بچه حزب اللهی
⭕️🖊دلیل تاخیر حمله ایران و مقاومت رو میپرسید دلیلش اینه که هم ایران هم مقاومت میدونن اسرائیل پاسخ می
کاملا پزشکیان با ظریف با هم هماهنگ هستند
کسانی را جمع می کنند که در هنگام فتنه یکدست همه طرف اغتشاشگران بایستاند
خود پزشکیان زمانی که برای مجلس ردصلاحیت شد دریک سخنرانی که به همین منظور تدارک دیده بود اعلام کرد زمان شاه بهتر بود
نظام وقتی از اینها رودست خواهد خورد که دچار فتنه بزرگ شود و همه ببینیم علنا اینها مقابل نظام ایستادند
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
📣گزارشها حاکی است که ایران از طریق کانالهای دیپلماتیک از جمله اردن، عربستان سعودی، کویت، عراق، قطر و امارات به کشورهای عربی گفته است که اگر تلاش کنند در پاسخ به اسرائیل مداخله کنند، آنها نیز مورد هدف قرار خواهند گرفت.
🔔طبق اعلام منابع گروه های عراقی، نیروهای زینبون و فاطمیون در حالت آماده باش هستند و در عراق و شرق سوریه موضع رزمی گرفته اند.
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
7.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مقام معظم رهبری خطاب به شهید اسماعیل هنیه:
حوادث گوناگون اینجوری اگر چه تلخ هست لیکن حکمت الهی، همه پیشامد ها را به خیر مومنین قرار می دهید.
ما صبر شما در قبال شهادت فرزندانتان را قلبا و زبانا تمجید کردیم
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
6.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💻کارشناس صداوسیما: حسن روحانی در هتل پاریزین پاریس با نماینده اسرائیل مذاکره کرده است!
🔹آمیرام نیر» مشاور ضد تروریسم شیمون پرز بوده است.
🔹حسن روحانی طوری با این مشاور اسرائیلی همدلی کرده که آمریکایی ها نکردند.
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
داستان«ماه آفتاب سوخته» #قسمت_شصت_هقتم 🎬: ابن زیاد با سخنان زینب ،مردی در هیبت یک زن، درهم شکسته، ب
داستان«ماه آفتاب سوخته»
#قسمت_شصت_نهم 🎬:
مردم دور کاروان جمع شده اند و پاره های جگر پیامبر را به نظاره نشسته اند، ناگهان پیرمردی از ان میان رو به امام سجاد که تنها مرد کاروان است میکند و میگوید: خدا را شکر که مسلمانان از شر شما راحت شدند و یزید بر شما پیروز شده..
و به این بسنده نمی کند و هر چه فحش و ناسزا بلد است نثار امام و کاروان می کند، او یکی از حافظان قران است و مردم به چشم احترام او را مینگرند پس از او تبعیت می کنند و به امام ناسزا می گویند.
امام دستان بسته اش را بلند می کند، ناگهان همه ساکت میشوند، امام رو به پیرمرد می فرماید: هر چه خواستی گفتی و عقده دلت را خالی کردی آیا اجازه میدهی تا با تو سخن بگویم؟
پیرمرد سری تکان میدهد و میگوید: آری هر چه می خواهی بگو!
امام نگاهی به او می اندازد و می فرماید: آیا تا به حال قران خوانده ای؟!
پیرمرد با تعجب او را می نگرد و میگوید: همه این شهر می دانند که من حافظ قرآنم و هر روز قران را ختم میکنم، اما تو چگونه کافری هستی که پای قران را وسط کشیده ای؟!
امام صدایش را کمی بلندتر می کند: آیا آیه ۲۳ سوره شوری را خوانده ای؟! انجا که می فرماید«ای پیامبر به مردم بگو که من مزد رسالت از شما نمی خواهم ،فقط به خاندان من مهربانی کنید»
پیرمرد با تعجب سری تکان میدهد و میگوید: آری بارها و بارها خوانده ام معنایش هم میدانم و میدانم که به حکم خدا ما باید با خاندان پیامبرمان مهربان باشیم.
امام آهی می کشد و میفرماید:ای پیرمرد! ما همان خاندانی هستیم که باید ما را دوست داشته باشی! ای پیرمرد ما همان خاندانی هستیم که در آیه ۳۳ سوره احزاب شهادت داده شده که ما از هر گونه پلیدی و رجس و گناهی به دور هستم
علی بن حسین سخن می گوید و آن پیرمرد گریه سر میدهد، آنقدر که تمام بدنش به رعشه افتاده و با صدایی لرزان میگوید: شما را به خدا قسم! آیا شما خاندان پیامبر هستید؟!
