قربانِ نبودنت بروم، بیا و بنشین به قدرِ استکانی چای از احوالاتِ روزگاری بگویم که بیتو گذشت. از روزهایی که تکههایم اواسطِ قالیچهیِ اتاق پراکنده بود و روحِ سفیدِ هر کدام، به قطعهای سفر کرده بود. از روزهایی که عاجز بودم، شکسته بودم، نا امن بودم. بیا و بنشین کنارم. بیتو، چیزی در وجودِ من ناقص است. بیتو، فروغی از چشمهایم رفته است. بیتو، نمیدانم کیستم.
☆ - متونِ کاهگلیِ آیدا.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"ذوقِ گذرانِ زندگی."
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"اگرچه همدیگر را از دست دادیم، اما تا همیشه برایِ روزهایِ خوبی که گذراندیم از تو ممنونم. گرچه بسیار قلبِ من را رنجاندی."
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"آزادی؟ یا تنهایی؟ میلِ شدید به تنهایی."
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"هر آنچه باشد، میگذرد."
بانو فروغ میگفت: "بویِ غم میداد چشمانش" بله، نه تنها چشمها، بلکه تمامِ دقایقِ ما بویِ غم میده.
چرا سرکار واسمون یه اتاق جدا نمیذارن که هروقت خسته شدیم و غم ما رو فرا گرفت پاشیم بریم زیر پتو و یه چایی بخوریم؟