eitaa logo
بنام مرد 🇵🇸
241 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
4.2هزار ویدیو
129 فایل
تاریخ شروع کانال :99/10/13 اسم کانال مخفف اسم شهداست ب: بابک ن: نوری ا : احمد م: مشلب م: محمد ر: رضا د : دهقان ادمین ↶ @FB_135_18 تبادل‌و‌مدیر ↶ @Shahidehdahe80
مشاهده در ایتا
دانلود
بنام مرد 🇵🇸
•┈┈••✾•◈◈◈◈◈◈◈◈◈•✾••┈┈• 💠| یــادت باشد  #Part_27 حمید با پدرم حرف می زد که واسطه بشود برای رفت
•┈┈••✾•◈◈◈◈◈◈◈◈◈•✾••┈┈• 💠| یــادت باشد  ⁦⁦ گروهی که اسمشان برای اعزام به سوریه در آمده بود، پشت سر هم دوره های آماده‌سازی و آموزش رزم می رفتند. روزهایی که حمید توی این جمع نبود، دنیا برایش شده بود مثل قفس! پکر بود و حال و حوصله هیچ کاری را نداشت. حس آدم های جامانده‌ای را داشت که همهٔ رفقایش رفته باشند. موقع اعزام این گروه، پروازشان چند بار به تعویق افتاد. هر روز که حمید به خانه می‌آمد، از رفتن رفقایش می‌پرسیدم. حمید با خنده می‌گفت: جالبه هر روز از اینها خدافظی می‌کنیم، دوباره فردا صبح بر میگردن سرکار. بعضی از همکارهای ما میگن ما دیگه روی رفتن سمت خونه رو نداریم. هر روز صبح خانواده با اشک و نذر و نیاز ما رو راهی میکنن، ما خدافظی میکنیم، باز شب بر میگردیم خونه! شانزدهم مهر ماه با ناراحتی آمد و گفت: بالاخره رفتن و ما جا موندیم! پدرت موقع رفتنشون خیلی گریه کرد. همه رو تک تک بغل کرد. حلالیت خواست و از زیر قرآن رد کرد. بابا سر این چیز ها حساس بود. خیل زود احساساتی میشد. این صحنه ها او را یاد دفاع مقدس و رفقای شهیدش می انداخت. همان موقع ها بود که مستند ملازمان حرم، صحبت های همسران شهدای مدافع حرم از شبکهٔ افق پخش میشد. پدرم زنگ میزد به حمید و می‌گفت: نذار فرزانه این برنامه ها رو ببینه. یک دوره ای شبکه افق خانه ما ممنوع بود! آن روز ها خیلی به همه ما سخت می‌گذشت. حمید می‌گفت: کل پادگان یه حالت غمی به خودش گرفته است. خیلی بی تاب شده بود. نماز شب‌هایش فرق داشت. هر وقت از دانشگاه می آمدم از پشت در صدای دعاهایش را می شنیدم. وارد که میشدم چشم‌های خیسش گواه همه چیز بود.... •♡• •♡• •┈┈••✾•◈◈◈◈◈◈◈◈◈•✾••┈┈• ✒️ ★᭄ꦿ↬🖤°|@BAMBenamemard|°🖤🍃 •┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈• کپی آزاد√ انتشار خوبیها صدقه جاریه🌿:)