بچه حزب اللهی
اما بررسی گزینه (سلاح) های اسرائیل برای پاسخ به ایران... 🔶در این رشته پست ها به بررسی و معرفی سلاح
🔶موشک بالستیک هواپایه رمپیج
🔻 این موشک نسخه هواپایه راکت هدایت شونده اکسترا است.
🔻برد این موشک ۲۵۰-۳۰۰ کیلومتر
🔻وزن سر جنگی این موشک ۱۵۰ کیلوگرم
🔻سرعت شیرجه این موشک ۲-۲.۵ ماخ
🔻دقت این موشک با توجه به هدایت ماهواره ای ۳-۵ متر است.
🔻این موشک در تاریخ ۱۳ فروردین ۱۴۰۳ عامل حمله به سفارت ایران در سوریه بود و به نظر یک/۳ فروند جنگنده F-35I شش تیر از آن را شلیک کردند.
🔶موشک کروز دِلیلَه :
این موشک کروز سابقه درخشانی از خود در سوریه بجای گذاشته و چندین مورد سامانه های پدافندی پانتیسر-S1 ارتش سوریه را (البته در حالت غیرفعال) منهدم کرده.
🔻این موشک دارای یک موتور میکروجت است و برد آن ۲۵۰ کیلومتر است.
🔻سر جنگی این موشک برای داشتن برد زیاد تنها ۲۲ کیلوگرم است و باعث می شود این سلاح ، ابزار مناسبی برای ترور یا انهدام اهداف متحرک / ثابت حساس از فواصل دور باشد.
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
🔶جنگنده های F-35I
🔻اگرچه به طور قطعی میتوان انهدام بیش از ۲۰ فروند از این جنگنده را در پایگاه های نواتیم و تل نوف تایید کرد اما به هر حال تعدادی از آنها مانده و البته کمک آمریکا نباید فراموش کرد.
🔻پیشتر در توضیحات سامانه باور ۳۷۳ در مورد قابلیت این سامانه در برابر هواگرد های پنهانکار و همینطور بررسی امکان کشف و رهگیری این پرنده ها از نظر علمی پرداختیم.[لینک]
🔻ایران به ۷ عدد رادار پیش اخطار آرایه فازی فعال باند VHF قدیر (رزونانس-ان روسی) با برد ۱۱۰۰ کیلومتر مجهز است که امکان کشف این جنگنده از فاصله ۶۰۰ تا ۳۰۰ کیلومتر را دارد. این رادار در اختیار کشور مصر نیز هست و آنها بارها با همین رادار جنگنده های F-35I اسرائیلی را کشف و رصد کرده اند.
🔻حتی اگر این جنگنده توسط پدافند ایران شناسایی نشود، به دلیل برد عملیاتی محدود (۱۶۰۰کیلومتر) امکان رفت و برگشت بدون سوخت گیری هوایی بر فراز کشور عراق برای این پرنده امکان پذیر نیست.
🔻اما این جنگنده قابلیت حمل ۲ تیر موشک بالستیک هواپایه رمپیج و یا دو تیر موشک کروز دلیله را به صورت پنهانکار دارد که در پست های بعدی این سلاح ها معرفی می شوند.
🪖 #بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
کلام آخر🔥🇮🇷
🔻همانطور که گفتیم و میدانید پدافند ایران به حدی توانایی دارد که اجازه ورود و حتی نزدیک شدن جنگنده های صهیونیست به حریم هوایی ایران را ندهد و عملکرد نیروی هوایی اسرائیل در ایران مانند یمن،لبنان و سوریه نخواهد بود چرا که هیچ یک از اینها سامانه های پدافندی بومی، پیشرفته و شبکه یکپارچه پدافندی ندارند.
🪖 #بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
🔴بایدن:
ایالات متحده در حمله اسرائیل به ایران شرکت نخواهد کرد، اما از اسرائیل به شیوه های دیگر حمایت خواهد کرد
➖
🔴 تلویزیون رژیم صهیونیستی: شورای امنیت اسرائیل پاسخ تند به ایران را تصویب کرد.
➖
🔴 نفتالی بنت:
اکنون زمانیست که ما می توانیم حمله کنیم، زیرا ایران کاملاً آسیب پذیر است. زمان ضربه زدن و نابودی برنامه هسته ای فرا رسیده است
✍ ما هم منتظر بهانه و ۲۴ ساعت زمان هستیم تا اون طویله رو ببندیم ...
➖➖➖➖➖➖➖
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
11.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 معمای بمباران؛ یک تبانی شرمآور
🔴 شرکای اسرائیل بهطور مخفیانه بخشی از حملات هوایی علیه مردم لبنان را عهدهدار شده و به کمپین قتلعام بیگناهان پیوستهاند.
