🌹#با_شهدا|شهید مدافع حرم محمد کامران
✍️ عروسی بدون گناه
▫️دوست نداشت جشن عروسی برگزار کنیم. دوست داشت بدون گناه بریم سر خونه زندگیمون. دلایل خودش را هم داشت که از نظر من دلایل بدی نبود هر چند رضایت محمد هم برایم شرط بود. آنقدر ذوق شروع زندگی را داشتیم که به سرعت وسایلمان را چیدیم و خیلی زود برای سفر آماده شدیم. چون جشن نگرفتیم، ولخرجی کردیم و سفرمان به مشهد هوایی بود. آن هم دو هفته! حسابی ریخت و پاش کرده و عروسیمون بدون گناه انجام شد.
📚 راوی: همسر شهید مدافع حرم محمد کامران
#یاد_شهدا_صلوات 🌷
🌺🕊🕊🌺🕊🕊🌺
🆔 @Atre_naab_khoda 👈
🆔 @Atre_naab_khoda 👈
🌺🕊🕊🌺🕊🕊🌺
🌹#با_شهدا|شهید مدافع حرم شهید عباس آسمیه
✍️ خواستگار
▫️عباس هفتهای یک خواستگار داشت. فرمانده شهید میگفت عباس هفتهای یک خواستگار داشت. گویی همه خواهان بودند که با عباس فامیل شوند، همیشه به او میگفتند اگر میخواهی ازدواج کنی ما گزینه مناسب داریم. در ایام اربعین با خانواده شیرازی آشنا شدند و خانواده حرفها زدن و عباس زمانی که با این خانم صحبت کرده بود به وی از تصمیمش گفته بود در صورتی که سالم از این مأموریت بازگشتم برای رسمی شدن این ارتباط قدم جلو خواهم گذاشت. اما گویی خداوند برای عباس جور دیگری رقم زده بود و برای خودش کنار گذاشته بود...
🌹#با_شهدا|شهید حمید ایرانمنش
✍️ شجاعت
▫️خریدمان، از یک دست آینه شمعدان و حلقه ازدواج فراتر نرفت! برای مراسم، پیشنهاد کردم غذا طبق رسم معمول تهیه شود که به شدت مخالفت کرد! گفت: چه کسی را گول میزنیم؟ اگر قرار است مجلسمان را این طور بگیریم، پس چرا خریدمان را آنقدر ساده گرفتیم؟ تو از من نخواه که بر خلاف خواست خدا عمل کنم. با اینکه برای مراسم، استاندار، جمعی از متمولین کرمان آمده بودند، همان شام سادهای که تهیه شده بود را داد! حمید میگفت: شجاعت فقط تو جنگیدن و این چیزها نیست؛ شجاعت یعنی همین که بتوانی کار درستی را که خلافِ رسم و رسومِ به غلط جا افتاده است، انجام بدهی.
📚 دو نیمه سیب، مؤسسه مطاف عشق
🌹#با_شهدا|شهید محمد علی جهانآرا
✍️ مهریه یک جلد قرآن
▫️مهریه ما یک جلد کلام الله مجید بود و یک سکه طلا، سکه را که بعد از عقد بخشیدم، اما آن یک جلد قرآن را محمد بعد از ازدواج خرید و در صفحه اولش این طور نوشت: امیدم به این است که این کتاب اساس حرکت مشترک ما باشد، نه چیز دیگر، که همه چیز فناپذیر است جز این کتاب. حالا هر چند وقت یک بار که خستگی بر من غلبه میکند، این نوشتهها را میخوانم و آرام میگیرم...
📚 کتاب بانوی ماه ۵، صفحه ۱۴