eitaa logo
بچه حزب اللهی
5.8هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
7.8هزار ویدیو
21 فایل
🌺بسم الله الرحمن الرحیم 🌺 ⚜️کانال » بچه حِزبُ اللّٰهی 💛 فَإِنَّ حِزبَ اللَّهِ هُمُ الغالِبونَ💛 خبر وتحلیل کم ولی خاص . سیاسی ونظامی . داخلی وخارجی . جبهه مقاومت. 🌹 ادمین: @Pirekharabat313 تبلیغات: @Amirshah315 لینک کانال: @BACHE_HEZBOLLAHI
مشاهده در ایتا
دانلود
بچه حزب اللهی
⭕️ افزایش ۴۰ تا ۶۶ درصدی قیمت نان در تهران! #بچه_حزب_اللهی @BACHE_HEZBOLLAHi
🔴 متخصصین گرانی در شرایطی که متخصصین دولت وفاق ملی برای گرانی بنزین علامت می دادند ناگهان در یک حرکت رونالدینیویی نان را به طور رسمی گران کردند!! یادمان نرود با جماعتی طرفیم که با دیدگاه های اقتصادی لیبرالی بسیار تند، بیش از سی سال تجربه گران کردن دارند و اگر در هیچ کاری تخصص نداشته باشند در گران کردن خبره اند. این تازه آغاز ماجراست... ✍ "قاسم اکبری" ❍          ⎙ㅤ  ⌲   @BACHE_HEZBOLLAHi
امروز سالگرد دو واقعه مهم در تاریخ آمریکاست که خوب یکی از آن ها جهان ما را به طور کامل دگرگون ساخت : اولی، حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر در سال ۲۰۰۱ که باعث آغاز جنگی به نام " جنگ جهانی علیه تروریسم " شد. و دومی حمله تروریستی گروه انصار الشریعه به ساختمان های دیپلماتیک و سازمان CIA آمریکا که منجر به کشته شدن ۴ نفر از جمله سفیر وقت آمریکا در لیبی، آقای کریستوفر جی. استیونز شد. @BACHE_HEZBOLLAHi
🔴 مردم و چین و هند با داشتن بیشترین طلا دنیا سرمایه دار ترین افراد دنیا هستند … فقط مردم چین ۶۷۵ تن طلا دارند این سرمایه مردم هستش بعد تو دنیا میگن امریکا بیشترین طلا دنیا رو داره (آمار گوگلی ) چین همیشه دروغ گفته نمیاد میزان طلا واقعی خودش رو بگه قطعا خیلی بیشتر از امریکا دارند هنوز رو نکردند وقتی مردم چین بیشترین طلا دنیا رو دارند پس بیشترین طلا دنیا هم دست حکومت چین هستش خواهید دید ✍ چین به زودی دلار رو به سقوط میکشه کاغذ باطله دست مردم می مونه @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
🌹:شاهزاده ای در خدمت قسمت شصت و پنجم🎬: در این هنگام صدای پیامبر رساتر از همیشه کل فضا را در نوردید
🌹:شاهزاده ای در خدمت قسمت شصت و هفتم🎬: امر خدا نازل شد و توسط پیامبرش به مسلمانان ابلاغ شد، بیعتی که میبایست ستانده شود ،ستانده شد ، دینی که میبایست کامل شود ، با این بیعت کامل شد و نعمت ولایت امیرالمومنین علی بن ابیطالب بر سر بندگانش باریدن گرفت. کاروان ها به نوبت و کم کم از غدیرخم خارج شدند و هر کدام رو به سرزمین خود نمودند تا این خبر داغ و فرح بخش را به دیگر مسلمانانی که نبودند و نشنیدند ،برسانند. کاروان مدینه النبی هم به نزدیکی های شهر رسیده بود ، دل درون سینهٔ زائران خانه خدا به تپیدن افتاده بود ... بوی عطر بهشتی ، عطری که شدیدتر از همیشه بود در شهر پیچید و مردم را به ورودی شهر به پیشواز پیامبر کشید... مردم شهر دسته دسته به استقبال پیامبر وهمسفرانش می آمدند. عجیب اینکه همگان احساس کرده بودند ، اتفاقی خاص افتاده ، گویی نوری از کاروان به آسمان می رسید...