eitaa logo
بچه حزب اللهی
6.7هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
11.7هزار ویدیو
28 فایل
🌺بسم الله الرحمن الرحیم 🌺 ⚜️کانال » بچه حِزبُ اللّٰهی 💛 فَإِنَّ حِزبَ اللَّهِ هُمُ الغالِبونَ💛 خبر وتحلیل کم ولی خاص . سیاسی ونظامی . داخلی وخارجی . جبهه مقاومت. 🌹 ادمین: @Pirekharabat313 تبلیغات: @Amirshah315 لینک کانال: @BACHE_HEZBOLLAHI
مشاهده در ایتا
دانلود
. 💥حزب‌الله لبنان با رد هرگونه خبر در مورد پذیرش شروط رژیم صهیونسیتی، اعلام کرد: با خون سید بزرگوار شهید سید حسن نصرالله عهد می‌بندیم تا زمانی که در غزه آتش بس نشود اجازه نمی‌دهیم شهرک نشینان به خانه هایشان برگردند. . @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
. 💥حزب‌الله لبنان با رد هرگونه خبر در مورد پذیرش شروط رژیم صهیونسیتی، اعلام کرد: با خون سید بزرگوار
💢 چندتا نکته جنگ روانی: ⭕️🖊اولا هر مطلبی در این روزها در مورد تضعیف محور مقاومت چه خودی چه بیگانه دیدید و شنیدید قبول نکنید مگر از منابع رسمی سردار قآنی فلان شد،حزب الله قطعنامه رو قبول کرد،رژیم نفوذ کرد در فلان شهرک لبنان ، عراقچی فلان موضوع رو پذیرفت و ..‌‌.‌. ❌️دوما حتی به برخی کانالهای داخلی هم تکیه نکنید نفوذی زیاده و یک نوعش هم همین کانالهای تحت عنوان انقلابی و ..‌‌.. ❌️ثانیا هر خبری رو باز نشر نکنید چرا؟ شاید باور نکنید همین اخبار کانالهای مقاومت (نفوذیها)به جبهه های مقاومت هم ارسال میشه و عنوان میکنن که از کانالهای معتبر انقلابی در ایران نقل شده این اخبار 👈بنابراین احتمال تضعیف روحیه بچه های در میدان وجود داره 🔔خلاصه خیلی در این شرایط دقت کنید در دام فیک نیوزها و ترول ها و رباتها و کانالهای مدعی انقلابی نیفتید @BACHE_HEZBOLLAHi
2.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تکذیب مطالب کارشناس دعوت شده در برنامه پخش زنده پیرامون انفجار پیجرها میخوان بین ایران و حزب الله اختلاف ایجاد کنند مهره های جاسوس داخلی فعال شده اند.. @BACHE_HEZBOLLAHi
🙏روزی که او می‌آید دیگر هیچ مصلحتی را در نظر نخواهد گرفت و دوران مصلحت‌گرایی به پایان خواهد رسید. 🔔آیا می توانیم بگوییم این مردم لیاقت سیدالشهدای خدمت را نداشتند و همین دولت مردان نالایق ..!!.. لایق آنها خواهندبود !!. 👈آری به دلایل زیادی می توان گفت ✌️و اما ..او می‌آید. به والله العظیم که او می‌آید...🙏 @BACHE_HEZBOLLAHi
3.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینجا ایران نیست اینجا برلین و سوئد هست دنیا داره به ایران افتخار میکنه بعد چندتا جوجه برعنداز برامون شاخ شدن😅 @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
🌹شاهزاده ای در خدمت قسمت صد و بیست و‌چهارم🎬:. اشعث نفسی تازه کرد و ادامه داد : به ناچار از آن اتاق
