«روزی که تهران را بمباران کردند، ما در دفتر خبرگزاری آسوشیتدپرس در حال صرف ناهار بودیم، که ناگهان چیزی در هوا پرید و ما همگی پریدیم. چند دقیقه بعد که رادیو را گوش دادیم گفته شد که فرودگاه را بمباران کردهاند. من خودم را به فرودگاه مهرآباد رساندم و دیدم همه چیز خراب شده و ملت در حال دویدن هستند. دو روز بعد، وقتی خرمشهر سقوط کرده بود، به هر راهی بود با اتوبوس و کامیون به خرمشهر و آبادان رفتم و شروع به عکاسی کردم که شنیدم گفتند آنها که در این مناطق عکاسی میکنند خبرنگارند و جاسوساند... شانسی که من داشتم این بود که توانستم راه تماس دکتر چمران را پیدا کنم و او هم به عکاسی خیلی علاقه داشت برای همین به من امکانات بیشتری داد که بتوانم به جبهه بروم. بار اول من برای شش ماه به خانه نرفتم.»
برای خواندن ادامه تکنگاری آلفرد یعقوب زاده در پروندهی از شیشه رنگی کلیسا این لینک را لمس کنید.
#آلفرد_یعقوب_زاده
#از_شیشه_رنگی_کلیسا
#مجله_میدان_آزادی
#عکاسی
2⃣8⃣
@Azadisqart