eitaa logo
بچه حزب اللهی
5.9هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
8.3هزار ویدیو
21 فایل
🌺بسم الله الرحمن الرحیم 🌺 ⚜️کانال » بچه حِزبُ اللّٰهی 💛 فَإِنَّ حِزبَ اللَّهِ هُمُ الغالِبونَ💛 خبر وتحلیل کم ولی خاص . سیاسی ونظامی . داخلی وخارجی . جبهه مقاومت. 🌹 ادمین: @Pirekharabat313 تبلیغات: @Amirshah315 لینک کانال: @BACHE_HEZBOLLAHI
مشاهده در ایتا
دانلود
✌️امشب ۳۱۳ تا صلوات هدیه کنید به حضرت علی اصغر و بفرستید و حاجت بخواید. 🔔 👈حالتون دگرگون میشه خوشحال باشید ... @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکم زیبایی و قدرت ببینیم 😍 سامانه پدافندی باور ۳۷۳ جمهوری اسلامی ایران @BACHE_HEZBOLLAHi
📸 سرویس های اطلاعاتی صهیونیستی : عملیات انتقام‌ ایران از و با شلیک حجم‌ انبوهی پهپاد و موشک بالستیک انجام خواهد شد. ✍ پیام ایران واضح است، شما از آسمان عراق استفاده کردید، ما از خاک عراق شما را میزنیم. @BACHE_HEZBOLLAHi
📸 هم اکنون / افزایش قیمت نفت پس از پخش اخبار حمله ایران. 🔻آمریکا اعلام کرده که هر گونه حمله ایران به اسرائیل، در روند انتخابات ریاست جمهوری آمریکا اثر زیادی خواهد گذاشت و اینکار دخالت در امور داخلی آمریکاست. ⭕️ همینطور آلمان در حال تعطیلی کنسولگری های ایران در آلمان است ولی جالب اینکه سفارت خودش را در تهران تعطیل نمی‌کند! @BACHE_HEZBOLLAHi
9.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
1⃣نحوه دست دادن آیت الله جوادی آملی با رئیس جمهور! 2⃣و توصیه های ناب ایشان بابت مدیران فاسد در دولت و پاسخ به حمله دشمن @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
یکم زیبایی و قدرت ببینیم 😍 سامانه پدافندی باور ۳۷۳ جمهوری اسلامی ایران #بچه_حزب_اللهی @BACHE_HEZBO
🔴 سیستم پدافندی که غربی ها را شوکه کرد چه بود؟ امروز با دوستی صحبت میکردم که دستی بر آتش دارد چیزهایی برایم تعریف کرد که احساس غرور به عنوان یک ایرانی بهم دست داد متاسفانه یک مشت حقیر از حقارت خود اراجیفی را تحویل مردم میدهند این حمله در اصل توسط آمریکا صورت گرفت و همان مرحله اول متوقف شد چرا؟ چون ایرانیان برگ جدیدی را رو کردند راداری ناشناس که جزو برنامه آنها نبود ،عملکرد فوق‌العاده باور ما را به این باور رساند که ایرانی میتواند کاش اداره امور مملکت را بدست نظامیان می‌سپردند آنوقت میگفتمان در چه مدینه فاضله ای زندگی می‌کنیم از زمان پیروزی انقلاب اسلامی ما دائماً در نبرد بوده ایم یک نیروی نظامی رزم دیده این فرق میکند با نیرویی که فقط در خیالش جنگیده،واقعا باور یک شاهکار نظامی است افسانه اس۳۰۰ و اس ۴۰۰ تمام شد هر بودجه ای که به نیروی نظامی میدهند حلالشان ❤️❤️ @BACHE_HEZBOLLAHi
19.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 شیرزن قمی تابلوی گروهگ ضاله و مجمع دروغین محققین حوزه علمیه را پایین کشید 🔻 اعتراض مردم به مجرمان و ترحم رئیس قوه قضائیه ▪️امام خمینی رضوان الله تعالی علیه خطر سقوط مکتب و اسلام توسط این مجرمان را گوشزد نمودند. ▫️اما آقای اژه ای وظیفه شما مجازات و زندانی کردن این مجرمان است تا این مجرمان باعث آشوب و کشتار جوانان نشوند نه مهلت دادن و جبران کردن، این مجرمان چنان نفوذ در اداره اطلاعات و دولت و قضائیه و دفتر مراجع و سرویس های جاسوسی... دارند تا به حال کسی جرأت جمع کردن این آشوب گران را ندارد 🌹 حوزه انقلابی ╭┅────────┅╮ @BACHE_HEZBOLLAHi
