eitaa logo
دیوار + شیپور فيروزآباد 3
78 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
3.1هزار ویدیو
6 فایل
🔮🍀|دیوار + شیپور فيروزآباد|🍀🔮 🛍️ارائه کلیه ی خدمات شغلی و تبلیغات کاری به صورت خرید و فروش آنلاین. 📱لینک کانال ایتایی دیوار + شیپور فيروزآباد: https://eitaa.com/divar_sheypoor_firuzabad 📱ارتباط با ادمین و مدیریت کانال: 09172027336 09391387336
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✍️ زندگی خیلی ساده است 🔻زندگی در چهار عبارت خلاصه می‌شود؛ که اسرار حیات آدمی‌ست: 🔸آدمی باید بتواند سهم خطای خود را ببیند؛ تا بتواند بگوید: «متاسفم». 🔹آدمی باید شجاعت داشته باشد؛ تا بتواند بگوید: «من را ببخش». 🔸آدمی باید عشق داشته باشد؛ تا بتواند بگوید: «دوستت دارم». 🔹آدمی باید شاکرِ داشته و نعمت‌هایش باشد؛ تا بتواند بگوید: «متشکرم». 💢و در نهایت آدمی باید به درک راز نهفته در این چهار عبارت برسد؛ تا بتواند مسئولیت زندگی خویش را به تمامی بپذیرد. ↶【 】↷
🙏🤍 ✨﷽✨ خانم ها حتما بخونید زنی آسیب پذیر نباشد وهمچنان احترام خود را حفظ کند مرد به او وابسته میشود= 🍃🌸 از اشتباه بعضی خانم ها این است که جلوی مردان خودشان را کوچک کرده و از خود عیب جویی میکنن 🔰 ببین چقدر شکم آوردم حیف دماغم بزرگه کاش کمی قدم بلند تر بود غذام امروز خوب نشده بود کاش پوستم برنزه بود کاش این لکه ها روی پوستم نبود خانم گل اگه پهلو آوردی طوری لباس بپوش معلوم نشه از خودت بد نگو لکه صورتت رو با کرم پودر بپوشون عیوبت را یه طوری قایم کن باور کن اون خیلی هاشو اصلا نمی بینه میدونی چرا؟ چون مردا کلی نگرند ما زنها جزییات رو میبینیم. خود تو هستی که اونو متوجه اون قسمت می کنی وجزیی نگرش میکنی اتفاقا فقط از خوبیات بگو تا ملکه ذهنش بشه. ↶【 】↷ 😍‌‎‌‌‎-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 😍 💞 تنوعـــی‌بی‌نظیــــربخاطرشماکه بینظیرهستیداین‌کانال‌بخاطرشما خانواده‌های‌دغدغه‌مندافتتاح‌شده برای‌شماکه‌دنبال‌مطالب‌خاص باسلسه‌مجموعه‌ناب‌هستید..👇 👇 @rahibesoyemarefat
✍️ حکمت چون طلاست 🔹مردی از حکیمی سؤال کرد: اسرار حکمت و معرفت چگونه آموختی؟ 🔸حکیم گفت: روزی در کاروانی مال‌التجاره می‌بردم که در نیم‌روزی در کاروانسرا در استراحت بودیم که یکی از کاروانیان گوش بر زمین نهاد و برخاست و گفت: صدای سُم اسب‌ها را می‌شنوم، بی‌تردید راهزنان هستند. 🔹هرکس هر مال‌التجاره‌ای از طلا و نقره داشت آن را در گوشه‌ای چال کرد. 🔸من نیز دنبال مکانی برای چال‌کردن بودم که پیرمردی را در پشت کاروانسرا در سایه دیواری نشسته دیدم. 🔹پیرمرد گفت: قدری جلوتر برو، زباله‌های کاروانسرا را آنجا ریخته‌اند. زباله‌ها را کنار بزن و مال‌التجاره خویش در زیر خاک آنجا دفن کن. 🔸من چنین کردم. قافله راهزنان چون رسیدند زرنگ‌تر از اهل کاروان بودند. وجب‌به‌وجب اطراف کاروانسرا را گشتند. 🔹پس هرجا که زمین دست خورده بود کَندند و هرچه در زمین بود برداشتند و فقط یکجا را نگشتند و آن مزبله بود که تکبرشان اجازه نمی‌داد به آن نزدیک شوند تا چه رسد مزبله کنار زنند و زمین را تجسس کنند. 🔸آن روز از آن کاروان تنها من اموال باارزش و گران‌قدر خود به سلامت در آن سفر به منزل رساندم و یاد گرفتم اشیای نفیس گاهی در جاهایی غیر نفیس است که خلق از تکبرشان به آن نزدیک نمی‌شوند. 🔹از آن خاطره تلخ ترک تجارت کردم و در بازار مغازه‌ای باز کردم و مس‌گری که حرفه پدرانم بود راه انداختم. 🔸روزی جوانی را که چهرۀ خشن و نامناسبی داشت در بازار مس‌گران دیدم که دنبال کار کارگری می‌گشت و کسی به او اعتمادی نمی‌کرد تا مغازه‌اش به او بسپارد. 🔹وقتی علت را جویا شدم، گفتند: از اشرار بوده و به‌تازگی از زندان حکومت خلاص شده است. 🔸وقتی جوان مأیوس بازار را ترک می‌کرد یاد گفته پیرمرد افتادم؛ که اشیای نفیس گاهی در جای غیرنفیس پنهان هستند. 🔹پس گفتم: شاید طلایی بوده که به جبر زمان در زندان افتاده است. 🔸او را صدا کردم و کلید مغازه را به او دادم. بعد از مدتی که کندوکاو کردم چیزهایی از توحید از او فراگرفتم که در هیچ کتابی نبود. 🔹یافتم صاحب معرفت و حکمت است که از بد حادثه در زندان رفته است. آری! هر حکمتی آموختم خدا به دست او بر من آموخت. 💢حکمت چون طلاست و برای یافتن طلا باید از تکبر دور شد و گاهی مزبله را هم برای یافتن آن زیرورو کرد. ↶【 】↷ 😍‌‎‌‌‎-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 😍