🌹شاهزاده ای در خدمت قسمت صد و بیست وششم🎬: روزگار شتابان در گذر بود و دور دور خلیفهٔ خود خوانده دوم بود و هر روز داستانی از شاهکارهای این شخص به گوش فضه می رسید که هر کدامش تاسف برانگیز بود. فضه مشغول آسیاب کردن گندم بود ، او می خواست نان داغ بپزد و به بهانهٔ این نان به خانه مولایش علی علیه السلام سری بزند و با دیدن جگر گوشه هایش که همان فرزندان بانویش زهرا سلام الله بودند رفع دلتنگی نماید. در همین احوالات بود که درب خانه را زدند ، ثعلبه هوار کشان سوار بر چوبی که به عنوان اسب از آن استفاده می کرد ، نزدیک درب شد و در را گشود. زن همسایه وارد خانه شد و همانطور که لپ کودک را در دست میفشرد ، به سمت جایی که صدای آسیاب کردن گندم از انجا بلند بود رفت و نزدیک فضه شد ، روبنده را بالا داد و سلام کرد. فضه همچون همیشه با ایات قران جواب سلام زن را داد و او را تعارف به نشستن کرد. زن بر روی زمین خاکی در کنار فضه نشست و همانطور که زانویش را می مالید گفت : از مسجد می آییم...نمی دانی عمربن خطاب چه غوغایی به پا نمود. اصلا عالم و آدم از کارهای این مرد انگشت به دهان مانده اند و تندخویی او بر زمین و زمان آشکار شده ، من نمی دانم ابوبکر چه در او دید که زمام امور مملکت را به دستش داد و او هم افسار شتر خلافت را بی هدف به هر کجا می کشاند. فضه آهی کشید و با خود اندیشید :ملتی که پا روی سخن و حکم خدا گذارند بی شک گرفتار چنین آدمی می شوند که نه دنیا داشته باشند و نه آخرت... زن بی خبر از افکار فضه ادامه داد: در مسجد نشسته بودیم که ناگهان پسر نوجوان عمر در حالیکه لباس نو پوشیده بود وارد مسجد شد. عمربن خطاب مشغول سخنرانی بود ، تا چشمش به فرزندش با ان سرووضع مرتب افتاد ، مانند تیری که از چله کمان می گریزد ، سخنانش را نصفه و نیمه گذاشت و از منبر پایین پرید و با تازیانه ای که همیشه در دستش بود و گویی با این تازیانه همزاد است ،به جان پسرک بی نوا افتاد... صدای گریه و زاری پسرک و داد و هوار ملت بر هوا بلند شد و همگان گمان می کردند این پسر خطایی سخت کرده که پدرش چنین حرکت زشتی انجام میدهد... عده ای به سمت او رفتند تا مابین او‌ و پسرش قرار گیرند و شفیع پسرک شوند که.... ادامه دارد... 💦🌨💦🌨💦🌨💦🌨 شاهزاده ای در خدمت قسمت صد و بیست و هفتم🎬: هر چه جمعیت دور خلیفه خود خوانده دوم بیشتر میشد ، عمر بن خطاب جری تر تازیانه را بر بدن پسرک بینوا فرود می آورد. او آنقدر کودک خود را زد که عرق بر پیشانی اش نشست و نفس زنان ، کمرش را راست نمود و در این بین پیرمردی عصا زنان جلو رفت و گفت : یا خلیفه! این کودک پسر توست ، چه خطای بزرگی مرتکب شده که اینچنین سزاوار تنبیه هست؟ عمر بی توجه به سوال پیرمرد ، اوفی کرد و برای رفع خستگی بر پلهٔ اول منبر نشست .. پیرمرد که جواب خود را نگرفته بود ، رو به پسرک کرد و گفت : پدرت که چیزی نمی گوید ، تو خود بگو چه کردی؟ پسرک درحالی که بینی اش را بالا میکشید و رد اشک و سرخی تازیانه بر صورتش به جا مانده بود ، شانه اش را بالا داد ... براستی ان کودک نیز خود نمی دانست به چه جرمی تنبیه شده است. شخصی کاسهٔ سفالین پر از آب را جلوی عمر گرفت ، عمر لاجرعه اب را بالا کشید و رو به جمعیت گفت : سرانجام پسر من را دیدید؟! و با اشاره به آن کودک ترسان ادامه داد : این پسر ، جگر گوشه من است ، او را به مناسبت جرمش چنین تنبیه نمودم و وای به حال شما و زنان و فرزندانتان ،هرکدام که جرمی مرتکب شوند ، من رحم و شفقتی بر آنها نخواهم داشت. شخصی از بین جمعیت صدا زد : مگر پسرت چه کرده بود؟! عمر آهی کشید و گفت :واقعا شما نمی دانید و