💢دانشمندی که گفته می‌شود به روس‌ها در بهبود شاهد ۱۳۶ کمک کرده بود در خارکف بازداشت شد. به گفته محققان، دانشمند مکانیک ۷۲ ساله نقشه هایی را به ویژه برای ارتقاء موتورها و سیستم های منجنیق ایجاد کرد و آنها را به عنوان کار علمی در زمینه پهپادها پنهان کرد. با این منجنیق شاهد دیگر نیازی به بوستر راکتی برای برخاستن ندارد. اینگونه حتی کاربرد این پهپاد اسطوره ای ارزان تر و راحت تر می شود. این زندانی از راه دور پیشرفت های فناوری را به آشنایش، مدیر عامل یکی از کارخانه های ماشین سازی روسیه که واحدهایی برای هواپیماهای بدون سرنشین تولید می کند، منتقل کرد. این دانشمند با ۱۲ سال زندان با مصادره اموال روبرو است.                                                                  @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_هشتاد_چهارم🎬: مدتی بود که شهر در ولوله ای آشکار بود، کاروان ه
🎬: ابلیس بار دیگر سردارانش را جمع کرد، اینبار می خواست سکه ای بزند که بنی بشر را تا آخرالزمان هر از چندگاهی مشغول خود کند، سکه ای که بنیان خانواده را که مهم ترین هدف خداوند از خلقت آدم بود را بر باد می داد و خانواده و درپی آن جامعه را به نابودی می کشاند. سرداران ابلیس دست به کار شدند و خود ابلیس پیش گام شد و داستانی را رقم زد که شد سرآغازی برای هلاکت قوم لوط... مردم شهر سدوم در کنار درآمدزایی از طریق زنان شهر، به دلیل آب و هوایی مطبوع و حاصل خیز، در زمین های کشاورزی خود مایحتاج شهر را کشت می کردند و محصول خوبی هم برداشت می کردند. و اینک نزدیک فصل برداشت محصولشان بود صبح زود که اهالی از خواب بیدار شدند و به مزارع خود سر زدند، متوجه موضوعی شدند، برخی از زمین هایی که محصولاتش تا چندی دیگر قابل برداشت بود، زیر و رو شده بود، انگار دسته ای گراز وحشی به آنجا حمله کرده بود و محصول زمین را از بین برده بود، صاحبان زمین ها از این موضوع به شدت ناراحت شدند و پرس و جو کردند اما کسی نمی دانست و ندیده بود که چه حیوانی به زمین ها حمله کرده و کاری از دستشان بر نمی آمد. این اتفاق به مدت یک هفته در شهر سدوم تکرار شد و کمتر زمینی بود که از این حمله ناشناخته در امان مانده باشد، پس مردم شهر سدوم دوباره در خانه آرسن جمع شدند تا با همفکری یکدیگر چاره ای برای این مشکل بیاندیشند. جمعشان جمع بود و هر کسی از روی عصبانیت حرفی میزد که آرسن همراه غلامش با سینی در دست از در وارد شدند و همانطور که از جمع پذیرایی میکرد گفت: من هم مثل شما از این حیوان متضرر شده ام و کاش زودتر این جلسه را برگزار می کردیم و فکری به حال محصولات و مزارعمان می کردیم، در این یک هفته، نیم بیشتر محصولات کل شهر نابود شد و ما نفهمیدیم چه حیوانی به مزارع حمله می کند که اینچنین محصولات را از ریشه در می آورد و از بین میبرد در این هنگام مردی از میان برخواست و گفت: به گمانم دسته ای حیوان وحشی مانند گراز به شهر حمله می کنند، آخر اینهمه حجم خرابی برای یک شب خیلی بسیار است احتمالا تعدادشان زیاد است. مردی دیگر صدایش را بالا برد و گفت: نه...نه...