#حکایت کژدمی زهرِ مضرَّت در نیش و تیر خباثَت در کیش، عزیمت سفر کرد، به لب آب پهناور رسید، خشک فرو ماند، نه پای گذشتن و نه رایِ بازگشتن سنگ‌پشتی آن معنی را از وی مشاهده کرد، بر وی ترحم نمود و بر پشت خودش سوار ساخت و خود را در آب انداخت، و شناکنان روی به جانب دیگر نهاد. در آن اثنا آوازی به گوشش رسید که کژدم چیزی بر پشت وی می‌زد سؤال کرد که این چه آواز است؟ جواب داد که این آواز نیش من است که بر پشت تو می‌زنم، هر چند می‌دانم که بر آنجا کارگر نمی‌آید اما خاصیت خود را نمی‌توانم گذاشت. سنگ‌پشت با خود گفت هیچ بِه از آن نیست که این بدسرشت را از این خوی زشت برهانم و نیکو سرشتان را از آسیب وی ایمن گردانم به آب فرو رفت، وی را موج بربود و به جایی بُرد که هرگز نبود: هر عَوانی که درین بزمگَه شر و فساد تارِ صد حیله، به هر لحظه ازو ساز دهند، به اَزان نیست که در موج فنا غوطه خورَد تا وی از خُلقِ خود و خَلق زِ وی باز رهند #جامی 📚#بهارستان 🌱روضه هشتم 🌱عوان: ظالم 🦋

آنی تو که از نام تو می‌بارد عشق وز نامه و پیغام تو می‌بارد عشق عاشق گردد هر که به کویت گذرد آری ز در و بام تو می‌بارد عشق #جامی 📚 #بهارستان 🦋 @Ayat_dar_ainehye_adabiyat

شیخ ابوالحسن خرقانی روزی به اصحاب خود گفت که چه بهتر بُوَد؟ گفتند: شیخا! هم تو بگوی گفت: دلی که در وی همه یادکَردِ او بُوَد: دارم دلَکی که با هر اندیشه که داشت جز یاد تو بر صفحه‌ی خاطر نَنگاشت یاد تو چنان فرو گرفتَش که در او گنجایی هیچ چیزِ دیگر نگُذاشت #جامی 📚 #بهارستان 🦋