eitaa logo
moon perfume |عطر ماه 🌙 ✨️
2هزار دنبال‌کننده
577 عکس
258 ویدیو
0 فایل
یه کانال عالی برای خانم های با سلیقه که میخوان روزای خوشی رو داشته باشن😉 کپی؟همه پست ها بجز رمان ها رو می تونید کپی کنید🤗 کپی رمان ها پیگرد قانونی و الهی دارد😡 لفت؟؟💔
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 ❣ تلاوت یک صفحه از قرآن کریم هر روز. 📍 صفحه ٢۶ از ۶٠۴ 🔍 جستجو: 🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 🌙"@Atr_mah"🌙
Page026.mp3
971.2K
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 فایل صوتی تلاوت صفحه ٢۶ قرآن کریم. 🎤 قاری: استاد پرهیزگار 🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 🌙"@Atr_mah"🌙
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 داستان زیبای 《"پایان خوش"》 🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 🌙"@Atr_mah"🌙 🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙
moon perfume |عطر ماه 🌙 ✨️
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 داستان زیبای 《"پایان خوش"》 🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 🌙"@Atr_mah"🌙 🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 با ديدن صحنه روبه روم چشمام گرد شد…ميلاد ت اتاق بود…نشونده بودنش روي يه صندلي ، و بسته بودنش به صندلي ….چشم چرخوندم و چشمم افتاد به اون زنيكه عفريته …نميدونستم اين زنيكه چه خوابي واسمون ديده… ميلاد با چشم هاي غمگين نگاهي بهم كرد… بانوجان با ديدن من گفت +بههه بههه اومدي؟! همين طور نگاش كردم…بلند شد رفت سمت اون دو تا مرد، اون تا با ديدنش گل از گلشون شكفته بود……حالم داشت بهم ميخورد ازشون چشم برداشتم …چند دقيقه نشده بود كه بانوجان عربي بهشون چيزي گفت…پرسشگرانه به ميلاد نگاهي كردم كه ديدم از عصبانيت سرخ شده تا به خودم اومدم اون مردا اومدن سمتم …ميلاد واسه اينكه دستمون رو نشه سكوت كرده بود ولي من التماس ميكردم كه بهم كاري نداشته باشن… نشوندنم روی صندلی روبه روي ميلاد و منو هم بستن… ميلاد گوشاش هم قرمز شده بود…از اون وضع واقعا خجالت ميكشيدم….بانوجان حرفي زد و اون دو تا مرد رفتن… نفسي از سر اسودگي كشيدم حداقل خيالم راحت شد قرار نيست به من كاري داشته باشن….با رفتنشون لبخندي زد و گفت +اقا ميلاد بهت گفته بودم ، که کنارمن باش و خنده اي سر داد… توي دلم گفتم خدايا اين ميخواد چيكار كنه….؟! ميلاد با حرص نگاش ميكرد… دوباره صداشو شنيدم… +مثل اينكه به اين جوجه خيلي ارادت داري كه دوشبه ميري کنارش…از اونجايي كه گفتبي به من حسي نداري اينم دستور دادم بيارنش …چرا اين زن اين جوري بود…بلند شد اومد سمتم …نگاهي بهم انداخت و گفت +اررره خوب خوشگلی، خوب كارتو بلد بودي اين ميلاد رو كشوندي سمت خودت… دستشوآوردسمت صورتم خودمو كشيدم عقب…زنيكه به منم رحم نميكرد… ميلاد گفت +ولش كن اونووووو… خنديد و گفت +چراااا؟! كم مياد ازش؟! دوست داشتم تف كنم توي صورتش و بهش بگم عفریته من هم جنستم انگار اصلا توي حال خودش نبود و مست بود…رفت کنارمیلاد. بدون اينكه دست خودم باشه شروع كردم گريه كردن… ميلاد مال من بود دلم نميخواست كسي بهش حتی نزدیک بشه اونم جلوي چشم من…ميلاد رو كرد بهم زير لب ميگفت گررريه نكن ولي واقعا با ديدنشون توي اون حال نمي تونستم… ميلاد سرشو انداخت پايين و نگاهش نكرد…. خنده كريهي كرد و با صدايي كه به خاطر مست بودنش شل شده بود گفت +چيهههه نگاه نميكني به من ميترسي دلت بره واسم؟! ميلاد عصبي غريد +زنيكه ازت متنفرم…خوب ميدونم كه چه بلايي سرت بيارم …فردا همه كاراتو كه به شيخ گزارش دادم ادم ميشي…. بلند بلند