امام می فرماید: به خدا قسم که ما فرزندان رسول الله هستیم
پیرمرد دیگر طاقت نمی آورد، عمامه خود را بر میدارد و پرتاب می کند، مانند انسانی مجنون در بین جمعیت می گردد و میگوید: ما را فریب داده اند، یزید پسر پیامبر را کشته و زن و بچه او را اسیر کرده، بنی امیه یک عمر ما را از قرآن های ناطق به دور نگه داشته و قرانی ظاهری به خوردمان داده، بنی امیه پشت آیه هایی از مرکب پنهان شده و قرآن اصلی را پنهان کرده، آهای مردم! من از یزید بیزارم او دشمن خداست که خاندان پیامبر را کشته، ای مردم بیدار شوید»
پیرمرد برسرزنان جلو میرود و میگوید: استغفروالله...استغفروالله خود را به امام می رساند و بوسه بر پاهای پینه بسته امام میزند و میگوید: آیا خدا توبه مرا می پذیرد؟ من یک عمر قرآن خواندم اما قران نفهمیدم.
امام دستی به سر او میکشد ومیفرماید:«آری خداوند توبه تو را میپذیرد، تو با ما هستی»
حرف های پیرمرد تلنگریست بر مردمی که عمری با حیلهٔ بنی امیه در نادانی گرفتارشده اند، خبر این پیرمرد به یزید میرسد و یزید دستور قتلش را میدهد، تا دیگر کسی جرأت نکند به بنی امیه دشنام دهد.
پیرمرد ایستاده و سخن می گوید، ناگهان شمشیری از پشت فرود می آید و سر از تنش جدا میشود.
مردم مبهوت این صحنه اند، خون گلوی پیرمرد، زمین را رنگین کرده، ناگاه آوای ملکوتی در فضا می پیچد..این صدای کیست...
رباب هراسان از جا بلند می شود، زینب فریاد میزند: به خدا که این صدای حسین من است و مردم سری را بر نی می بینند که باصدایی روحبخش می خواند:«ام حسبت اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من ایاتنا عجبا»«آیا گمان می کنید که زنده شدن اصحاب کهف چیز عجیبی ست؟»
و سر امام به اذن خدا چنین می گوید: ریختن خون من ، از قصهٔ اصحاب کهف عجیب تر است.
ادامه دارد...
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤
داستان«ماه آفتاب سوخته»
#قسمت_هفتاد 🎬:
قصر را آذین بسته اند، سر امام داخل طشتی از طلا پیش روی یزید است، متمولان و سرشناسان شهر همه به این میهمانی دعوت شده اند،نوازندگان می نوازند و رقاصان می رقصند و یزید همانطور که جامی از شراب به دست دارد، در حال بازی شطرنج است.
یزید شاعر است و اینک آنقدر نوشیده و سرخوش است که طبع شعرش گل کرده، چوب بر لب و دندان مبارک حسین میزند و اینچنین شعر می خواند: بنی هاشم با حکومت بازی کردند، نه خبری از آسمان امده و نه قرانی نازل شده، که همه را من از یادها برده ام، کاش پدرانم که در جنگ بدر کشته شدند زنده بودند و امروز را میدیدند، کاش بودند و میگفتند: ای یزید دست مریزاد که انتقام خون پدران خود را گرفتی و از اسلام جز نامی باقی نگذاردی.
دعوتیان این شعر را میشنوند و حال میدانند که دشمنان یزید چه کسانی بودند، آری این جنگ عقده گشایی بود، عقده هایی که از بدر و حنین در دلشان جمع شده بود،هر چه را توانستد در پشت ان درب نیمسوخته وا کردند و آنچه از ان عقده ها ماند در کربلا خالی کردند.
بچه حزب اللهی
داستان«ماه آفتاب سوخته» #قسمت_شصت_هقتم 🎬: ابن زیاد با سخنان زینب ،مردی در هیبت یک زن، درهم شکسته، ب
یزید جرعه ای دیگر از شراب می نوشد و باز چوب بر دندان امام میزند که ناگهان صدای ابو برزه که ازیاران پیامبر است او را از حالت مدهوشی میپراند:ای یزید! وای بر تو چوب بر لب و دندان حسین میزنی؟!من با چشم خود دیدم که پیامبر بر این لب و دندان بوسه ها میزد..