گویی مژده ای بس بزرگ در کار بود. هر کسی که به کاروان میرسید ابتدا به محضر پیامبر شرفیاب میشد و بعد از عرض سلام و ارادت به طرف اقوام و آشنایان خود میرفت ، کم کم زمزمه ای در کاروان پیچید ، حرفهای درِ گوشی بلند و بلند تر شد ... حال همگان می دانستند که چه شده ، خبر دهان به دهان و‌ گوش به گوش رسید ، آنان که در غدیر نبودند ، می خواستند از قافله عقب نمانند ، پس با شتاب خود را به علی علیه السلام که همیشه در کنار روح و جانش محمد صلی الله علیه واله بود ، می‌رساندند و با تبریک مقام عظیمی که نصیب ابوتراب شده بود ، با او بیعت می کردند. تا امام خود را پس از پیامبر بشناسند ، تا جاهل و بی دین از دنیا نروند ، تا آنها هم از این نعمت محروم نمانند. فضه شور و شوق اهل مدینه را که می دید به وجد آمده بود و او هم چون بقیهٔ همسفران از عید فرخندهٔ غدیر و واقعهٔ هیجدهم ذی الحجه، برای زنان و دخترانی که گرداگردش را گرفته بودند ،سخنها می گفت و داستانها بیان می نمود و آنچه را که دیده بود ، بدون کم و کاست به سمع دیگران می رساند.. هنوز کاروان، اولین ورودی مدینه النبی بود که کل شهر از خبری مسرت بخش پر شد. اهل مدینه به حال علی و اهل بیتش غبطه می خوردند و در مسجد النبی اجتماع کردند تا آنها نیز در این واقعه سهیم باشند و چه شیرین روزهایی بود این ایام و چه شیرین نعمتی بود ،نعمت ولایت ابوتراب.... ادامه دارد به قلم :ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 شاهزاده ای در خدمت قسمت شصت و هشتم🎬: چند روزی از آمدن کاروان زائران خانه خدا به مدینه می گذشت، هنوز شهر مدینه در تب و تاب واقعهٔ بزرگ و فرخندهٔ غدیر خم بود و هر روز دسته دسته مردم از اطراف و اکناف به مسجد می آمدند و به حضور پیامبر و جانشین ایشان می رسیدند و با ابوتراب بیعت می کردند تا دین و ایمانشان کامل شود و امام بعد از پیامبر را بشناسند ، تا جاهل و بی ایمان از دنیا نروند. خبر جانشینی علی علیه السلام توسط حاجیان خانه خدا که با چشم خود دیدند و با گوش خود شنیدند ، به سرزمین های دور و نزدیک رسید و کم‌کم تمام مسلمین از این امر عظیم ، مطلع شدند و فضه شاهد بود که هر روز گروهی از سرزمین های مختلف برای بیعت به مدینه می آمد. فضه با روحیه ای شاد به انجام کارهای خانه مشغول بود ، پس از پایان کارها به نزد بانویش رفت و از او اجازه گرفت تا به مسجد برود ، آخر این روزها خبرهای خوبی در مسجد بود و هر روز عده ای تازه نفس میرسیدند تا به امر خداوند گردن نهند و فضه می خواست شاهد تمام ماجراها باشد ، طبیعت هیجان طلب این دختر مومنه او را به مسجد می کشاند. بانوی خانه با خواسته فضه مخالفتی نکرد و فضه تجدید وضویی نمود و چادر و روبنده به سر کرد ، از درب خانه خارج شد و به سمت مسجد حرکت کرد. نرسیده به مسجد ، شتر سواری که مشخص بود بسیار آشفته و عصبی ست و مدام زیر لب حرف میزد و گاهی دندان بهم می سایید و گویا از چشمان ترسناکش آتش می بارید، توجهش را به خود جلب نمود. آن مرد، برای فضه ناآشنا می آمد و حرکاتش هم عجیب بود ، پس فضه می خواست تا سر از کارش در آورد . سرعت قدم هایش را کم کرد تا درست پشت سر شتر قرار گرفت. کمی که جلو رفتند ، متوجه شد ، مقصد این مرد هم جایی جز مسجد نمی باشد. جلوی مسجد ، آن مرد از شتر به زیر آمد و با خشمی در حرکاتش ، شتر نگون بخت را به سمتی کشید و افسار آن را به میخ چوبی بست ، آن مرد بدون اینکه به اطرافش نگاه بیاندازد ، با همان خشم عصبانیت وارد مسجد ،شد. فضه هم شتابان به دنبالش حرکت کرد ، حسی درونی به او نهیب می زد که واقعه ای دیگر به وقوع خواهد پیوست...نمی دانست چرا ، اما نسبت به آن مرد احساس بدی داشت ، جلوی درب کفش هایش را با عجله به سمتی انداخت و هراسان وارد مسجد شد ، او می خواست بداند که آن مرد کیست و چرا به مسجد آمده و چرا اینگونه خشمگین بود.
