨🌙 🌙"@Atr_mah"🌙
راستی، دوست دارین چالش بزارم چند روزه چالش نداشتیم🪴 نظرتون چیه (:
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 https://harfeto.timefriend.net/17366622500675 ماه بانو لینک ناشناس زده🌱 میتونی بطور ناشناس بهش پیام بدی و درخواستت رو بگی✨ بدوین بدوییین که ماه بانو منتظرتون😃 🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 🌙"@Atr_mah"🌙
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 🕊آزمودم دل خود را به هزاران شیوه هیچ چیزش به جُز از وصل تـღـو، خشنود نکرد! مولانا 🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 🌙"@Atr_mah"🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 ᮫࣭ غمگـین‌ نشـو‌ خـودم‌ کنـارتـم‌ 💙🫂 🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 🌙"@Atr_mah"🌙
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 ۱. ممبر های عزیز ،قول ميدم ديگه مثل اون دفعه نشه و همشه فعالیت داشته باشم👍🏻😁 ۲.سلام ،چطور،کسی دلتو شکسته؟ 🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 🌙"@Atr_mah"🌙
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 بدون توانایی فراموشی، گذشته آنچنان بر دوشمان سنگینی می‌کرد که توان رویارویی و حتی کمتر، گذراندن لحظه‌ای دیگر را نداشتیم. زندگی تنها برای کسانی قابل‌تحمل به نظر می‌رسد که ذاتا سبک‌سرند. درست همان کسانی که چیزی به خاطر نمی‌آورند. 📖نام کتاب :عواقب به دنیا آمدن 🖋 نام نویسنده :امیل چوران 🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 🌙"@Atr_mah"🌙
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 داستان زیبای 《"پایان خوش"》 🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 🌙"@Atr_mah"🌙 🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙
moon perfume |عطر ماه 🌙 ✨️
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 داستان زیبای 《"پایان خوش"》 🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 🌙"@Atr_mah"🌙 🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 به خودم كه اومدم ديدم توي يه مسير صافي هستيم كه داريم به سرعت ميريم به سمت روبه رو ولي توي لاين مخالف هستيم و ماشيني رو از روبه رو ديدم كه اونم با سرعت داشت ميومد طرفمون ….ناخوداگاه جيغ بلندي كشيدم و گفتم -اروووووووم چشمامو از ترس بستم و دستمو روي چشمم گذاشتم …با جيغ من ماشين تكون شديدي خورد و با يه ترمز صدادار ايستاد…صداي بوق ماشين هاي ديگه توي گوشم پيچيد… باور نميكردم هيچي نشده و تصادف نكرديم …اون صحنه اي كه من ديدم گفتم تصادفي ميشه كه امكان نداره زنده بمونيم …بدنم به لرزه افتاده بود …هيچ صدايي از ميلاد در نميومد …دستمو از روي چشمم برداشتم ، نگاهي بهش انداختم سرشو گذاشته بود روي فرمون …توي همون لحظه يكي اومد زد به شيشه …نگاه كردم ديدم يكي از ماشين هايي هست كه توي اون مسير در حال حركت بودن …يه زن ومرد بودن … ميلاد شيشه رو داد پايين و شروع كرد باهاش حرف زدن …يه شيشه اب دادن به ميلاد كه كمي حالش جا بياد …زن هم اومد سمت من و شروع كرد باهامم حرف زدن منم فقط زل زده بودم بهش كه ميلاد به دادم رسيد و يه چيزي به زنه گفت اونم ساكت شد …فقط كنارم ايستاد و يكمي شونه هام رو ماساژ داد …واقعا شوك بدي بهم وارد شده بود…اصلا حالم خوب نبود …باورم نميشد تازه توي روزاي اول اومدنم اين همه اتفاقاي بد بيوفته تازه هنوز با اهالي اون عمارت اشنا نشده بودم و نميدونستم چي در انتظارمه … اون زن و مرد ازمون خداحافظي كردن و رفتن …ميلاد رو كرد بهم و گفت +ببخشيد من توي حال خودم نبودم…نفميدم يه لحظه اصلا چي شد… جوابي ندادم … نه جوابي داشتم براش و نه حوصله بحث كردن داشتم…ماشين رو روشن كرد و حركت كرد ولي اين دفعه خيلي اروم و يواش..