خوب و اما بریم سراغ قسمت دوم مبحث گران اقتصاد و فرزند آوری😀
امروز و در قسمت دوم در مورد گوشه ای از مبحث رزق صحبت میکنیم!
میخوایم بررسی کنیم چطور میشه با وجود پذیرفتن هزینه های زیاد ضروری، ما باز به فکر فرزند بیشتر بیافتیم؟
واقعا چه پشتوانه عقلی برای این کار وجود داره؟
خیلی وقت ها شده وقتی برای افراد از فرزند آوری و رزق صحبت میکنیم نمی پذیرن تا اینکه متوجه میشن ما یه خونواده ی پرجمعیت هستیم و بر اساس زندگی شخصی میگیم و نه تنها براساس کتاب و سخنرانی!
چیزی رو میگیم که داریم باهاش زندگی میکنیم و به عینه واسمون ثابت شده!
اینجاست که افراد از اون حالت دفاعی و گارد، کمی درمیان و اگر کلام ما رو تایید نکنن حداقل دیگه رد نمیکنن، چون متوجه میشن کسی این حرف رو میزنه که مصداق این رزق رو دیده نه کسی که روی هوا و برای دلخوشی حرفی رو میزنه!
چون عقل اینجا حکم به اعتماد میکنه👩🏫
پس در مبحث رزق، یکی از این انگیزه و پشتوانهها، مسالهی اعتماده! 🤓
حالا بیاید این نگاه رو تعمیم بدیم: مبحث اعتماد🙂
اما اعتماد به کی و چی؟! 🧐
اولین مبحث در مورد رزق فرزندان، اعتماد به وعدهی الهی ست:
وعدهی فردی که این نظام رو آفریده✅
علم مطلق داره✅
و به تمااام شرایط آگاهه✅
هم روزی رسون سلیمان نبی بوده و هم روزی رسان شعب ابیطالب و برای این روزی رسوندن، نگاهش به دست هیچکس نبوده،
خدایی که هم خدای گرونی بوده و هم خدای وفور نعمت!
حالا این خدا به مافرموده:
«از ترس فقر بچه هاتون رو نکشید، من هستم!
هم فرزندانتون رو روزی میدم و هم شمارو»(اسراء/۱۷)
خوب اگر کسی واقعا بُعد تقوا رو تقویت کنه و عقلانیتش به پشتوانه تقوا باشه، اینجا دیگه دلش قرص میشه و نمیترسه!
باز با این وجود اگه شیطون در گوشش وسوسه کنه که آخه با این حقوق و درآمد از کجا؟!!!
باز خدا تنهاش نمیزاره و با بیان داستان حضرت مریم، مصداقی بهش دلگرمی میده و برای این وعده الهی،مثال میزنه!
همونطور که حتما بارها این داستان رو شنیدید و خوندید:
حضرت مریم در حال عبادت در محراب بودن و حضرت زکریا وارد میشن و میبینن کلی مائدهی آسمانی در مقابل حضرت مریم هست که از جانب خداست، بدون اینکه حضرت مریم تلاش مادی برای کسب این روزی کرده باشه؛ رزق پاکی که در سایهی عبادت خدا نصیب مریم میشد!
این وعدهی الهی ست که ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب؛روزی خداوند همیشه طبق حساب و کتاب و دو دوتا چهارتای ما نیست!(آل عمران/۱۷)
(دوستان به دو نکته توجه بفرمایید اول اینکه مبحث ضرورت کار و تلاش و مبحث کسب رزق متفاوته و ما اصلا بهش نپرداختیم!
و نکته دوم اینکه گاهی ابتلائات و امتحاناتی هم بر سر راه مومنین قرار میده تا عیار ایمانشون رو بنسجن و قطعا این صبوری بی پاسخ نمیمونه،مثل داستان شعب ابیطالب!)
پس تا اینجا متوجه شدیم خدای دوران رفاه و خوشی ها خدای دوران سختیها هم هست و روزی بر عهدهی خداست، همین خدا برای فرزند دار شدن ضمانت رزق داده! 😃
اما متاسفانه گاهی ما انسانها کار رو خراب میکنیم و میگیم: من از کجا بیارم خرج رو بدم؟! 😟
و این یعنی دورشدن از توکل به خدا و فراموش کردن رزاقیت اون؛ یعنی خودمون رو عهده دار رزق میدونیم و همین مساله گاهی کار رو خراب میکنه! اینجاست که ناخواسته و ندونسته میخوایم خدایی کنیم و عهده دار رزق بشیم! 🤦♀
حالا باید ببینیم براساس میزان تقوامون چقدر به این وعدهی الهی اطمینان میکنیم و چقدر عمل میکنیم!!