بچه حزب اللهی
🌹:شاهزاده ای در خدمت قسمت شصت و پنجم🎬: در این هنگام صدای پیامبر رساتر از همیشه کل فضا را در نوردید
روی پنجه پا ایستاد و از بالای شانهٔ جمعیت داخل مجلس مردانه را نگریست و بالاخره آن مرد را در نزدیکی پیامبر دید. متوجه شد که او با همان حال طلبکارانه جلوی پیامبر ایستاده و می خواهد چیزی بگوید، فضه گوش هایش را تیز کرد تا بداند چه حرف هایی رد و بدل می شود. ادامه دارد... به قلم :ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
✌️و اما جنگ نرم باید افسر حفاظت و اطلاعات نیز داشته باشد. ما باید بدانیم کدوم رسانه نفوذیه در بین ا
سند ساواک | گزارش محرمانه | مورخ : ۱۸ / ۰۲ / ۱۳۵۰ بخش هایی از سند : « ... در ایران و کشور های مسلمان دیگر هرچه بتوانید با پیروی از مد و تبلیغات ملت اسلام را رنج دهید ! » « ...این «مسلمانان» آخر به دست بهائیان از بین می‌روند ! و دنیای حضرت ‎بهاءاله رونق می‌گیرد ... » « تا میتوانید با پیروی از مد و تبلیغات ملت اسلام را رنج دهید ! تا آنها نگویند امام حسین فاتح دنیا و علی غالب دنیا بود البته بهائیان نیز تصدیق دارند اما نه برای قرن اتم ! اتمی که به دست بهائیان ساخته میشود اسلحه و مهمات امروز در اسرائیل به دست نوجوانان ما ساخته میشود ! @BACHE_HEZBOLLAHi
⭕️تصفیه امنیتی در ترکیه در ترکیه نیرو های امنیتی فاسد زیاد وجود داشت، اردوغان اومد نیرو جوان گذاشت بالا سر اون که سابقه داشت و وقتی رسیدن اون امنیتی های فاسد به سن بازنشستگی اونا رو بازنشسته کرد و حالا توی همون کودتای که بود یا خودش درست کرده بود. هر کی که میتونست کوچیک ترین یا با واسطه یا نشانه ای با ارگرهکن داشت همه رو گرفت حدود ۵ هزار نفر اعدام کرد. بعد نیرو مورد اعتماد آورد، حفاظت شو قوی تر کرد ، نظارت شو قوی تر کرد آیا واقعا ما برنامه داریم برای درگیری با نفوذی ها؟ @BACHE_HEZBOLLAHi
⭕️نفوذ ، در انتخابات 🔷️یکی از اهداف مهم (دستگاه نفوذ)شون توی انتخابات اینه که مردم رو ذائقه شون رو به سمت کسی که شبیه انتخاب خودشونه ببرن.که از سال ۸۸ این شروع شده و تا الانم ادامه داره. دستگاه نفوذ توی انتخابات بیکار نمیمونه صد درصد ۱ و۲ تا حداقل نماینده ای که برای نفوذی ها کار کنه می‌فرستند. حالا بستگی داره که یکی رو کا سالم ام هست از اش حمایت کنه ما ام میگیم سالم هست میره داخل مجلس اونجا راحت میتونند اثیر دستگاه نفوذش کنند. حالا چه با فرزندش ، چه با همسرش نزدیکش می‌شوند چه با رانت و پول. 🔷️به کی رای بدیم؟ همه ما قشنگ میدونیم نمایندگان در نزدیک انتخابات تازه یادشان می اید ای نماز جمعه،نماز جماعت،کمک به مردم ام هست. شما به این ها نگاه نکنید برید ببینید قبلا طرف که نماینده مجلس نبوده یا بوده چیکار کرده چه کمکی کرده. روزمه شو ببینید. بعد به کسی رای بدید که شفافیت آرا یکی از اهدافش باشه. و بعد از رای دادن به صورت جدی اینو ازش پیگیری کنید. در ضمن اکانت های مجازی وی را تونستید پیدا کنید و کنشگری هایی که وی داشته در مورد بی حجابی و بقیه بحث های کشور در ادوار مختلف برسی کنید اگر فقط ۱ درصد زاویه با حزب الله و نظر آقا داشت به هیچ وجه رای ندهید. اگر اهل مماشات بود اصلا رای ندید بهش. 🔷️همه بد هستند، رای نمی‌دهم دوستان در بحث انتخابات همیشه مشارکت کنید ، رهبری بسیار تاکید کرده حالا نمی‌توانیم بگوییم که همه بد هستند شاید یک نفر خوب نیز باشد اگر شخص ایده آلی پیدا نکردید الکی رای تون رو پر نکنید و سفید بندازید. @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_بیست_چهارم🎬: هفته ها از همراهی دیهیم با کاروان می گذشت و اینک
🎬: بعد از ماه ها تلاشِ بردگان و غلامان، برج بابل به اتمام رسید و حالا مردم منتظر یک اتفاق عظیم بودند، گویا خدایان بابل می بایست اسباب کشی کنند و از معبد قدیمی که در کنار زیگوراتی وسط شهر واقع شده بود به بالاترین طبقه برج بابل که نزدیک اسمان و بر فراز ابرها بود نقل مکان کنند. بت های بزرگ یکی یکی منتقل شدند و بت های کوچکتر در معبد قدیمی باقی ماندند و حالا پای اتفاقی خارق العاده در میان بود. روزی را که «آزر» بزرگ کاهنان معبد بابل به نمرود پادشاه بابل اعلام کرده بود تا بت طلایی و بزرگ مردوک را به خانه اش در برج بابل منتقل کنند، بتی که چشم تمام بینندگان را به خود خیره کرده بود. دیهیم در بین مردم جای گرفته بود و با چشم خود میدید که مجسمه ای بسیار عظیم که همه اش از طلای ناب ساخته شده بود و طبق گفته سازندگانش، وزنی بالای بیست و پنج تُن داشت را به برج بابل منتقل می کردند، براستی که آیین بت و بت پرستی در تار و پود فرهنگ و جامعه بابل نفوذ کرده بود و اینک بابل را با برج بلند و مردوک عظیم می شناختند. به دستور نمرود در کنار این برج، ساختمان بزرگ و عجیب دیگری در حال ساخت بود، ساختمانی با عظمت که بر روی ستونهای بلند و پهن ساخته شده بود، ساختمانی در آسمان که اتصال زمینی نداشت و تنها ارتباطش با زمین همین ستون های پهن و عریض بود، این ساختمان هنوز تکمیل نشده بود اما همگان میدانستند که نمرود می خواهد قصری در آسمان برای خود بنا کند. تحقیقات دیهیم به پایان رسیده بود، او می بایست خود را به شهر نینوا برساند و در این مدت طولانی هر آنچه را که دیده بود به سمع سمیرامیس برساند، پس با باقی مانده طلاهایی که ملکه در اختیارش گذاشته بود، اسبی راهور و وسایل سفر تهیه کرد و رو به سوی نینوا گذاشت. روزها و شب ها در راه بود و اسب را در بیابان می دواند تا بالاخره به شهر نینوا رسید و گرد راه از تن زدود و به خدمت سمیرامیس رسید. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨ @BACHE_HEZBOLLAHi
🔴این فردی که میبینید محمود الحناوی، رئیس دروزی های سوریست و به شکل عجیبی تقریبا شده پرچمدار شورش های سوریه @BACHE_HEZBOLLAHi