یزید عصبانی میشود، هیچ کس نباید عیش او را بر هم زند، دستور میدهد که او را از مجلس بیرون کنند و در همین هنگام کاروان اسرا را وارد مجلس میکنند، هنوز غل و زنجیر بر گردن امام است و رد آن چونان تسمه ای سیاه و دردناک شده.
اسیران را در مقابل مجلس نگه میدارند تا همه حضار آنها را ببیند، یکی از ثروتمندان مجلس چشمش به دختر امام حسین می افتد و مدهوش زیبایی او میگردد و هراسان از جا بلند میشود و همانطور که اشاره می کند،میگوید:ای یزید! من آن دختر را برای کنیزی می خواهم! بهایش هم هر چه باشد میپردازم.
فاطمه دختر امام حسین در حالی که میلرزد عمه اش را صدا میزند و میگوید: عمه جان! آیا یتیمی مرا بس نیست که امروز کنیز این نامرد شوم؟!
زینب که الان امید تمام کاروان است، امید حجت خداست،رو به مرد شامی می کند و میفرماید:وای برتو! مگر نمی دانی این دختر رسول خداست؟!
مرد شامی با تعجب به یزید نگاه می کند و میگوید: آیا دختران رسول خدا را به اسیری آورده ای؟! وای بر تو، خدا لعنت کند تو را ای یزید که حرم رسول الله را به اسارت گرفته ای،به خدا قسم که من گمان می کردم که اینان اسیران رومی هستند.
یزید دستور اعدام مرد شامی را میدهد، چرا که به او توهین کرده و باعث بیداری مردم میشد.
امام سجاد رو به یزید می فرماید: ای یزید! اگر رسول خدا ما را در این حالت ببیند با تو چه خواهد گفت؟!
یزید که انتظار همچین جسارتی از این جوان اسیر نداشت می گوید: پدر تو آرزوی حکومت داشت و حق مرا که خلیفه مسلمین هستم مراعات نکرد و به جنگ من امد و اما خدا او را کشت و خدا را شکر می کنم که او را ذلیل و خوار و نابود کرد.
امام جواب میدهد: ای یزید قبل از اینکه تو به دنیا بیایی، پدران من یا پیامبر بودند یا امیر! مگر نشنیده ای که جد من، علی مرتضی در جنگ بدر و احد پرچمدار اسلام بود اما پدر و جد تو پرچمدار کفر بودند!
یزید از سخن امام آشفته میشود و فریاد می زند: گردنش را بزنید!
زینب به سرعت از جا بلند میشود، آری این پناه غریبان است، این فاطمه دوران است باید به پاخیزد تا ولایت بماند،زینب قد علم می کند با نگاه حقارت به یزید مینگرد و میفرماید:از کسی که مادربزرگش جگر حمزه سیدالشهدا را جویده است،بیش از نمی توان انتظار داشت
انگار مهر سکوت برلبها زده اند،مجلس ساکت ساکت است و همگان به شیرزنی چشم دوخته اند که یادآور حیدر کرار است، پس صدای زینب..نه انگار صدای فاطمه و علی در مجلس می پیچد:«آیا اکنون که ما اسیر تو هستیم خیال میکنی خدا تو را عزیز کرده و ما را خوار نموده؟تو آرزو میکنی که پدرانت میبودند تا ببیند چگونه حسین را خون خدا را کشته ای.
تو چگونه مسلمانی هستی که خاندان پیامبرت را کشتی و حرمت ناموس او را شکستی و دختران او را به اسیری آوردی؟ بدان که روزگار مرا مجبور کرد تا با پستی چون تو،سخن بگویم وگرنه من تو را ناچیزتر از آن میدانم تا با تو همکلام شوم.
ای یزید! هر کار می توانی بکن،تمام تلاشت را به کار گیر، اما بدان که هرگز نمی توانی یاد ما را از دلها بیرون ببری، تو هرگز نمی توانی به جلال و بزرگی ما برسی.
شهیدان ما نمرده اند، بلکه زنده اند و نزد خدای خویش روزی می خورند
بدان که نام ما تا ابد همیشه زنده خواهد بود»
فاطمه ثانی،خطبه خواند و غوغا به پا کرد، حال تمام مجلس میدانند با چه کسی طرف هستد، یزید درهم شکسته و خوار و خفیف شده، پس دستور میدهد که مجلس را شروع نکرده، تمام کنند،تمام دعوتیان را بیرون میفرستد و اسیران را به زندان
ادامه دارد...