اما مبحث رزق و روزی و دخل و خرج به اینجا ختم نمیشه،
مباحث جذاب تری پیش رو داریم که در قسمت های بعدی مفصل بهش می پردازیم:
برکت رزق یعنی چی؟ درست و حسابی و مصداقی لطفا بفرمایید!!
راه های افزایش رزق چیه؟
اگر بالا بودن ایمان سبب افزایش رزق میشه پس چرا مثلا اروپا و آمریکا غرق نعمتند؟!
مباحثی که درآینده، با پشتوانه های حقیقی قرآنی و زندگی واقعی باهم بهش میپردازیم!
✍آينــــــــــﮫ
#شبهه_اقتصادی
#قسمت_دوم
#نشر_با_منبع_زیباتر_است
لینک کانال ما در ایتا:
https://eitaa.com/Ayenehmadari
لینک کانال ما در بله:
https://ble.ir/ayenehmadari
موضوع سخنرانی الگوپذیری از حضرت فاطمه بود:
«فاطمه سلام الله علیها در روزگاری که مردها پشت چادر زنانشان سنگر گرفته و همچون طاعون زده ها، خانه نشین شده بودند، نه فرزندان قد و نیم قدش را بهانه کرد ونه بارداریش او را معذور؛ نه غربت را بهانه کرد و نه فرمود که مگر با یک گل یاس کبود، زمستانِ مدینه، بهار می شود؟ دست در دست پسرش، کوچه های غربت را زیر پا گذاشت تا به یاد اهالی شِعب و همسفران غدیر و حاجیان حجه الوداع بیاورد، تکلیف مسلمانیشان را!
دختر رسول الله تک به تک در خانه های زنانی را زد که محمد... »
حاج خانم صدای صلواتش زودتر و بلندتر از جمع، سکوت را شکست:«اللهم صل علی...»
«رخت سفید عروسی را جای کفن بر تنشان کرده بود و حالا که تحت سایه اسلام قد کشیده بودند، در مقابل همسرانشان قد علم کردند که دعوای علی و فلانی به تو چه مربوط؟ این یک دعوای شخصیست نه مساله عمومی؛ تو خیلی مردی فکر جان خودت باش و نان ما!
و این بی بصیرتی، طاعونی شد و نتیجهاش، تنهایی فاطمه برای حمایت از حریم امامت؛ اما باز هم حضرت دست از ولایت نکشید و جان خود و فرزند نرسیده اش را، سپر امامت کرد و تنها سرباز سپاه علوی شد...
امروز، تک تک ما مسلمانیمان را مدیون پهلوی شکستهی مادریم...»
صدای گریه ی حاج خانم، بلند شد و شانه هایش لرزشی محسوس به خود گرفت؛
مادر هم، نوزادش را در پناه چادر، شیر می داد و نامحسوس و بی صدا اشک میریخت:
«اما خانم ها،امروز این شمایید که نباید بگذارید پرچم فاطمی بر زمین بماند، امروز مردی از سلالهی فاطمه، خطر بزرگی را بارها گوشزد کرده و بارها حل بحران جمعیت و فرزند اوری را از احاد مردم درخواست کرده؛ امروز جمعیت و فرزنداوری در حکم جهادیست که ظهور را رقم میزند؛
فراموش نکنید، سیلی مادر، انتقام میخواهد و منتقم، لشکر؛
فراموش نکنید سرِ از قفا بریدهی حسین، انتقام میخواهد و منتقم لشکر...
فراموش نکنیم امنیت در سایهی جوانی جمعیت است و دشمن، گریزان از جوانی ما»
اشک چشمهای حاج خانم خشک شد و دهانش خشک تر؛ به دختر جوان اشاره کرد و باز استکانی چای...
حاج اقا لبخند زنان، نگاهی به سمت بچه ها کرد که مُهرها را چون ستون، روی هم چیده بودند و بنایی نه چندان مستحکم ساخته بودند:
«این فرزندان، سرمایه های ظهورند،اینها پرچم ظهور را به دستان مبارک امام زمان می رسانند ان شاءالله، لذا مبادا بهانه بیاورید و از این مسئولیت شانه خالی کنید که...»
