eitaa logo
بنام مرد 🇵🇸
240 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
4.2هزار ویدیو
129 فایل
تاریخ شروع کانال :99/10/13 اسم کانال مخفف اسم شهداست ب: بابک ن: نوری ا : احمد م: مشلب م: محمد ر: رضا د : دهقان ادمین ↶ @FB_135_18 تبادل‌و‌مدیر ↶ @Shahidehdahe80
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴حال و روز منافقین و براندازا؛ خب بچه‌ها بالاخره آزاد شدیم، پشت سر من همه حرکت کنن... اوه اوه سرده، برگرد برگرد😂😝😄😂 ∞♡@BAMBenamemard♡∞
📸 ❪ همه‌چیز‌ و‌ همه‌چیز، برای خدا باشد؛ حتی چشم‌ھایت‌!❫ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• @shohaadaae_80
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚 خداشناسی مربوطه، ولی دیگه منو راضی نمیکنه! من کلی مطالعه کردم، تست شخصیت زدم و به این نتیجه رسیدم گروه خونم به پزشکی نمیخوره! تو دبیرستان برام شیرین بود ولی الآن دیگه نه! نیما هم که طبق معمول عادت دارد مرا تخریب کند، فنجان چای به دست به میز ناهارخوری تکیه میدهد. - خاله چرا تلاش الکی میکنید؟ بذارید بره حوزه، ببینه نون و آب ازش درنمیاد، سرش به سنگ بخوره، اونوقت میفهمه! الآن سرش داغه! پشت چشم نازک میکنم که: البته هرچی بخونم به پای بعضیا که شوق دیپلم حسابداری دارن نمیرسم! چون این بعضیا با این تحصیلات عالیه الآن همه کاره کارخونه اند! دلم خنک شد! تا او باشد حوزوی ها را دست پایین نگیرد! نیما تقریبا برادرم است، از مادر یکی و از پدر جدا، یک سال از من کوچکتر است اما ده برابر من ادعا دارد و خودش را از تک و تا نمی اندازد. - همین بعضیا که میفرمایید دارن حال زندگیشونو میبرن؛ کم کم هم مملکت رو از دست شما آخوندها دارن میکشن بیرون! پس من رسما از طرف دکتر نیما معمم شدم! چه تعریفی هم از زندگی دارد این بچه پولدار! مادر میپرد وسط کل کلمان: بسه! و رو میکند به خاله مرجان: ممنون از راهنمایی هاتون! حوراءام باید بیشتر فکر کنه، دعا کنید درست انتخاب کنه! ...... 🌸 🌿✨ °|🌱@BAMBenamemard 💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚 خاله مرجان و ثنا که میروند، مادر مرا میکشد به اتاقش؛ دوست دارم کمی درد و دل کنیم، درباره هرچیزی جز ادامه تحصیل من، این را به مادر هم میگویم، سعی میکند مهربان باشد، اینجور رفتار ساختگیاش را دوست ندارم. میپرسد: خوب بگو؟ درباره چی حرف بزنیم؟ سرم را روی پایش میگذارم و به خودم جرأت میدهم برای صدمین بار بزرگترین سوال زندگیام را بپرسم: میشه بریم سر خاک بابا؟ من دوست دارم ببینمش! میدانم الان دست هایش کمی میلرزد و اعصابش بهم میریزد؛ همیشه همینجور بوده و آخر هم یک پاسخ داده: راهش دوره، پدرت اجازه نمیده! اما من دنبال چیزی غیر از این میگردم: یعنی اجازه نمیده من یه بار خاک بابامو ببینم؟ این انصافه؟ اصلا بابا چرا فوت کرد؟ مریضیش چی بود؟ - وقتی بزرگتر شدی خودت میتونی بری، اما االن وقتش نیست. + اخه من حق ندارم بدونم بابام کی بوده، چکاره بوده؟ چرا هیچی ازش نمیگی؟ مگه چکار کرده که هروقت یادش می افتی بهم میریزی؟ شانه هایم را میگیرد و سرم را از روی پایش برمیدارد، نگاهم نمیکند. - به موقعش میفهمی، دوست ندارم دربارش حرف بزنم! + اخه کی؟ منکه بچه نیستم! بلند می شود و درحالی که به طرف در می رود میگوید: بازم فکر کن درباره تصمیمت، بابات میگفت اگه بخوای بری حوزه به فکر یه حجره ام باش برای خودت! ...... 🌸 🌿✨ °|🌱@BAMBenamemard 💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
https://harfeto.timefriend.net/16434708175115 نظراتتون در مورد رمان ✨ پاسخ داخل اکیپ🍃
برادر! خواهر! چت با نامحرم حرام است❗️