#کلیپ_روز
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
🌹:شاهزاده ای در خدمت قسمت صد و هفتم🎬: علی علیه السلام همان طور که دلش پیش زهرایش بود ،برای نماز مغر
🌹داستان های جذاب و واقعی🌹۲ 🌹:
شاهزاده ای در خدمت
قسمت صد و هشتم🎬:
روزها در پی هم می گذشت ، روزهایی سخت و بی روح ،با عروج پیامبر و شهادت صدیقه طاهره و غصب خلافت از ولیّ بلا فصل او ، انگار روح و طراوت از این دنیای دون پرکشیده بود.
گویی انسان ها دچار روزمرگی شده بودند و روزگار می گذراندند اما بی هدف.. چون هدف خلقت، تحت الشعاع خواسته های سیری ناپذیر دنیا طلبان قرار گرفته بود ...
علی مظلوم، خانه نشین شده بود و وقت خود را در صحرا در پی کندن چاه آب و جان دادن به تشنه لبان و یا نشاندن درختی خرما می گذراند، اما در عین حال چراغی پر نور بود برای هدایت هدایت جویان..
دوران خلافت غصبی ابوبکر بود و این خلیفه خود خوانده هر وقت در کارش می ماند و عقلش به حکم دادن در می ماند. دامان علی علیه السلام را می گرفت چون همگان می دانستند که جز علی علیه السلام امام و پیشوایی نیست و علم او همان علم محمد صلی الله علیه واله وسلم است که در وجود علی جاری و ساری بود.
فضه بعد از عروج بانویش ،با همان جوان حبشی که مدتها بود سنگ خاطر خواهی او را به سینه میزد ازدواج کرد و همسرش ناگفته های فضه را خوب می دانست و می فهمید که جدایی فضه از خاندان رسالت و امامت کاری ناشدنیست ، پس در کنار منزل علی علیه السلام بیتوته کرد تا همسرش در کنار کسانی باشد که عاشقانه دوستشان دارد.
فضه هر از گاهی برای فهمیدن اوضاع شهر در دوران خانه نشینی مولایش به مسجد می رفت.
و امروز هم روزی از همان روزها بود ، وقت نماز بود و او نماز را به سبک پیامبرش خواند ، ابوبکر چون همیشه بر منبر خانه خدا تکیه زد .
فضه نگاهی اندوهگین به منبر انداخت ، منبری که باید جایگاه ولی بلا فصل پیامبر می بود که اکنون نبود ، فضه آهی کشید و می خواست به منزلش مراجعه کند که متوجه حرفهای ابوبکر شد.
اندکی تعلل کرد تا ببیند او چگونه خطبه می خواند که ابوبکر چنین شروع کرد:
«هان به خدا سوگند، من بهترين شما نيستم و البته به راستى من نشستن بر اين جايگاهم را ناخوش می داشتم، و دلم مى خواست كسى از ميان شما به جاى من براى اين كار بسنده می بود ، شما مپنداريد من در ميان شما با برنامه رسول خدا صلی الله عليه وآله رفتار می كنم در حالی كه من استقامت بر اين كار را ندارم رسول خدا صلی الله عليه وآله به وسيله وحی از لغزشها بر كنار می ماند و با او فرشته اى بود، ولى من شيطاني دارم كه كار مرا فرا میخواند پس چون به خشم آمدم از من دورى كنيد تا بر پوست و موى شما جاى پایى نگذارم ، آگاه باشيد که بايد مراقب من باشید که اگر به راه راست رفتم ياری ام كنيد و اگر پرت افتادم مرا به راه راست آريد.
فضه با شنیدن این کلام خلیفه خود خوانده آهی بلندتر کشید و آرام زمزمه کرد: براستی قرار است که دین اسلام را به کجا بکشانید؟ جایی که خود می دانید مستحق خلافت نیستید ، می فهمید که علم و قدرت این کار را ندارید و اعتراف می کنید که شیطان بر شما مسلط است ،پس چگونه می خواهید امام امت باشید ؟! بی شک امتی که شیطان بر امامش تسلط دارد ، به قهقرا خواهد رفت...
ادامه دارد
📝به قلم ط_حسینی
@bartareen
🌨💦🌨💦🌨💦🌨
شاهزاده ای در خدمت
قسمت صد و نهم🎬:
روز و روزگار در پی هم می آمد و می گذشت در حالی که افسار شتر خلافت ،در دست کسانی بود که در آن حقی نداشتند و اسلام را به مسیری می کشاندند که هوی و هوسشان امر می کرد ،مسیری که نه راه خدا بود و نه خدا در آن راهی داشت ، فقط از اسلام نامی را یدک می کشیدند و بس...
فضه باردار بود و آخرین روزهای بارداری اش را می گذراند ، اما طبق عادت همیشگی اش ،می بایست به در خانهٔ مولای عرشیان و فرشیان برود و با دیدن مولایش و یادگاری های زهرایش ، دلش را آرام سازد و با شنیدن کلام نورانی علی علیه السلام ،قلبش را صفا دهد.