به قلم:ط_حسینی
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
⭕️بازداشت زائر عراقی در عربستان به خاطر شهید هنیه
عراق ب فارسی: نیروهای امنیتی سعودی "سلمان داوود السبعاوی" استاد دانشگاه عراقی، را که برای ادای حج عمره رفته است، بازداشت کردند.
عموی سلمان داوود السبعاوی با اعلام این خبر در پلتفرم ایکس، نوشت که برادرزادهاش به دلیل اهدای حج به روح شهید "اسماعیل هنیه" بازداشت شده است.
سلمان داوود السبعاوی استاد دانشگاه عراقی، هنگام ادای حج عمره روی پلاکاردی نوشته بود: "اهدای حج عمره به روح شهید اسماعیل هنیه.
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_نود_دوم🎬: کاهن اعظم باز نگاهی گذرا به همه کرد و رو به مطربها گف
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_نود_سوم🎬:
چندین ماه از جشن باروری زمین گذشته بود، بعضی مردم اعتقادشان به معبد راسخ تر شده و برخی دیگر جذب این اعتقاد کفرآلود شده بودند، گرچه آن درخت بعد از یک ماه دوباره خشکیده بود اما هر روز مردم دسته دسته وارد معبد می شدند و همراه خود هدایای زیادی می اوردند، عده ای طلا و برخی پارچه های حریرو ابریشمی و برخی هم از دسترنج مزارع و درختانشان بهترین را به عنوان هدیه به پیشگاه بت ها به معبد می آوردند و به پای خدایان معبد می ریختند تا خدایان در خرج روزانه شان در نمانند و همیشه حامی و تکیه گاه مردم باشند، البته این هدایا به نام خدایان بود و به کام کاهنان...
کاهنه که حالا در معبد ارج و قربی پیدا کرده بود و بعد از کاهن اعظم، دومین مقام معبد محسوب میشد، پشت در عقبی معبد بود و در را کمی باز کرد و از لای در، عبادت مردم و هدایایی که آورده بودند را نگاه می کرد، نمی دانست چطورش است این روزها حالش اصلا خوش نبود و نمی دانست منبع این بیماری مبهم کجاست.
کاهنه همانطور که از درز در، پیش رویش را می نگرید، نگاهش به پای بت بعل به سبدی پر از انگور درخشان افتاد، انگورهای درشتی که انگار به او چشمک می زدند و یکباره دلش خواست از آن انگورها بخورد، اما بین این جمعیت نمی شد وارد سالن معبد شود و سبد انگور را بردارد، باید تاشب که معبد خلوت می شد صبر می کرد، اما اینقدر دانه های انگور جلوی چشمانش ویراژ میرفت که صبرش لبریز شد، پس فکری کرد.
به سمت اتاقش راه افتاد و با شتاب خود را به اتاق رساند و خود را به صندوقچه چوبی کنار تختش رساند در صندوق را باز کرد و لباس های رنگارنگی را که کاهنان مختلف در موقعیت های خاص به او هدیه کرده بودند کنار زد، لباسی ساده، که شبیه لباس های زنان م طبقه متوسط جامعه بود، برداشت و پوشید و از اتاق بیرون رفت.
صورتش را پوشاند و با احتیاط و طوری که دیگر کاهنان متوجه خروجش از معبد نشوند بیرون رفت و راه بازار را در پیش گرفت، در بین راه باز همان حالت تهوع این چند وقته و سوزش سر دلش سراغش آمد، وارد بازار شد، اما بی حال تر از آن بود که قدمی بردارد، زیر لب زمزمه کرد: کاش از معبد بیرون نیامده بودم و در همین هنگام، سرش گیج رفت، ناخوداگاه دستش را به چوب قطور جلویش که تکیه گاه سایبان بود گرفت و همان کنار چوب نشست و چشمانش را بست.
چند لحظه گذشت که با صدای پیرزنی به خود آمد، پیرزن شانه به شانه او روی زمین نشسته بود و رنگ رخسار و قطرات عرقی را که از سر و صورت کاهنه میریخت نظاره می کرد و بعد با دستان چروکیده اش، دستان نرم و سفید کاهنه را در دست گرفت و گفت: دخترم! مردت کجاست؟! چه کسی یک زن آبستن را تنها در اینجا رها کرده؟!
با شنیدن این حرف، کاهنه ناگهان چشمانش باز شد و رو به زن گفت: چه گفتی تو؟! آبستن؟!
