eitaa logo
بنام مرد 🇵🇸
238 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
4.2هزار ویدیو
129 فایل
تاریخ شروع کانال :99/10/13 اسم کانال مخفف اسم شهداست ب: بابک ن: نوری ا : احمد م: مشلب م: محمد ر: رضا د : دهقان ادمین ↶ @FB_135_18 تبادل‌و‌مدیر ↶ @Shahidehdahe80
مشاهده در ایتا
دانلود
☆∞🦋∞☆ 🌿|•• بقول‌ حاج‌ آقا‌قرائتے هر معتاد‌ حداقل‌ سالے یڪنفررو با‌ خودش‌ همراه‌ میڪنه..! شما ڪه‌ مسلمون‌‌ مسجدے سالی‌ چند نفررو مسلمونِ‌ مسجدے میڪنے..؟! 🆔 @ghasem_girls
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
☆∞🦋∞☆ ‼️افطار روزه بر اثر تشنگے و گرسنگے 🔷س : اگر شخصے ڪه در ماه رمضان روزه‌دار استـــــ، در یڪے از روزها براے خوردن سحرے بیدار نشود و لذا نتواند روزه را تا غروبـــــ ادامه دهد و در وسط روز حادثه‌ ای براے او اتفاق بیفتد و روزه را افطار ڪند، آیا ڪفّاره بر او واجبـــــ استـــــ؟ ✅ج: اگر روزه را تا حدے ادامه دهد ڪه روزه بر اثر تشنگے و گرسنگے براے او حرجے شود و در نتیجه آن را افطار نماید، فقط قضا بر او واجبـــــ استـــــ و کفّاره‌ اے ندارد. 📚رساله امام خامنه اے 🆔 @ghasem_girls
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
26_55934.mp3
690.8K
🍃همراه با سخنرانی های مذهبی۹ 🎙استاد محمد اسماعیل دولابی رحمت الله علیه 🌸با موضوع فراموشی هر روز مومن تر از دیروز_مراتب ایمان 🆔 @ghasem_girls
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
☆∞🦋∞☆ در سراشیبے ماه رمضانیم دعایـے دارم؛ در سراشیبـےقبرم تو برس بر دادم... 🆔 @ghasem_girls
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
PART-25 (parhizgar).mp3
12.63M
☆∞🦋∞☆ ۞﷽۞ ۞جزء بیستم و پنجم قرآن ڪریم با صداے استاد پرهیزڪار۞ ۞ماه مهمانے خـــــدا۞ ۞اَللّهــمَّ عَجَّــل لِوَلیَّڪ الفَــــرَج۞ 🆔 @ghasem_girls
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
تورسیدۍبہ‌آرزوۍخودت چہ‌ڪنداین‌جھان‌؛ تباهۍرا :))💔 🆔@ghasem_girls
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
چرا لف واقعا؟؟😢
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
↯دعاےࢪوز ماه‌مباࢪک‌ࢪمضان •{بسم الله الرحمن الرحیم}• اللهمّ اجْعَل سَعْیی فیهِ مَشْکوراً وذَنْبی فیهِ مَغْفـوراً و عَمـلی فیـهِ مَقْبـولاً و عَیْبی فیـهِ مَسْتوراً یا‌ أسْمَعِ‌ السّامعین. خدایا،کوششم را در این ماه مورد سپاس و گناهم را آمرزیده و عملـم را پذیرفتہ و عیبـم را پوشیده قرار ده، اے شنواترین شنوایان. •🌙| @shahid_dehghan
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
با لف دادنتون خیلی خسته میشیم 😭 چرا لف اخه ما تمام تلاشمون رو میکنیم 😭😭😭
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
تا دقایقی دیگه رمان ناحله رو با ۴پارت واستون ارسال میکنم
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
°•○●﷽●○ 🌸 بی تفاوتی محمد بدترین تنبیه بود برای من ،خودش میدونست نمیتونم تحمل کنم. رفتم کنارش نشستم،داشت لباس و تا میکرد که دستش رو گرفتم‌ و با یه لحن مظلوم گفتم : داری من و از خونت بیرون میکنی؟ لباسام‌و جمع میکنی که بفرستیم خونه ی بابام؟چیکار کردم مگه من؟ چیزی نگفت و به کارش ادامه داد. بیشتر لباسم و که برداشت در چمدون و بست و گوشه ی اتاق گذاشتش. اومد نشست کنارم،بعد چند روز با لبخند نگام کرد و گفت:از خونه ام بیرونت کنم؟ اینجا خونه ی ماست.