از خانهٔ او تا خانه مولایش راهی نبود و فقط می بایست از جلوی مسجد بگذرد تا به مأمن همیشگی اش برسد.
فضه گره روبنده اش را محکم کرد و همانطور که دستش را به دیوار تکیه می داد از جا برخواست ، پاپوش هایی را که همسرش برایش دوخته بود به پا کرد و در حالی که زیر لب ذکر می گفت از خانه بیرون آمد.
آرام آرام حرکت می کرد ، جلوی مسجد که رسید ، اندکی تعلل کرد تا نفسی تازه کند.
نگاهی به درب مسجد انداخت و با یاد آوری آن روزها که رسول بود و این روزها که رسول نیست ، آهی کشید ،می خواست راهش را ادامه دهد که متوجه همهمه ای از داخل مسجد شد.
وقت ، وقت نماز نبود ، پس این سرو صدا برای چیست؟
کنجکاویش تحریک شد ، پس راه کج کرد و خود را به داخل مسجد کشانید.
جلوتر را نگاه کرد ،اغلب جمع پیش رو را می شناخت.
بچه حزب اللهی
🌹:شاهزاده ای در خدمت قسمت صد و هفتم🎬: علی علیه السلام همان طور که دلش پیش زهرایش بود ،برای نماز مغر
خلیفهٔ خود خوانده و جمعی از یاران باوفایش که در آن بین عمر بن خطاب هم به چشم می خورد در آنجا بودند.
گویا بحثی بین آنها در گرفته بود که فضه از کم و کیف قضیه آگاه نبود فقط می دید که ابوبکر به طرف عمر اشاره می کند و با فریاد می گوید : مگر من امیر هستم؟! همگان می دانید که این مرد امیر است و سخنان مرا اگر بر خلاف میلش باشد هرگز عمل نمی کند و رأی مرا به نظر خودش ترجیح نمی دهد ...
در این هنگام عمر به حرف درامد و گفت : چنین نگو خلیفه...
و ابوبکر برافروخته تر از قبل ادامه داد:
سه کار را طبق نظر تو انجام دادم و ای کاش انجام نمی دادم: دوست داشتم که کشف خانه فاطمه- سلام الله عليها- نکرده بودم، و کسی را بر در خانه وی نمیفرستادم، اگر چه با من محاربه میکردند و کار به جدال و جنگ میکشيد، ، اي کاش وقتی اياس بن عبدالله را نزد من آوردند او را نميسوزاندم، با شمشير او را میکشتم و يا اينکه او را آزاد میکردم. اي کاش در روز سقيفه کار خلافت را به يکی از دو نفر (عمر و ابی عبيده) وا میگذاشتم و خودم به عنوان وزير کار میکردم.
فضه دانست آنچه را که می بایست بداند ، آرام از مسجد بیرون آمد و اشک گوشهٔ چشمانش را گرفت و با خود گفت : براستی تا کی حق و حقیقت باید خانه نشین باشد و جسم اسلام به دست نااهلان به این سو و آن سو کشیده شود؟!
ادامه دارد...
📝به قلم :ط_حسینی
💦🌨💦🌨💦🌨💦
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
نماهنگ ای رفیق بی ریا حسین.mp3
2.19M
میگه «شماها دیگه نخواهید تونست اسمهای قشنگ مذهبی رو بچههاتون بذارید. چون همین الانش هم چندسالی هست که گذاشتن اسم اهلبیت رو بچهها از رونق افتاده؛ تا شما پدر و مادر بشید و بچه هاتون بزرگ بشن، دیگه کسی اسم اهلبیت نداره» میخندم میگم « اگه فقط یه دونه علی تو کل دنیا باقی بمونه، میخوام اون آخرین علی، سید علی حسینی خامنه ای عزیز باشه :).. »
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_چهل_پنجم🎬: ابراهیم با توبره ای پر از بت های مختلف وارد بازار
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_چهل_ششم🎬:
جمع کاهنان در تالار بزرگی که بالای برج بابل وجود داشت، جمع بود، از همه سنی در انجا به چشم می خورد
آزر طبق اطلاعیه ای کاهنان نخبه را از سرتاسر بابل به اینجا فراخوانده بود و هیچ کس نمی دانست دلیل این جلسه که آزر تاکید کرده بود هیچ کس خبری از آن به بیرون درز نکند چه می باشد.
کاهنان دور میز بزرگ چوبی که در اطرافش تعداد زیادی صندلی با پشتی بلند قرار داشت جمع شده بودند، هر کسی روی یک صندلی نشست و همهمه ای در تالار پیچیده بود، هر کس حرفی میزد و سوالی می پرسید اما تمام سوال ها، حول همین جلسه سرّی بود و هیچ کس نمی دانست در ذهن آزر چه می گذرد.