خنديد و گفت +وااااسم مهم نيست…تنها چيزي كه واسم مهمه اينه كه امشب کنارتم …من مدت هاست دلمو به تو باختم…اگه باهام راه ميومدي زندگيت زير و رو ميشد و مجبور نبودي اينجوري دست و پا بسته بشيني اينجاااا…. نزدیک صورت میلادشد ميلاد تند تند صورتشو به چپ و راست تكون ميداد… بادیدن این کارهاش بدون اينكه اختياري از خودم داشته باشم شروع كردم بلند بلند گريه كردن …ميلاد با شنيدن صداي گريم انگار ديوونه شد… سرشو برد عقب و محكم با سر توي صورت بانوجان كوبيد… بانو جان عاخ بلندي گفت و تلو تلو خوران از روبروی میلادرفت و پخش زمين شد…از تر-س هين بلندي كشيدم و گفتم -چيكار كردي؟! +لعنتي بهت گفتم گريه نكن …ندارم …طاقت ديدن اشكاتو ندارم… نميتونستيم راحت صحبت كنيم ، چون بانو جان نبايد ميفهميد چيزي بينمونه … از جاش بلند شد و گفت +ميلاد گور خودتو كندي…. 🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 🌙"@Atr_mah"🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 مدل موی خيلي سريع و ساده👌🏻⚡️ 🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 🌙"@Atr_mah"🌙
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 ⤹.' ‹.☝️🏼🌿.› .'⤸.⬚. عطرهای زنانه!💕💋🍇 ❁ گودگرل🌸 ❁ ایوسن لورن لیبره💘 ❁ گابریل شنل🍓 ❁ سی رز سیگنیچر🌻🦢 ❁ جورجیو آرمانی🍫🧜🏻‍♀️ ❁ باکارات رز🦄👠 ❁ کوکو شنل🪐🍃 ⋅ 🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 🌙"@Atr_mah"🌙
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 ✅اگه دندونت درد میکنه اینکارو فوری انجام بده. ❓ این معجون معجزه می کند ❓مقداری عسل، دارچین پودر شده و زرد چوبه را خمیر کرده ❓ و هرنیم ساعت روی محل درد قرار دهید تا دندان دردشما آرام شود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 🌙"@Atr_mah"🌙
9.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 سلام دوستان🌻 این شما و این پاستاااااااا🍝 🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 🌙"@Atr_mah"🌙
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 داستان زیبای 《"پایان خوش"》 🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 🌙"@Atr_mah"🌙 🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙
moon perfume |عطر ماه 🌙 ✨️
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 داستان زیبای 《"پایان خوش"》 🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 🌙"@Atr_mah"🌙 🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 🌙"@Atr_mah"🌙 نميدونم ميلاد به چي دلش قرص و محكم كه انقدر بد با اين زنيكه رفتار ميكرد…اونم انگار زورش به ميلاد نمي رسيد و همه حرصشو سر من خالي ميكرد …با دادي كه كشيد اون مردا اومدن توي اتاق بانوجان حرفي بهشون زد كه ميلاد با داد گفت +زنيكه احمق به اين دختر چيكار داري؟! تو با من مشكل داري با اين بدبخت چيكار داري؟! شروع كرد خنديدن و گفت +چيه عاشقش شدي؟!دلت رفته واسش؟! -دست از سررررر اين دختر بردار با هم كنار ميايم با اين حرف ميلاد دلم فرو ريخت چشم غره اي بهش رفتم ،ميلاد ديوونه شده بود ؟ با صداي بانوجان همه ساكت شديم داد كشيد و گفت ميلاد ديگهههه خفه شووووو زيادي باهات راه اومدم با چشم اشاره اي به دو تا مردا كرد اومدن سمتم چرا هر بدبختي بود ميومد سمت من صداي گريه هاي من ، توي صداي داد و بيداد ميلاد گم شده بود …من گريه ميكردم و اون به بانوجان التماس ميكرد به من كاري نداشته باشن ولي هيچ كدوم اثر نداشت چون منو كشون كشون بردن نقدر منو روي زمين همون جور وحشیانه كشيده بودن تمام تنم زخم شده بود ديگه نميتونستم جلوي اشكامو بگيرو ايني كه نميدونستم منو كجا دارن ميبرن واسم سخت تر بود… رسيديم به يه جايي كه شبيه زير زمين بود..