چای حاج خانم سرد شد و رنگ چهره اش مثل چای کهنه دم، برافروخته...
چادرش را کمی جابجا کرد و صدا و دستش را همزمان بالا برد:
«حاج اقا کلام شما صحیح،ولی شکم گرسنه امنیت نمی فهمه!
مسئولین که حالا نمیدونم چی چی شده چند وقتیه سنگ جوانی جمعیت به سینه میزنن خیلی راس میگن و ادعاشون میشه، همین جوونای الان رو سیر کنن،لازم نکرده فکر آیندگان باشن!
والا!
تا کی هی مردم پای کار باشن و مسئولین هیچ قدمی برندارن؟
من خودم یه دونه پسر دارم که کار درست و حسابی نداره، اونوقت بهش بگم ۵ تا هم بچه بیاره که چی؟خیلی ببخشیدا! مسئولین کشور نون بچه هاش رو میدن یا خیلی ببخشیدا، شما؟
بعدشم حاج اقا، در شأن سفرهی حضرت فاطمه نیس این بحثای سیاسی، اینجا که سمینار و همایش نیست از این صوبتا بشه،اینجا سفره حضرت فاطمه ست...»
حاج اقا لبخند تلخی زد و حاج خانم، چای تلخش را هورت کشید و با اجازه گویان، لابد به نشانهی اعتراض، ترک مجلس کرد!
و من...
حالا میفهمم چراجنس چادر «خانم اشرفی» با چادری که این ایام، زیاد نقلش را شنیده ایم متفاوت است!
چادر خانم اشرفی، سیاه است چون هیچ اثری از خاک روضه بر آن نیست و سهمش از سفره ی فاطمی، چند استکان چای و نهایت قطره اشکی برای جوان ۱۸ ساله وبارداری که در حمایت از شوهرش _و نه امامش_ مظلومانه جان داد!
داستان غم انگیزی که سالیان سال دم گوشش زمزمه کرده اند،بدون آنکه تفسیرش را بخواند...
اما آن مادر، با ۵ فرزند قد و نیم قد و چادری که چین های پایینش، خاک کوچه های روضه را به خود گرفته چه خوب تفسیر کرده معنای ایستادن پای ولایت را!
چقدر جنس چادرشان فرق میکند؛
یکی چادری، خاکِ میدان گرفته و دیگری چادری، به سیاه رویی تاریخ!
چقدر تاریخ تکرار شدنیست....
✍آينــــــــــﮫ
#درس_فاطمیه
#قسمت_دوم
#نشر_با_منبع_زیباتر_است
لینک کانال ما در ایتا:
https://eitaa.com/Ayenehmadari
لینک کانال ما در بله:
https://ble.ir/ayenehmadari
چند نفری وسط حرفم، ببخشید گفتند و خداحافظی کردند.
مادر نفس حوصلهی ادامه بحث را نداشت. این را از چرخیدن مدام سرش به این سو و ان سو فهمیدم.
آخر تاب نیاورد و دستی به پشت شانهی مادر آسنا زد:«ول کن این حرفا رو هر کی میتونه بچه بیاره. راستی! ست باشگاهیایی که سفارش داده بودی رسید؟» و همزمان با جمع خداحافظی کردند.
تا به خود آمدم من مانده بودم و نگاه مستقیم خورشید که توی صورتم میتابید.
سوار ماشین شدم و به برکتی که بعد از تولد هر کدام از بچهها به زندگیمان وارد شده بود فکر کردم. متراژ خانه بزرگتر شده بود، ماشین بهتری خریده بودیم، مسافرت و خریدمان سرجایش بود و با وجود همه این خرجها، هیچ وقت کم نیاوردیم.
مهمتر از همه دلمان خوش بود و دغدغهی معاش نداشتیم، پشتمان به خدایی گرم بود که رازق، کوچکترین نامش بود.
به خانه رسیدم و مشغول پخت ناهار شدم.
شاید حق داشتند که از هزینههای فرزندآوری میترسیدند؛ بعضی چیزها حلوای تنتنانی و تا نخوری ندانی است، باید تجربه کنی تا باورت شود، مثل همین برکت!
✍آينــــــــــﮫ
#اقتصاد_و_فرزندآوری
#قسمت_دوم
#نشر_با_منبع_زیباتر_است
لینک کانال ما در ایتا:
https://eitaa.com/Ayenehmadari
لینک کانال ما در بله:
https://ble.ir/ayenehmadari