eitaa logo
بنام مرد 🇵🇸
243 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
4.2هزار ویدیو
129 فایل
تاریخ شروع کانال :99/10/13 اسم کانال مخفف اسم شهداست ب: بابک ن: نوری ا : احمد م: مشلب م: محمد ر: رضا د : دهقان ادمین ↶ @FB_135_18 تبادل‌و‌مدیر ↶ @Shahidehdahe80
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃بسم رب الشهدا✨ والصدیقین 🍃 کافه‌نشینی تکاور مدافع حرم با خانم نویسنده! ماجرای کتاب زندگی‌نامه آقامحمدرضا از کجا آغاز شد؟🤔📚 مادر شهید: گفتگوهایی با ما و همرزمان محمدرضا در انتشارات روایت فتح انجام شد و قرار بود که کتاب📚، به اولین سالگرد شهادت برسد اما به سرانجام نرسید. حدود سه سال گذشت تا این که بخشی از گفتگوها به صورت مکتوب به ما داده شد و بعدا برای کتاب 📚شهید، استفاده شد. زیر قبه امام حسین علیه السلام در کربلا خواستم که کتاب محمدرضا زودتر نهایی بشود. در مدت کوتاهی یکی از دوستان از شیراز تماس📞 گرفت و پیشنهاد داد با انتشارات نیستان و آقای شجاعی که فعال هستند، تماس بگیرم. به دلم افتاد که این کار خیلی خوب و زود انجام می شود. اصلا هیچ شناختی از پسرِ آقا سیدمهدی شجاعی نداشتم. وقتی با آقای سیدعلی شجاعی تماس گرفتم، خانم مقصودی پاسخ من را دادند و قرار شد از طرف آقای شجاعی با من تماس☎️ بگیرند. من یک ربع حرف زدم و ایشان به دقت، حرف‌های من را گوش دادند.🍃 📚 🌷 ۱ ∞♡@BAMBenamemard♡∞
https://eitaa.com/BAMBenamemard/18937 پارت قبلی☝️ 🍃بسم رب الشهدا والصدیقین 🍃 قلم خوبی دارند...☺️ مادر شهید: بله؛ اما متوجه شدم ایشان تا به حال درباره شهید کتابی📚 ننوشته اند. هیچکدام از چهار پنج کتابی که از ایشان داشتم درباره شهدا نبود. : به نظرم بهترین کتابشان «طلوع روز چهارم» است...😄 مادر شهید: بله، کتاب زیبایی است که از زبان چهار بانوی بزرگ هستی نوشته‌اند. : بعد از آن هم کتاب «یک روز بعد از حیرانی» که برای شهید دهقان امیری نوشته‌اند، ‌جزو کارهای ویژه ایشان است.😍😊 مادر شهید: یک روز صبح🌤 زود با خانم سلیمانی تماس📞 گرفتم و گفتند من در پارک ملت مشغول پیاده‌روی هستم. اسم کتاب یعنی «یک روز بعد از حیرانی» هم برای همین بود که آن روز حیران شده بودند که این کار را قبول کنند یا نه! جالب بود که به من گفتند یک دوست دیگری هم همراهم است و ایشان هم نویسنده هستند و خیلی دوست دارد راجع به شهید شما بنویسند.😊 📚 🌷 ۳ ∞♡@BAMBenamemard♡∞
https://eitaa.com/BAMBenamemard/19613 پارت قبلی ☝️ 🍃بسم رب الشهدا والصدیقین 🍃 کافه‌نشینی تکاور مدافع حرم با خانم نویسنده! گفتم: من به دلم افتاده که شما می نویسید...☺️ گفتند: ‌اتفاقاتی باید بیفتد تا نویسنده📝 بتواند سراغ سوژه‌اش برود. من هم گفتم الان این اتفاق افتاده و من با شما تماس ☎️گرفته‌ام. ایشان هم گفتند: من فکرم را می کنم و جوابش را می دهم... خانم سلیمانی بعدا گفت: از زمانی که شما تماس گرفتید، من در حیرانی بودم و به همین خاطر این اسم را برای کتاب انتخاب کردم.📚 **: بارها خانم سلیمانی ماجرای آن روز را در مراسم های مختلف گفته اند که در شرایط خاصی بودند. انگار برای نوشتن این کتاب📖 انتخاب شده بودند. شما دوباره همه خاطراتتان را از نو برای ایشان تعریف کردید؟🤔 مادر شهید: نه، مبنای اصلی، همان گفتگوهایی بود که قبلا گرفته شده بود. ایشان فقط دو سه بار به خانه ما آمدند و جزوه روایت فتح را به ایشان دادم و گفتم که بروید بخوانید و هر جایی که مشکل و ابهامی بود، با هم رفع می کنیم. 😊 وقتی به منزل 🏡ما می آمدند هم گفتگوهایی درباره جزئیات اتفاقات انجام می‌دادیم. همان اول هم به من گفتند که طرحی برای نوشتن کتاب📚 دارم و برایم تعریف کرد که من می پسندم یا نه.🌿 📝 🌷 ۴ ∞♡@BAMBenamemard♡∞
🍃بسم رب الشهدا والصدیقین 🍃 کافه‌نشینی تکاور مدافع حرم با خانم نویسنده! گفتم: من دلم می خواهد همه چیز دست خودتان باشد و اختیاردار باشید، چرا که به نظر من محمدرضا خودش شما را انتخاب کرده و هر طوری که تصمیم بگیرید، راضی هستم.☺️ خیلی‌ها با این سبک نوشتن ایشان که اول با شهادت شروع بشود و  کم کم به دل خاطرات برود، مخالفت و انتقاد کردند ولی به نظر من، خیلی قشنگ توانستند کار را بنویسند و از آب دربیاورند.📚😊 **: ایشان خطر بزرگی کردند که زاویه دید کتاب📚 را دوم شخص قرار دادند چون نوشتنش سخت است اما شکر خدا از آب در آمده.🌱 مادر شهید: خیلی‌ها که کتاب📖 را خوانده اند به من می گویند که این سبک را در کتاب هیچ شهیدی ندیده‌اند. بیشتر کتاب شهدا به صورت خاطرات کوتاه کوتاه نوشته می شود.📝 📖 🌷 ۵ ∞♡@BAMBenamemard♡∞