منو ولم كردن توي اون زير زمين…حتي چراغي هم روشن نبود كه من بدونم كجام لرز تنم رو گرفته بود…از شدت گريه به هق هق افتاده بودم …تمام تنم ميسوخت ميفهميدم كه تن و بدنم زخم شده … اون محيط واقعا واسم ترسناك بود …دلم ميخواست بم-يرم ولي اون شب لعنتي تموم بشه… همش گوشم رو تيز ميكردم ببينم صدايي از بيرون مياد يا نه… خوب ميدونستم كه ميلاد هم توي دستاي اون عجوزه اسيره و نمي تونه واسم كاري بكنه و گرنه هر جوري بود خودشو بهم ميرسوند و سعي ميكرد نجاتم بده …. انقدر گريه كرده بودم كه ديگه اشكي نداشتم و فقط هق هق بود كه از گلوم خارج ميشد…٢٤ ساعت ميشد حتي غذا هم بهم نداده بودن …ضعف تمام جونم رو گرفته بود …سردم بود …نميدونم واقعا از سرما بود يا از تر-س يا از گشنگي …هر چي كه بود داشتم از حال ميرفتم …خودمو كشيدم روي زمين چندين بار با مشت بي جونم كوبيدم به در …سعي كردم صداشون كنم تا به دادم برسن ، ولي انگار مر-دن و زنده بودنم واسه كسي مهم نبود…صدام به خاطر گريه هايي كه كرده بودم به شدت گرفته بود و هر كلمه حرفي كه ميزدم انگار يه خنجر توي گلوم فرو ميكردن … همونجا كنار در مثل جنين توي خودم جمع شدم و افتادم كنار در ….چشمام سنگين شده بود …به زور سعي ميكردم باز نگهشون دارم ولي يكمي كه گذشت بدون اينكه دست خودم باشه چشمام روي هم افتاد و توي عالم بي خبري فرو رفتم …. "دیگر بوی بهار هم سرحالم نمی کند چیزی شبیه گریه زلالم نمی کند آه ای خدا مرا به کبوتر شدن چکار ؟ وقتی که سنگ هم رحمی به بالم نمی کند" نميدونم كجا بودم ولي حس ميكردم توي باغ خيلي زيباييم، همه اطرافم پر از گل و درخت هاي خوشگل بود …از دور چشمم خورد به ميلاد …يكمي دور تر از من وايساده بود… يكي كنارش بود …سعي كردم ببيينم كيه كنارش…عه بي بي بود كه كنارش وايساده بود …بدو بدو رفتم سمتشون … بي بي لبخندي زد …بهم گفت +ديدي بهت گفتم تحمل كن …ديدي گفتم من حواسم بهت هست…. و نگاه پر مهري به ميلاد انداخت … با اخم به ميلاد نگاه كردم و گفتم -كجا بودي؟! چرا تنهام گذاشتي؟! +مجبور بودم بارانم …ديگه ناراحت نباش…همه چي تموم شد … بي بي خنده بلندي كرد و گفت +خدايا شكرت خيالم از اين دختر راحت شد … و بدون اينكه ديگه حرفي بزنه از جلوي ديدم رفت…من موندم و ميلاد …دنبال بي بي ميگشتم …ميلاد گفت +باران جان بي بي رفت …اومده بود فقط خيالش از تو راحت بشه ، وقتي منو ديد ، با دل راحت برگشت … دلم نميخواست ديگه با ميلاد بداخلاقي كنم … با لبخند داشتم بهش نگاه ميكردم …حس كردم روحم داره جابه جا ميشه …دوباره هر چي جلو چشمم بود از بين رفت …باز سياهي بود فقط و سرمايي كه تن نحيف و زخميم رو احاطه كرده بود …. نميدونم چقدر وقت توي اون حالت توي اون زير زمين كثيف افتاده بودم … صداهايي رو اطرافم ميشنيدم ولي واضح نبود… هر چقدر سعي ميكردم چشمام رو باز كنم ، نمي تونستم ، انگار به چشمم وزنه اويزون كرده بودن …تنم درناك بود …هم درد ميكرد و هم ميسوخت …هر چقدر به خودم فشار اوردم كه چي شده كه من به اين روز افتادم يادم نميومد… دوباره ذهنم اروم گرفت و توي دنياي شيرين خواب فرو رفتم ..نميدونم چقدر وقت دوباره گذشت …كه با احساس تشنگي زياد به سختي چشممو باز كردم … چشمام تار بود ، ولي ميون همون تاري چشمام ، ميلاد رو تشخيص دادم كه كنارم وايساده بود …اروم زير لب اسمشو صدا زدم، ولي انقدر صدام گرفته بود كه مطمئن بودم نشنيده …چشمامو روي هم فشار دادم ، تصوير ها جلوي چشمم واضح شد …ميلاد وايساده بود …كنارش هم شيخ وايساده بود …توي دلم گفتم اين عزراييل واسه چي اومده، كم بلا سرم اوردن ….