اینچنین نیست، من خود به میان مزرعه ام رفتم و خوب بررسی کردم، رد پای هیچ‌ حیوانی ندیدم، اصلا من مانده ام که این کار، کار چه جور حیوانی می تواند باشد که نه رد پا به جا می گذارد و نه آنچنان سر و صدایی دارد که سگ های شهر متوجه شوند و او را رسوا کنند. آرسن نگاهی به جمع کرد و گفت: پیشنهاد می کنم یک امشب را از خواب خود بزنیم و به گروه های چند نفره تقسیم شویم و هر گروهی یک منطقه شهر را زیر نظر داشته باشند، بالاخره هر موجودی باشد، امشب خودش را جایی نشان میدهد، داس و شمشیر و سلاح همراه خود داشته باشید که تا دیدیمش کارش را بسازیم. همه مردم نظر آرسن را پذیرفتند و همان‌موقع دسته های پنج نفره تشکیل دادند و بعد از این قول و قرار خود را گذاشتند به سمت خانه هایشان رفتند تا در طول روز اندکی بخواند زیرا که شب می بایست بیدار باشند. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼 @BACHE_HEZBOLLAHi
🔴 چرا در آخرالزمان باید گمنام و ناشناس بمانیم؟ 📌 امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: آخرالزّمان، زمانی است که هيچ‌كس در آن نجات نمى‌يابد مگر مؤمن بی‌نام و نشانِ گمنامی که اگر در میان مردم باشد او را نمی‌شناسند و اگر از میان آنها غائب شود کسی به جستجوی او نمی‌پردازد و سراغ او را نمی‌گیرد. 🔹 واضح است! در زمانی كه فساد جامعه را فرا گرفته، از مردم معمولی تا مدیرانش، افراد فاسد و آلوده هستند فرد مؤمن اگر چهره‌اى شناخته شده باشد قطعاً ستمگران رهایش نمی‌كنند؛ يا بايد تسليم خواسته‌شان شود و در رديف كارگزاران آنها قرار گيرد، يا در صورت مقاومت و امتناع، او را از بین می‌برند بنابراين صلاح كار افراد مؤمن در اين است كه گمنام و به دور از شهرت زندگى كنند تا كسى به سراغ‌شان نيايد. البته در عين اين گمنامى ظاهرى، چيزى از مقام آنها کم نمی‌شود و نقش معنوى خود را در جامعه خواهند داشت چرا که حضرت در ادامه می‌فرمایند: آنان چراغ‌هاى هدايت و وسیله شناخت راه حق در تاریکی‌ها هستند 📗خطبه ۱٠۳ نهج البلاغه @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️‌بذارین همه بفهمند هرکی وارد این خاک بشه یا با پشت ورقلمبیده می‌ره بیرون یا با صورت سرخ @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹 #داستان«سقیفه» #قسمت: هفتم 🎬 پیامبر (ص) رخسار مبارکشان را به سمت علی (ع) نمود و فرمود : ی
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹 «سقیفه» نهم 🎬 : مردم دسته دسته وارد سقیفه ی بنی ساعده می شدند ، مکانی که در نزدیکی مسجد النبی بود و متعلق به طایفه ی بنی ساعده بود . جایی که بیشتر به محل استراحت شبیه بود ، دور تا دورش را نخل های سر به فلک کشیده گرفته و برایش سقفی از شاخ و برگ درختان درست کرده بودند. عده ای از انصار در صدر مجلس مشغول صحبت بودند ، گویا مسئله ی مهمی برایشان پیش آمده بود ، مسئله ای که از ارتحال پیامبرشان نیز ،مهم تر بود. مردم وارد سقیفه می شدند و دور آن جمع حلقه می زدند. هر چه زمان می گذشت ، افراد بیشتری وارد آنجا می شدند و کم کم تعدادی از مهاجرین هم به حلقه ی صدر نشین پیوستند. هر کس حرفی میزد و نظری می داد ، اما بعد از مدتی نظر مورد بحث رد و نظریه ای تازه نمودار می شد ، همه و همه به فکر دنیا و خلافت بعد از محمد (ص) بودند ، پیامبری که هنوز پیکر مقدسش بر زمین بود و اینان بی توجه به این موضوع مهم ، تلاش می کردند که سهم خود را از خلافت بیشتر کنند و همه می دانستند که آنها را در خلافت سهمی نیست اما خود را به نادانی و بی خبری زده بودند و علیِ مظلوم ، مظلوم تر از همیشه به همراه بنی هاشم و ملائک