نمی بینید یا خود را به نفهمی میزنید؟! مگر نمی بینید که این پسر لباس نو بر تن کرده و کاملا مشخص است که دچار کبر و غرور شده ، من او را زدم که دیگر هیچ وقت دچار تکبر نشود... تا اینچنین حرفی از دهان عمر بیرون جست ، تمام جمع را سکوتی مبهم فرا گرفت و هر کس به زعم خویش کار خلیفه را تفسیر می کرد. زن همسایه نفسی چاق کرد و رو به فضه گفت : واقعا باید بر دینی تاسف خورد که سردمدارانش اینچنین ظالم و بی رحم هستند... ادامه دارد... 📝 به قلم :ط_حسینی 💦🌨💦🌨💦🌨💦🌨 @BACHE_HEZBOLLAHi
2.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قوی ترین سرباز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بسیار زیباست حتما بشنوید و نشر دهید. @BACHE_HEZBOLLAHi
11.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شما درحال تجربه مستندترین نسل‌کشی تاریخ هستید @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_پنجاه_سوم🎬: جبرئیل به نزد ابراهیم آمد و فرمود: ای ابراهیم! تو
🎬: ابراهیم بسم الله بلندی گفت و همانطور که کلمات مقدس را به امداد می طلبید، تبر را بلند کرد و شروع به شکستن بت ها نمود. بت های سنگی و چوبی با مجسمه های عظیم، یکی پس از دیگری از هم می پاشیدند و بر زمین سرنگون می شدند. ابراهیم همه را شکست و خُرد نمود تا رسید به بت بزرگ بعل یا مجسمه مردوک که از طلا ساخته شده بود. ابراهیم اشاره ای به مردوک کرد و فرمود: ببین تمام رفقایت را از بین بردم و تو را توان دفاع از آنها نبود، تویی که مثلا بزرگتر آنان بودی اما حتی نتوانستی اندکی خودت را تکان دهی، اینک هم می توانم با چند ضربه تبر تو را نیز سرنگون کنم، اما چنین نمی کنم، چرا که باید به مردم ثابت شود تو چیزی جز یک مجسمه بی جان نیستی، باید مردم بفهمند مردوکی که نتوانست از دوستان و یاران خود دفاع کند و از نابودی آنها جلوگیری کند نمی تواند خدایی باشد که مردم به او تکیه کنند، تو باید بمانی تا جواب سوال های مردم را بدهی، تو باید بمانی تا مردم با عمق جان بفهمند تو هیچ نیستی. ابراهیم این سخن را گفت و تبر را بر دوش مردوک قرار داد و از معبد خارج شد و خود را به خانه رسانید. ساعتی بعد، مردم شاد و سرزنده بعد از جشنی بزرگ که با خوراکی های متنوع برپا کرده بودند، به شهر برگشتند و همه طبق رسم هر ساله رو به سوی معبد آوردند. پیش روی مردم، آزر با قامتی افراشته در حالیکه با کاهنان دیگر بگو‌و بخند می کرد از پله های برج بابل بالا رفت. ابتدا آزر و سپس کاهنان وارد معبد شدند و با دیدن صحنه پیش رو که همه خدایان شکسته و سرنگون بودند، بهت زده شدند، گویی قدرت سخن گفتن از آنها گرفته شده بود و در همین حین موجی از مردم داخل معبد شدند و تا اوضاع را چنین دیدند شروع به هیاهو کردند. با سرو صدای مردم آزر و کاهنان معبد به خود آمدند و آزر فریاد برآورد: چه کسی این کار شنیع و مخوف را انجام داده؟ چه کسی به آستان خدایان بابل این بی حرمتی را انجام داده؟! یکی دیگر از کاهنان فریاد زد: به نمرود خبر دهید که خدایان را کشتند. دو نفر از کاهنان با سرعت حرکت کردند تا این خبر را به نمرود برسانند. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕 @BACHE_HEZBOLLAHi