خونه ما دوتا. میخواست ادامه بده که گفتم :پس قبول داری که هرچی اینجاست مال هر دومونه ؟ +بله که قبول دارم _قبول داری که هرچی تو داری و هرچی من دارم مال دوتامونه و در حقیقت ما دوتا یه نفریم ؟ +آره _خب پس چرا چند روزه اینطوری شدی؟ مگه من چیکار کردم؟چیزایی که فروختم واسه دوتامون بود.وقتی حرف زندگی مشترک میشه ،همچی مشترکه. دردای تو دردای منه،غم و غصه ها و نگرانی هات نگرانی های منه،مشکلاتت مشکلات منه.من حق ندارم واسه حلشون بهت کمک کنم ؟ یه نفس عمیق کشید و گفت : باید قبلش حداقل به من میگفتی. اونا هدیه عروسیت بود... _فدای سرت،بعد برام میخری. طلا و جواهر و این چیزا اونقدر که برای بقیه خانوم ها مهمه برای من نیست،اتفاقا من چون تنوع ودوست دارم بدلیجات و بیشتر میپسندم +حلقه ات و هم فروختی؟ _نه بابا.حلقه ام و چرا بفروشم!؟ تو کمده از لبخندی که زد دلم گرم شد. گونه اش و بوسیدم و گفتم :دیگه هم‌نگاهت و از من نگیر،هلاک میشما. در ضمن خونه ی بابا هم نمیرم ساختگی اخم کرد و گفت:قبلا روحرفم حرف نمی آوردی !اینطوری من نگران میشم. یه چند روز بمون، قول میدم زود برگردم،خب؟ به ناچار قبول کردم.پیشونیم و بوسید و گفت: ببخش که تنهات میزارم. راستی برات نوبت سونوگرافی گرفتم.متاسفانه هفته دیگه است و نیستم‌که باهات بیام. _با مامان میرم اشکالی نداره شونه ام و از روی میز برداشت. نشست پشت سرم موهام و که اطرافم پخش بود جمع کردو شونه میزد. +فاطمه خیلی بیشتر از قبل مراقب خودت باش خب؟تحت هیچ شرایطی نزار چیزی حالت و بد کنه. _چشم +فاطمه اگه بچه امون دختر بود، دلم میخواد مثل خودت بشه.میخوام زهرایی تربیتش کنی. خیلی مراقبش باش،راه درست و نشونش بده،نزار کج بره. از همون نوزادیش به چیزای درست عادتش بده. اگه پسر بود مثل اون شخصیت هایی که کتاباشون و میخونی تربیتش کن _تو هستی دیگه خودت تربیتش میکنی، اه چرا اینجوری حرف میزنی،اصلا نمیخوام بری. چیزی نگفت. قبلا بهش یاد داده بودم چجوری مو و ببافه. موهام و بافت و با کش موی گل گلیم تهش و بست. هنوز گیسم و ندیده بودم +راستی فاطمه اگه دختر بود موهاش و کوتاه نکن.چله ترک گناهمون و هم یادت نره _حواسم هست کار موهام که تموم شد اومد رو به روم نشست و بهم‌زل زد +خیلی نورانی شدی زدم زیر خنده که گفت:چرا میخندی؟ میگم هر بار میبینمت خوشگل تر از قبلی باورت نمیشه که!حالا اینبار هم خوشگل تر شدی و هم نورانی یهو عجیب نگاه کرد و به صورتم دست کشید و گفت :عه نکنه چیز زدی،چی میگن بهش؟میزنن صورت و سفید میکنه؟ پنتِک؟پنکِت؟ بلند خندیدم وگفتم :نه عشقم پنتک نزدم.پنکک هم نزدم +نخندا.حالا خیلی هم‌فرق نمیکرد. با خنده گفتم :بله بله کاملا حق با شماست. رفت پشت سرم.موهام و که بافته شده بود دستش گرفت و گفت:این چرا اینجوری شد؟ _چجوری شد؟ +حس میکنم عجیب شد ولی مدلش جدیده. برو حالش و ببر. با تعجب موهام و آوردم جلو. تا نگام بهش خورد بلند خندیدم.از خنده شکمم درد گرفته بود. نمیدونست چیشد با تعجب گفت :چرا میخندی؟ _محمد جان مگه گفتم فرش ببافی؟ این تار موعه عشقم،مو دوباره خندم گرفت و نتونستم‌ادامه بدم +خب چیشد مگه؟ _چیزی نشد ولی اینجوری که تو بافتیش، گیس نشد فرش شد از موهام که به شکل های عجیب و غریب بهم گره اش زده بود عکس گرفتم و گفتم :این شاهکارت و باید ثبت کنم بعد نشون بچه ات بدم ببینه باباش چقدر هنرمنده تا دوساعت بعد تا نگاهم به موهام میافتاد میزدم زیر خنده. دلمم نمیومد بازش کنم.
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۰