آسمان، کمی آنطرف تر در خانه ای ماتم زده ، پیش روی دختری داغدار ، مشغول غسل و کفن و حنوط ، آخرین پیامبر(ص) خدا بود. بالاخره داخل سقیفه، جمعشان جمع شد و انگار حلقه ی شورایشان تکمیل شده بود ، یکی می گفت خلافت از آنِ انصار است به فلان دلیل ، دیگری از خوبیهای مهاجرین می گفت و آنها را مستحق خلافت می دانست . گویی اینان فراموشی و نسیان گرفته بودند و فراموش کرده بودند ،کمتر از سه ماه پیش ، پیامبر(ص) در حجة الوداع در غدیر خم از آنان برای علی (ع)بیعت گرفت ، آنها فراموش کرده بودند که همین جمع و سر دسته ی مهاجرین این جمع ، اولین کسانی بودند که خلافت بلا فصل علی(ع) را بعد از پیامبر(ص) تبریک گفتند و جزء اولین نفراتی بودند که علی(ع) را امیرالمؤمنین خواندند. آنها آیه ی تبلیغ ، آیه ی مباهله، آیه ی اکمال دین و آیات دیگری که ولایت علی(ع) را گوشزد می کرد، از یاد برده بودند، گویی اینجا کینه ها بود که می جوشید و بغض و حسدها بود که طغیان نموده بود ، تا علی (ع) را از حق مسلمش که خداوند تعیین کرده بود، محروم کنند و در خلافت، در امری که اصلا به آن علم و اِشراف نداشتند، حقی برای خود قائل شوند. گفتگوی مهاجرین و انصار به درازا کشیده بود. در این بین پیرمردی نشسته بود که به عصایش تکیه داده بود و پینه ی وسط پیشانی و بین دو چشمش ، نشان از این داشت که بسیار عبادت کرده، او خوب حرف اطرافیان را گوش میداد و به هر سخنی دقت فراوان داشت ، وقتی بحث بین صحابه بالا گرفت و بیم آن بود که این جمع بدون اینکه به نتیجه ای برسند از هم بپاشند، آن پیرمرد شروع به سخن گفتن نمود ، ابتدا صدایش در هیاهوی مردم گم بود ، اما به یکباره جمع متوجه او شدند و چون دیدند حرفهای حکیمانه ای میزند ، سخنانش را تأیید کردند و عاقبت ، تصمیم شان همان شد که آن پیر سالخورده بر زبان آورد ، هیچ‌کس او را نمی شناخت ، اما همه به درستی رأی و نظر او اقرار کردند، نفهمیدند او از کجا آمد و به کجا رفت ،فقط دیدند که نظری مدبرانه داد . پس از اینکه جمع مورد نظر بر سر خلافت اجماع کردند به سمت مسجد حرکت نمودند و ابوبکر بر بالای منبر رسول خدا قرار گرفت و همان پیرمرد پیشانی پینه بسته ، برای بیعت کردن اولین نفر جلو رفت ، اولین کسی بود که با خلیفه ی تعیین شده دست داد و بیعت نمود ، او هنگام بیعت ، در حالیکه گریه می کرد گفت :شکر خدا که قبل از مردن ، تو را در این جا می بینم، دستت را برای بیعت دراز کن ، ابوبکر دستش را جلو برد ،او هم بیعت کرد و گفت : «امروز ،روزی ست مثل روز آدم» و با زدن این حرف خود را کنار کشید و از مجلس خارج شد. هیچ کس توجه نکرد که او چه کسی بود، اما خوشحال بودند که اولین بیعت کننده ، پیرمردی ست که اثر سجده و عبادت بر جبین دارد‌...... هیچ کس به معنای حرفی که او زد «روزی ست مانند روز آدم» توجه نکرد و اگر هم توجه می کردند چون غرق در دنیا و از خداوند دور شده بودند ، معنایش را نمی فهمیدند‌. آن پیر فریبکار حرفش را به کرسی نشاند و بیرون رفت.... دارد 🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹 «سقیفه» : دهم 🎬 خبر ارتحال پیامبر (ص) به گوش براء بن عازب رسید ، براء بن عازب یکی از دوستداران پیامبر(ص) و بنی هاشم بود ، به محض دانستن این مصیبت عظمی به سمت خانه ی پیامبر راه افتاد ، پشت درب رسید و‌ چون اطراف را خالی از جمعیت دید ، با تعجب پرسید یعنی کسی در منزل پیامبر نیست؟