بالاخره بعد از گذشت دقایقی آزر به آن جمع نخبگان که عموما از کاهنانی که نسبت قرابت و خویشاوندی با آزر داشتند انتخاب شده بودند، وارد شد.
با ورود آزر همه ساکت شدند، آزر بر صدر میز قرار گرفت و بی آنکه بر جای خود بنشیند، همانجا ایستاد، نگاهی از زیر چشم به جمع پیش رو انداخت و بعد از اینکه گلویی صاف کرد گفت: سپاس بر خدایگان نمرود و سپاس و ستایش به مردوک بزرگ و دیگر خدایان بابل، از اینکه دعوتم را قبول کردید و به اینجا آمدید از شما سپاسگزارم، حقیقتا موضوع مهمی رخ داده که من به کمک شما نیازمندم و روی یاری شما حساب ویژه ای باز کردم.
در این هنگام مردی میانسال از آخر میز گفت: درود بر آزر، کاهن بزرگ معبد بابل، برای ما جای بسی شگفتی ست که این کاهن بزرگ و این منجم حاذق در کاری دربماند و از ما کمک بخواهد، بفرمایید این امر که احتمالا امری مهم است چیست و ما چه کمکی می توانیم بکنیم؟!
آزر سری تکان داد وگفت: من با یکی از پسرانم در مورد اعتقاد به مردوک بزرگ و دیگر خدایان به مشکل برخورده ام، او سخنان کفر آمیزی میزند و من می خواهم در یک جلسه که شما نخبگان حضور دارید، هر کدام با روش خودتان با او سخن گویید و دلایل خودتان را مبنی بر خدایی خدایان بابل برای او بر شمارید تا او از ابهام و انحراف خارج شود و دوباره به آغوش معبد بازگردد، آخر در وجود او چیزیست که در دیگر فرزندانم نیست و من نمی خواهم این فرزند باهوش و با استعداد را از دست دهم و در پی اش اعتقادات او باعث انحراف مردم بابل شود، البته باید به این امر واقف باشید که او بسیار زیرک است و انگار در عرصهٔ گفتگو و سخن، او خداوندگار سخن وران است و مغلوب کردن او کاری بس سخت است.
آزر که این سخنان راگفت، یکی دیگر از کاهنان که به نظر می رسید پیرتر از آزر باشد گفت: آیا آن فرزند، همان جوان خوش سیمایی نیست که چند سالی ست همراه خود به معبد می آوردی و حکم دست راست تو را داشت؟ همانکه گفتی در علم نجوم که سرامد علوم در بابل است، مهارت دارد و استادی چیره دست در کارگاه بت سازیست؟!
آزر سری تکان داد وگفت: آری! او همان ابراهیم است، انگار که تنها برای من جذاب نبوده و جذابیتش شما را هم گرفته، پسری جوان که اعتقادات مرا به سخره گرفت و من نتوانستم جواب او را دهم.
همه جمع با گفتن آری آری جواب او را دادند چون همه ازهوش و محبوبیت ابراهیم داستان ها شنیده بودند و بزرگواری و استعداد او را با چشم خویش دیده بودند.
آزر نفسش را محکم بیرون داد و گفت: امروز نهار میهمان معبد هستید و بعد از ظهر، همگی به خانه من بیایید، می خواهم این جلسه پرسش و پاسخ در خانه خودم برگزار شود و از الان تا بعد از ظهر که به مصاف ابراهیم میرویم، با یکدیگر به شور و مشورت بنشینید تا در مجموع سوالاتی از ابراهیم بپرسید که او در همان اول راه از جواب دادن عاجز شود و چنان از مردوک و دیگر خدایان دفاع کنید که حقانیت خدایان در ذهن ابراهیم حک شود تا دیگر به خود اجازه ندهد که درباره خدایان سوالی بپرسد و یا احیانا برای آنها شریک قائل شود.
جمع پیش رو همزمان با هم چشمی گفتند و از همان لحظه بحثی بزرگ در گرفت و هر کس نظریه ای میداد.
ابراهیم طبق حکم پدربزرگش آزر از فروش بت در بازار منع شده بود و می بایست در خانه بماند تا نظر آزر تغییر کند و او را به کاری بگمارد.
دم دمهای ظهر بود که آزر با حالتی مشکوک به خانه آمد و از حضور ابراهیم در خانه مطمئن شد و ساعتی بعد، کاهنانی که عموما از اقوام آزر بودند، دسته دسته درب خانه را می زدند و توسط غلامان خانه به تالار بزرگ پذیرایی خانه آزر راهنمایی می شدند
ادامه دارد...
📝به قلم: ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
#بچه_حزب_اللهی
@BACHE_HEZBOLLAHi