بالاخره بعد از طي مسافتي رسيديم …در باز شد و وارد شديم حياط عمارت شديم …ضربان قلبم رفته بود روي هزار ، دعا دعا ميكردم حداقل تا چند روز كسي بهم كاري نداشته باشه تا بتونم توي چند روز چاره اي پيدا كنم و خودم رو نجات بدم …با اينكه به اين نتيجه رسيده بودم تقريبا كار محاليه، ولي بازم ته دلم اميدوارم بودم…از ماشين پياده شديم ، همراه ميلاد وارد ساختمون اصلي شديم …همين كه رفتيم داخل ، از انتهاي سالن خونه صدايي شنيدم صداي گرفته يه مرد… با اينكه نميدونستم كيه و حتي حرفش رو هم متوجه نشدم ولي نميدونم چرا لحن صداش و نوع گفتارش حال منو بد كرد استرس شديدي رو به جونم انداخت ميلاد سرجاش متوقف شد و منم به تقليد از اون وايستادم اروم گفت همراهم بيا راه افتاد سمت جايي كه صدا ازش اومده بود..يه سالن پذيرايي بزرگ و فوق العاده شيك و تازه من صاحب صدارو ديدم …همون مردي بود توي خونه زانيار به عنوان پدر زانيار ديده بودمش حدس ميزدم عامل تمام بدبختي هام بود…با حرص نگاهي بهش كردم ، و ديدم سخت مشغول برانداز كردنه منه لبخند چندشي رو لبش بود، و همون جور كه مغروراته نشسته بود با دست به من اشاره كرد بيا جلوبا شك و ترديد به ميلاد نگاهي انداختم نميدونم چرا با اينكه ميلادم از همونا بود و فوق العاده وحشي بود و ازش ميترسيدم واسه انجام كاري از اون سوال ميپرسيدم…همزمان اون زن هم كه مثلا مادر زانيار بود وارد شد….تا چشمش به من افتاد به عصبانيت اومد سمت من . ناخوداگاه يه قدم رفتم سمت ميلاد… روبه روم وايستاد و گفت دختره احمق اين چه كاري بود كردي؟! نفهم ميدوني با اين كارت چه ضرر بزرگي به ما زدي؟! ما قرار بود مراسم معارفه بگيريمقرار بود كارتو شروع كني …الان كه سه شبه توي بيمارستاني با اين وضعيت هم كه كسي بهت نگاه نميكنه جوري داد ميزد و اين حرفارو ميزد كه حس كردم واقعا ضرر زيادي خوردن …دوباره انگار دلش خنك نشده بود با خش-م اومد سمتم موهاي بلندم رو پيچوند دور دستش و كشيد و گفت دختره روانی تو اصلا ميدوني پول چيه؟! ميدوني توي اين سه شب چقدر بايد پول ازت به دست ميومد ميلاد اومد جلو درد شديدي توي سرم پيچيده بود ولي از سر غرور حتي صداي ريزي هم ازم در نيومد…از زير چشم نگاهي به ميلاد كردم …صورتش سرخ شده بود…اومد سمت ما و گفت: بانو جان ببخشيد دخالت ميكنم …اين ضرري كه وارد شده مقصرش من بودم …من بايد مراقب بودم و فكر نميكردم اين دختره احمق هم چين كاري بكنه …من خودم ضرر رو محاسبه ميكنم تمام و كامل پرداخت ميكنم اون زني كه نميدونم حالا اسمش بانو بود يا اينجوري صداش ميكردن نگاهي به ميلاد انداخت دستشو از دور موهاي من ول كردتقريبا بهش ميخورد همسن مادر ميلاد باشه انگار كلا يادش رفته بود چقدر به خاطر ضرر ناراحت بود…پيچ و تابي به بدنش داد و خودشو نزديك ميلاد كرد ، صداش كاملا از عصبانيت خارج شده بود صداش رو پر از عشوه كرد و دستشو اروم به صورت ميلاد كشيد و گفت عزيززززم پووول چيه عاخه.فداي سرت تو خودت ميدوني جايگاهت واسه من خيلي فرق داره سرمو تا حد ممكن انداخته بودم پايين …و يواشكي از زير چشم نگاشون ميكردم …زنيكه خجالت نميكشيد خودشو…. 🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 🌙"@Atr_mah"🌙
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 چند روزه از شما انرژی مثبت نگرفتم 🌱💚 اگر نظری دارین....... اگر ایده ای دارین...... اگر خاسته ای دارین ...... اگر پیشنهادی دارین....... @Otaku_MLC93 بهم بگید👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻 کانالمو دوست دارین🫀🥺 🌙✨🌙 🌙"@Atr_mah"🌙