پیرزن که حالا متوجه شده بود این زن پیش رو از بارداری اش خبر ندارد، خنده ریزی کرد و گفت: بله دیگر، من عمری با زنان آبستن دم خور بودم، رنگ رخسارت میگوید که بارداری، ببینم الان تو دل آشوبه نداری؟! دلت نمی خواهد با بوی کاه گل بخوابی؟! یا اینکه دانه های اناری ترش به دهان بریزی؟!
کاهنه بدون آنکه حرف بزند، سرش را تکان داد و پیرزن خنده بلندی کرد و گفت: پس مشتلق بده که تو آبستنی، تازه از رنگ صورتت پیداست که بارت پسری قوی است...
کاهنه در حالیکه شوکه شده بود از جا بلند شد و راه برگشت را در پیش گرفت و زیر لب می گفت: آبستن؟! آخر همه مرا دختری مجرد می دانند، این آبرو ریزی را به کجا ببرم؟! بگویم شوهر من و پدر بچه ام چه کسی ست؟! باید....باید تا دیر نشده و علائم ظاهری دیگری پدیدار نشده فکری کنم برای این بی آبرویی....نباید کسی متوجه شود...هیچ کس...
ادامه دارد...
📝به قلم: ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
تاکنون هیچگونه محدودیت یا ممنوعیتی در پروازها و فضای هوایی ایران اعلام نشده است. هشدارهای NOTAM که برخی منابع غیرمعتبر منتشر کردهاند قدیمی و بعضا مربوط به سالهای ۲۰۲۱ و ۲۰۲۲ هستند که توسط EUECYIYN بازنشر شدهاند. زمان و تاریخ انقضای این NOTAMها به اتمام رسیده است و معتبر نمیباشند. هشدارهای NOTAM مربوط به پروازها یا فضای هوایی کشور تنها توسط برج مراقبت تهران به شناسه OIIIYNYX صادر میگردد. خواندن و متوجه شدن معنی پیامهای NOTAM نیازمند دانش و تخصص هوانوردی است.
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️شدت گرفتن اتفاقات تو منطقه رو میبینید ؟
✌️ به زودی همین هیجان همین اوج گرفتن اتفاقات رو تو جهان در مقیاس چندبرابری خواهید دید ...
🔔کل جهان در شرف تغییر است!!!
🙏برای اتفاقات بعدی آماده باشید ...
📌تو فضای جنگ و فلانش حواستون از وقایع داخلی پرت نشه ، از انتصابات ، از جابه جایی ها و و و و ...
📌یه نکته در مورد داخل بگم که ما به زودی زود درد زایمان داخلی رو هم پیش رو داریم ، سخت اما تهش شیرین !
🖊وقتش که کم کم در مورد اوضاع داخل هم بدون تعارف صحبت کنیم
انشاءلله و به شرط حیات ...
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
⭕️بازار سهام کره جنوبی پس از سقوط ۵٪، و Nikkei ژاپن پس از سقوط ۹٪، معاملات را متوقف کردند.
❌️ظاهراً همه انتظار تحولات خیلی جدی را دارند. ثروتمندان بزرگ در آمریکا با سرعت در حال فروش سهام هستند؛ که نشان میدهد بازار سهام و بانکهای آمریکا هم بزودی دچار بحران خواهد شد ...
🔔خبر دارید که اکثریت مدیرای اقتصادی و مالی جهان دست به دعا شدن؟! ...
🙏خبر دارید مردم ایران هم تو امتحان بزرگی رد شدن و قرار فتنه های خیلی سختی رو پشت سر بذاریم
مسیر صاف و آسفالت رو با مسیر خاکی و پر فراز و نشیب عوض کردید که باز بریم برای ازمون مجدد ولایت پذیری ...!!...
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
⭕️هواپیماهای نظامی روسی که از شب گذشته در تهران فرود می آیند نگرانی امریکا را افزایش داده است، 🔹️گ
🔴روسیه در این تعمد دارد که به رقبای جهانی بفهماند مکافات شیطنتهایشان را خواهند دید.
🔹وقتی اسرائیل جتهای جنگنده F-16 اوکراین را تجهیز میکند، باید بفهمد که در ازای آن روسیه به ایران تجهیزات جنگ الکترونیک خواهد داد.
🔹البته باعث تاسف است که اسرائیلیها تا این اندازه کودن هستند که باید به این روش به آنها چیزی را بفهمانند. اگر آنها باهوش بودند از اول کمک اوکراین نمیکردند.
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi