eitaa logo
بچه حزب اللهی
5.8هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
7.4هزار ویدیو
21 فایل
🌺بسم الله الرحمن الرحیم 🌺 ⚜️کانال » بچه حِزبُ اللّٰهی 💛 فَإِنَّ حِزبَ اللَّهِ هُمُ الغالِبونَ💛 خبر وتحلیل کم ولی خاص . سیاسی ونظامی . داخلی وخارجی . جبهه مقاومت. 🌹 ادمین: @Pirekharabat313 تبلیغات: @Amirshah315 لینک کانال: @BACHE_HEZBOLLAHI
مشاهده در ایتا
دانلود
7.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نطق تند نماینده مجلس از وزیر صمت و برخی مسئولین: در یک حادثه ۵۰ نفر از هموطنان رو ازدست دادیم / شما بیخود میکنید قبل از اینکه این اتفاقات بیوفته اونجا حاضر نمیشید، امروز حضور شما چه فایده ای داره؟! 🔹سلمان اسحاقی، نماینده مجلس: مسئولین اشاره می‌کنند که ما دستور دادیم بیمه ها مکلف هستند هرچه سریعتر پرداخت بکنند و حق و حقوق کفن و دفن اون هارو پرداخت میکنیم؛ شما بیخود میکنید قبل از اینکه این اتفاقات بیوفته اونجا حاضر نمیشید، امروز حضور شما چه فایده ای داره؟! 🔹اون مدیری که در اون معدن بوده قطعا می‌دانسته عدم استفاده از تجهیزات ایمنی باعث چه اتفاقات جانی برای معدنچی ها می‌افتد و بی توجهی اون یک قتل عمد است! اگر با او برخورد کردیم و کاری کردیم که برای کشور الگو شود کار مفیدی انجام دادیم 🔹پی‌نوشت: پیش تر محمد اتابک وزیر صمت طی یک تماس تلفنی گفتند "بیمه جان‌باختگان انفجار معدن طبس و مسائل مربوط به کفن و دفن آن‌ها را پیگیری خواهیم کرد" که این اظهارات مورد انتقاد برخی کاربران قرار گرفت! @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
🌹:شاهزاده ای در خدمت قسمت هشتاد و نهم🎬: چند روزی از ارتحال آخرین پیامبر خدا می گذشت ، چند روزی که ب
🌹:شاهزاده ای در خدمت قسمت نود و یک🎬: فضه هیاهوی پشت درب را می‌شنید و در حالیکه که از چهار گوشه چشمانش اشک میریخت و کنار خانم خانه ایستاده بود ،به رذالت این مردم فکر می کرد هیزم ها را پشت درب انباشتند و عمر با صدای بلند طوری که علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها بشنوند ،فریاد زد : ای پسر ابی طالب به خدا قسم ،یا باید از خانه خارج شوی و با خلیفهٔ رسول الله صلی الله علیه واله وسلم بیعت کنی یا اینکه این خانه را به همراه اهلش آتش می زنم. در این هنگام فاطمه سلام الله علیها با بدنی تکیده به پشت درب آمد، فضه بازوی او را رها نمی کرد ، گویی می دانست چه اتفاقی در راه است اما از طرفی بچه های فاطمه سلام الله علیها مانندگنجشککانی ترسان اطراف او پر پر میزدند ، فضه هم نگران بانویش بود و هم نگران بچه های مظلومش، فاطمه با صدایی محزون ، فرمود: ای عمر ، تو را با ما چکار است، چرا ما را با مصیبت خودمان وا نمی گذاری؟! عمر با خشمی در صدایش فریاد زد : در را باز کن وگرنه آن را بر سر شما آتش میزنم فاطمه سلام الله علیها با بغضی درگلو فرمودند: ای عمر آیا از خداوند عزوجل نمی ترسی و برخانه ی من ، خانه ی دختر پیامبرتان هجوم می آوری؟! عمر که فقط در پی به سرانجام رسیدن هدف و مقصدش بود با شنیدن سخنان مادرمان زهرا سلام الله علیها ، حتی اندکی هم از کارش منصرف نشد و می خواست نشان دهد که مثلاً مرررد است ، فوری آتش خواست و آن واقعه به وقوع پیوست.... هیزم ها که آتش گرفت ، حِقد و حسد به جوشش آمد، کینه های بدر و حنین سرباز کرد و شد آنچه که نباید می شد. فاطمه که هرم و دود آتش را دید و فهمید این جماعت نه حرمت سرشان می شود و نه دل داغدیده می فهمند و حتی نمی دانند که پشت درب زنی آبستن است و برای این زنان ،حتی شنیدن فریاد خطرآفرین است ، چه برسد به آتش و تازیانه... فاطمه سلام الله علیها خود را به گوشه ی درب و دیوار کشانید تا از گزند آتش در امان باشد و بچه ها به سمت مادر آمدن و فضه هراسان خود را به انها رسانید و در آغوش گرفت تا به درب مملو از آتش نرسند و صدمه ای نبینند ، در همین حین ،اتش زبانه کشید و عمر با فشار دادن درب نیم سوخته ،درب را شکست و داخل شد و غنچه ی نشکفته ی حیدر، در پشت درب پرپر شد... زینب سلام الله علیها با دو چشم اشک بار تمام حواسش پی مادر داغدیده اش بود و وقتی متوجه شد میخ گداخته ی درب به سینه ی مادر فرو رفته ،بر سر زنان به سمت درب خانه روان شد و اما تمام حواس فاطمه سلام الله علیها، پی ولیِّ مظلوم زمانش بود... فاطمه سلام الله علیها سراسیمه ،بدون توجه به پهلویی که شکسته بود و میخی که در بدنش فرو رفته بود ،در حالیکه فریاد میزد :یا ابتاه ،یا رسول الله.....به سمت عمر رفت تا خود را بین او و مردش حائل کند . در این هنگام عمر ، شمشیری را که در غلاف بود بلند کرد به پهلوی مبارک مادرمان زهرای مظلومه فرود آورد با ضربه ی غلاف شمشیر ،دردی در وجود مبارک دختر پیامبر پیچید و ناله اش را بلند نمود... عمر ترس از این داشت با بلند شدن این ناله ،دلهایی به راه آید و می خواست به هر طریقی صدای فاطمه سلام الله علیها را ببرد، شلاق را بلند کرد و بر بازوی نازنین سرور زنان عالم کوبید و خاک بر سرت ای دنیا که دیدی چه شد و از این داغ آتش نگرفتی.... ناله ی زهرا سلام الله علیها به آسمان بلند شد و بار دیگر این دختر داغدیده صدا زد: یا ابتاه یا رسول الله بیا و ببین امتت بعد از تو با تو چه کردند.‌‌ با بلند شدن صدای زهرا و شلاقی که هوا را می‌شکافت تا بر بدن نازنین او فرو افتد ، غیرت حیدری شیر خدا به جوش آمد و.... دارد.... 💦🌨💦🌨💦🌨💦 شاهزاده ای در خدمت قسمت نود و دوم🎬: فضه با چشم خویش دید تا علی علیه السلام ،این شیر مرد عرب که اسدالله بود آن هیبت الهی اش ، احوال همسرش ، جان و نفسش را چنین دید ، خون حیدری در رگهایش به جوش آمد. حیدر کرار ، این از پا درآورنده ی درب خیبر ،چون شیرمردی خشمگین از جا برخاست و در چشم بهم زدنی خود را به عمر رسانید و یقه ی عمر را گرفت و او را محکم به سمت خود کشید و در یک لحظه، مانند پهلوانی بی همتا ،عمر را بر خاک کوبید و بر زمین انداخت ، روی سینه اش نشست و بر بینی و گردنش کوبید و خواست او را بکشد .... که ناگهان تعللی نمود ، آخر علی علیه السلام امام مسلمین است؛ او مانند یاران پیامبر صلی الله و علیه واله وسلم ،پیمان شکن نبود و عهد خود را فراموش نکرده بود ، گویا وصیت پیامبر را به خاطر آورد و در همان حال که عمر مغلوب او بود ، فرمودند: قسم به خدایی که محمدصلی الله علیه واله، را به پیامبری ارج نهاده است، ای عمر اگر نبود تصمیمی از طرف خدا و نیز عهدی که با رسول الله صلی الله علیه واله وسلم، می فهمیدی که نمی توانی داخل خانهٔ من شوی!
بچه حزب اللهی
🌹:شاهزاده ای در خدمت قسمت هشتاد و نهم🎬: چند روزی از ارتحال آخرین پیامبر خدا می گذشت ، چند روزی که ب
در این هنگام عمر از ترس فریاد زد و مردم را به کمک خواست و علی علیه السلام ، او را رها کرد و مردم رو به خانهٔ علی علیه السلام ،آوردند و داخل خانه شدند. امیرالمؤمنین دست به شمشیر برد و قنفذ که در پیشاپیش مردم مهاجم قرار گرفته بود با دیدن این صحنه لرزه بر اندامش افتاد ، او خوب می دانست که حیدر کرار این شیر بیشه ی حق ، اگر دست به شمشیر شد دیگر کسی جلودارش نیست... قنفذ از دیدن این صحنه ،ترسید و فی الفور از معرکه ای که میرفت مهلکه اش باشد، گریخت و از زیر دست مولایمان فرار کرد و به مسجد نزد ابوبکر رفت و ماجرا را گزارش داد... ابوبکر چون واقعه را شنید به قنفذ دستور داد برگردد و و گفت : اگر علی علیه السلام بار دیگر حمله کرد، کاری انجام ندهید(چون او هم خوب میدانست که اگر علی برخیزد ،کسی یارای مقابله با او را ندارد )اما چون شنید که علی از وصیت پیامبر سخن گفته، بار دیگر گفت: اگر باز هم علی علیه السلام ، سرسختی کرد ، با زور وارد خانه شوید و اگر باز هم مانع شد ،درب را آتش زنید و به زور او را به اینجا بیاورید.... تاریخ گواهی داده، این بود بیعتی که صحابه به آن استناد می کردند و خلافتشان را بر پایه ی آن استوار کردند...بیعتی که با آتش و شمشیر و ریسمان بود.... و بار دیگر قنفذ ملعون راهی خانه ی علی علیه السلام شد تا حکم خلیفه اش را اجرا کند..... دارد.... 🖊به قلم : ط_حسینی 💦🌨💦🌨💦🌨💦 @BACHE_HEZBOLLAHi
17.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم کوتاه شهیدانه زیستن 🔸شهید احمد متوسلیان ▫️روایتی از شهید احمد متوسلیان در مناطق جنگی به مناسبت هفته دفاع مقدس @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_سی_ششم🎬: مادر هراسان خود را به انبار آرد رساند و دید که نوزاد
🎬: کار آزر تمام شد و به بونا امر کرد که به سمت شهر حرکت کنند. قلب بونا از شدت اندوه و تنها گذاشتن نوزادش در هم فشرده شده بود و همانطور که مانند باران بهاری اشک می ریخت پشت سر آزر حرکت کرد. بونا هر چند قدم که برمی داشت بر می گشت و به پشت سر و دهانه غار بسته نگاه می انداخت و زیر لب می گفت: ابراهیم! چقدر تو مظلومی؟! یک بار هم صدای گریه ات در نیامد، انگار نمی خواستی من با شنیدن گریه ات بی تاب شوم، بمیرم برایت مادر که نتوانستم حتی یک دهن سیر به تو شیر دهم. بونا قدم بر می داشت و گریه می کرد و کم کم این گریه به ناله تبدیل شد. آذر با عصبانیت به عقب برگشت و گفت: خاموش باش دختر! مبادا صدایت به گوش مردم برسد و سر از کارمان درآورند، همان که به خودت رحم کردم و به خاطر پنهان کاری مجازاتت نکردم، کار بسیار بزرگی ست، اینهمه ناله نکن تو که چندین پسر قد و نیم قد داری، فکر کن این نوزاد از اول هم نبوده.... بونا سعی می کرد تا ناله اش راخفه کند که باعث اعتراض و تهدید پدرش آزر نشود، کم‌کم به شهر و به خانه شان رسیدند. آزر درب خانه را باز کرد و همانطور که به بونا اشاره می کرد داخل شود، سرش را پایین آورد و گفت: از این نوزاد و قبر او با کسی سخن نگویی، در ضمن از این لحظه تا ده روز دیگر تو مانند یک زندانی در این خانه می مانی، سربازی برای نگهبانی می گذارم، حق خروج از خانه را نداری چون بیم آن هست که حس مهر مادری ات گل کند و به آن غار بروی و بخواهی نوزاد را نجات دهی، بدان که او بی شک خورشید فردا صبح را نخواهد دید و از گرسنگی از بین خواهد رفت ولی برای احتیاط تو تا ده روز از خانه نباید خارج شوی وگرنه با خروج از خانه حکم مرگ خودت و فرزندانت را امضاء خواهی کرد و خوب می دانی که من روی حرفی که میزنم هستم. بونا آهی کشید و سرش را به نشانه تایید تکان داد و با حالی نزار داخل خانه شد. آزر به سمت برج بابل رفت، فاصله خانه آزر تا برج بابل خیلی زیاد نبود، او دو سرباز معتمد از بین سربازان معبد را برگزید و آنها را به منزلش برد تا جلوی خانه نگهبانی دهند و به آنها سفارش کرد که مراقب باشند هیچ زنی از خانه او بیرون نرود. بونا که غم از دست دادن ابراهیم گویا داغ تارخ را برایش تازه کرده بود، شب و روز گریه می کرد، به جز مادرش و پدرش آزر کسی از درد او آگاه نبود، حتی فرزندانش نمی دانستند که بر مادرشان چه گذشته و بی تابی های مادر را به پای درد فراق و مرگ پدر می گذاشتند. ده شبانه روز بونا نه روز داشت و نه شب، خوراکش اشک شور بود و چهره زیبای ابراهیم از جلوی چشمش کنار نمی رفت. مادرش که حال او را می دید با زور و التماس و خواهشی جرعه ای آب به گلویش می ریخت و تا دهانش تازه میشد، سینه هایش پر از شیر می شد و دوباره داغ دلش تازه میشد. بعد از ده روز، اسارت بونا تمام شد و نگهبانان به امر آزر آنجا را ترک کردند، بونا شکسته تر از قبل مانند زنی مجنون به بیابان زد، او می خواست به همان غار پناه ببرد و بالای جسم بی جان فرزندش ابراهیم که گمان می کرد مرده است، عزاداری کند. بونا به پای کوه رسید، با قلبی شکسته و کمری خمیده خود را به بالای کوه و جلوی غار رساند. دستان لرزانش را پیش برد و اولین سنگ از سنگ چینی که جلوی دهانه غار بود را برداشت که ناگهان... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨ @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️آیت الله مصباح‌ یزدی رحمت الله علیه: مراتب توحید پیشکش؛ دعا کنیم مسلمان از دنیا برویم! ✍یادمان بماند، جمله‌ای که سردار دل‌ها، حاج قاسم عزیز با سه قسم جلاله گفت: «والله والله والله از مهم‌ترین شئون عاقبت به خیری، رابطه‌ی قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سکان انقلاب را به دست دارد.» @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
🎥 فیلم کوتاه شهیدانه زیستن 🔸شهید احمد متوسلیان ▫️روایتی از شهید احمد متوسلیان در مناطق جنگی به
با سلام وعرض ارادت خدمت همه پیشکسوتان ودلاورمردان عرصه جهاد وشهادت. هفته دفاع مقدس گرامی باد یاد جبهه بخیر که دانشگاه خود سازی بود و کنکورش صداقت و اخلاص و متون آنرا انتشارات شهادت در کربلا با مرکب خون به چاپ میرساند. یاد موقعیت هایی‌ بخیر که کسی به فکر موقعیت نبود وقرارگاههایی که دل را بی قرار میکرد یادسنگر بخیر که به غار ثور میماند وایستگاه صلواتی که محل استراحت ملائک بود. یاد جاده بخیر که ترجمه صراط المستقیم بود‌ وبه تفکر چپ وراست مهر باطل شد می زد یاد معبر بخیر که به پل صراط می ماند و به سنگر کمین که فاصله بین دنیا وآخرت بود یاد آبادان بخیر که به آبادی دل می پرداخت، خرمشهر که خرم به خون شهیدان شد، بستان که مزرعه عشق بود وسوسنگرد که بالاله وسوسن انس گرفت یاد هویزه بخیر که حسین علم الهدی راتربیت کرد، دهلران که مردمان ساده ای داشت، موسیان که قوم موسی را به مسخره گرفت، مهران که بوی مهربانی میداد. کله قندی که مرگ در آن از عسل شیرین تر بود. قلاویزان که نردبان عروج بود و مجنون که داستان لیلی را بهتر بازگو میکرد. یاد هور العظیم بخیر که عظمت اسلام را به نمایش گذاشت، کارون که بارها به رنگ خون در آمد و اروند که روند جنگ را تغییر داد یاد فاو بخیر که کلاس وفاداری بود، دریاچه نمک که دل را به شور میانداخت و کانال ماهی که به زیبایی آکواریوم ‌پایان داد. یاد شلمچه بخیر که تکرار اُحُد وعاشورا بود وطلایه که ارزش طلا را شکست. یاد کلاه آهنی بخیر که نگهبان سجده گاه ملائک بود، چفیه که سجاده عبادت بود وپلاک که شماره پرواز را نشان میداد. یاد لباسهایی بخیر که هیچ درجه ای نداشت، لباسهایی که ساده وبی اتو بودند پوتین هایی که بدون واکس بودن و هیچگاه بر پدال بنز و پورشه و لامبورگینی قرار نگرفتند. یاد آفتاب جبهه بخیر که به گرمی می تابید وماهش که شرمنده ماههای زمینی بود و ستارگانش که به ستاره های زمینی چشمک می زد وعطرش که بوی باروت میداد. یاد گلوله هایی بخیر که قاصد وصال بودندو ترکش هایی که امر به معروف می کردند. یاد گونه هایی بخیر که برآن اشک استغفار می غلتید ومحاسنی که بر آن غبار تبرک می نشست، دعای کمیلی که پایانش پاکی بود وقنوتی که درآن توفیق شهادت طلب می شد یاد جهان آرا بخیر که به آرایش جهان پرداخت، نامجو که به دنبال نام ونشان نبود ،کلاهدوز که از نمد انقلاب کلاهی برای خود نساخت، چمران که معلم اخلاق بود، زین الدین که زینت دین بود، باکری که مجسمه اخلاق بود ، خرازی که بجز با خدا معامله نمیکرد آبشناسان که کسی او را نشناخت‌ و صیاد که دلها‌ را شکار میکرد. یاد پیکرهایی که هیچگاه برنگشت، یاد مادرانی بخیر که بی صدا میگریستند وبچه هایی که هیچ گاه پدرانشان را ندیدند. یاد لبخندهایی بخیر که قهقهه شهادت بود، دستانی که به عباس اقتدا کردند وپاهایی که زودتر به بهشت پیوستند. ما ماندیم و ما،،ما ماندیم ودرد فراق یاران ما ماندیم‌ و بار مسئولیت،، ما ماندیم و شرمندگی التماس دعا . 🌹ارادتمند رزمنده هشت سال دفاع مقدس🌹 @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
🔻با حکم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، محمد مخبر مشاور و دستیار رهبری شد متن پیام مقام معظم رهبری بسم ال
حکم بسیار مهم افسادطلب سوز رهبری معظم انقلاب. دیروز معظم له به آقای دکتر مخبر شریف و عزیز حکم ویژه ایی دادند که تاکنون سابقه نداشت. 💠 انتصاب دکتر محمد مخبر به عنوان مشاور و دستیار رهبری ⭕️🖊 کمک گرفتن از این خدمتگزار شریف و صدیقِ دولت شهید رئیسی، لیاقت میخواست که بعضیها در هیاهوی وسوسه خناسان و مشاوره های غلط فتنه گران شب پرست از دست دادند. ای دیاثان کثیف افساد طلب !بسوزید. از سوختن تان لذت می بریم. جماعت خناس افسادطلب. @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
⭕️🖊یادتون هست که میگفتیم انتخاب جلیلی قرار نیست معجزه بشه ولی حداقلش هم فکر جریان مقاومت و این نکته تو آینده کمکمون میکنه ولی متاسفانه با انتخابی اشتباه... این روزا شاهد مواضع ذلت بار از سمت دولت و مسئولین دولتی هستیم که تو این موقعیت حساس جهان و منطقه بعضا گفته میشه تفاوت انتخاب درست و اشتباه اینجاها مشخص میشه جاهایی که سرنوشت یه مملکت ، یه قوم و فلان در حال رقم خوردنه ... @BACHE_HEZBOLLAHi
به خدا سوگند، اين كه مى گويیم بازى نيست، جدّى و حقيقت است، دروغ نيست، و آن چيزى جز مرگ نيست، كه بانگ دعوت كننده اش رسا، و به سرعت همه را ميراند. پس انبوه زندگان، و طرفداران، تو را فريب ندهند، همانا گذشتگان را ديدى كه ثروت ها اندوختند و از فقر و بيچارگى وحشت داشتند و با آرزوهاى طولانى فكر مى كردند در امانند، و مرگ را دور مى پنداشتند. ديدى كه چگونه مرگ بر سرشان فرود آمد و آنان را از وطنشان بيرون راند و از خانه أمن كوچشان داد كه بر چوبه تابوت نشستند، و مردم آن را دست به دست مى كردند و بر دوش گرفته و با سر انگشت خويش نگاه مى داشتند. آيا نديديد آنان را كه آرزوهاى دور و دراز داشتند، و كاخ هاى استوار مى ساختند، و مال هاى فراوان مى اندوختند، چگونه خانه هايشان گورستان شد و اموال جمع آورى شده شان تباه و پراكنده و از آن وارثان گرديد و زنان آنها با ديگران ازدواج كردند. نه مى توانند چيزى به حسنات بيفزايند و نه از گناه توبه كنند. @BACHE_HEZBOLLAHi
حزب الله و لبنان تو هفت هشت روز گذشته حدود ۶۰۰ شهید و چند هزار زخمی داده بعد رییس جمهور ما میگه آماده ایم سلاحمون رو کنار بذاریم اگه اسرائیل هم این کارو کنه ! خداوکیلی این حرفارو با چه منطقی میزنید ، یعنی این جنایات اسرائیل رونمیبینید ؟ شما میخوای باهاش رفیق شی ! با اسرائیل ؟! ⭕️🖊همیشه گفتیم الانم میگیم این حرفا ، این عقب نشینی های غیر تاکتیکی چیزی جز عذاب الهی در پی نخواهد داشت .. 🔔خدا چک سفید امضا به ایران و ایرانی نداده ! آینده ایران روشن بود بله آینده ایران خوب بود در صورتی که تو مسیر باشیم تو مسیر الهی باشیم ❌️شما الان مسیر الهی میبینید ؟ دولت و مسئولینمون که مواضع و صحبتاشون مشخص ، یعنی آدم دلش میخواد با سر بره تو دیوار که اینا هنوزم از مذاکره و صلح و این چرت پرتا صحبت میکنن هیچ صلحی رخ نمیده هیچ مذاکره ای عاقبت نداره کوچکترین عقب نشینی از سمت شما باعث هجوم بیشتر دشمن میشه.مردم هم که تعارف نداریم اکثریت بیخیال دین و اعتقاد و فلان شدن اینو خیلی راحت میشه متوجه شد کاری به چندتا برنامه و جشن و عزاداری ندارم که یه تعداد همیشه شرکت میکنن حرف من اکثریت مردمِ ، که شدیم یه مشت افرادی که هرکی دنبال منفعت خودشه و حاضره بابت منفعتش به هر روشی سر یکی دیگه رو بزنه به طاق ! در مورد انتخاباتم که خیلی گفتیم و اشتباه و خطای بزرگی ک رخ داد متاسفانه با این تفاسیر شما فکر میکنید ما تو مسیر الهی هستیم ؟ نیستیم عزیز من نتیجه این رفتار دولت و مردم چیزی جز عذاب و عقوبت الهی نیست حالا شما فکر ما یه چیزی میگیم یا بیا بگو تقصیر اینه تقصیر اونه ، فایده نداره @BACHE_HEZBOLLAHi