بنام مرد 🇵🇸
#معروفانه✨ #شبهه_32 ❌ ما گفتیــم و اثــرش را نـدیــدیـم❗️ 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش
خاطره امر به معروفت رو واسه مون بگو رفیق...!😉
https://harfeto.timefriend.net/16554501910405
💠#حدیثروز♥️
💠 #رعایت_ادب
🔹 امام علی علیه السلام:
کسی که خود را موظف به رعایت ادب کند، بدی هایش کاهش پیدا می کند.
✨ مَنْ كُلِّفَ بِالْأَدَبِ قَلَّتْ مَسَاوِيهِ
📚 تصنیف غررالحکم/ص247
✍🏼 کسی که بی اصل و تبار و نسب و حسب باشد، اگر ادب داشته باشد، شرافت می یابد.ادب حتی نسب و تبار نامناسب را هم می پوشاند.
🖤°|@BAMBenamemard|°🖤
#اربعین💔
این همه زار زدم کرب و بلا
این حرم گفتن من را نشنیدی؟باشد..!🥺
#دستنوشته
#شهیددهقانامیری
🖤°|@BAMBenamemard|°🖤
بنام مرد 🇵🇸
#اربعین💔 این همه زار زدم کرب و بلا این حرم گفتن من را نشنیدی؟باشد..!🥺 #دستنوشته #شهیددهقانامیری
حضرت برادرم..💔
نزدیک است که اربعین امسال نیز مانند سالهای گذشته جا بمانم(:🥀
بیا و برایم مثل همیشه برادری کن..💔😭
■خبمرزهایایرانوعراقبازشدوآشوب هاتموم،براندازایگرامیبرگردیدبهغارهاتون😂
🖤°|@BAMBenamemard|°🖤
بنام مرد 🇵🇸
■خبمرزهایایرانوعراقبازشدوآشوب هاتموم،براندازایگرامیبرگردیدبهغارهاتون😂 🖤°|@BAMBenamemard|°🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️✨پسرک فلافل فروش
#قسمت_پنجم
کارفرهنگی در مسجد موسی ابن جعفر گسترده شده بودسید علی مصطفوی برنامه های اردویی زیادی ترتیب میدادو همیشه برای این جلسات واردوها فلافل میخرید.میگفت هم سالم است هم ارزان.یک فلافل فروشی به نام جوادین درپشت مسجدبودکه ازانجا خرید میکرد.
شاگرد فلافل فروشی یک پسر باادب بود که معلوم بود زمینه ی معنوی خوبی داردبارها که به فلافل فروشی میرفتیم سید میگفت این پسر باطن پاکی داردباید اورا جذب مسجد کنیم.
رفاقت ما با این پسر در حد سلام و علیک بودتا اینکه برای اولین بار یادواره شهدا برگزار شد.در پایان مراسم دیدم ان پسرک فلافل فروش اخر مجلس نشسته است به سید گفتم رفیقت آمده❗
سید به گرمی ازاو استقبال کرد وبعد اورا به جمع بچها وارد کرد و گفت:ایشان دوست صمیمی بنده است که حاصل زحماتش را بارها نوش جان کرده اید.خلاصه کلی گفتیم و خندیدیم.
سید ازاو پرسید:چی شد این طرفا اومدی❓اوهم به صداقتی که داشت گفت داشتم رد میشدم دیدم مراسمه گفتم ببینم چه خبره که شما رو دیدم.
سید خندید و گفت:پس شهدا تورو دعوت کردن.بعدهم شروع کردیم به جمع آوری وسایل مراسم.یک کلاه اهنی مربوط به دوران جنگ انجابود که دوست مابه تعجب❗به آن نگاه میکردسید گفت:اگه دوست داری بزار روسرت.
اوهم کلاه را روی سرش گذاشت وگفت به من میاد❓سید به شوخی گفت دیگه تموم شد شهدا برای همیشه کلاه سرت گذاشتن.
همه خندیدیم اماواقعیت همانی بود که سیدگفت.این پسر را گویی شهدا در همان مراسم انتخاب کردند .پسرک فلافل فروش همان هادی ذوالفقاری بودکه سید علی مصطفوی اورا جذب مسجد کردوبعدها اسوه و الگوی بچهای مسجدی شد.
راوی یکی از جوانان مسجد
ادامه دارد...✨
🖤°|@BAMBenamemard|°🖤
♦️✨پسرک فلافل فروش
#قسمت_ششم
توی خیابان شهیدعجب گل پشت مسجدمغازه ی فلافل فروشی داشتم.اصالتا ایرانی هستم اما متولدشهر کاظمینم.اسم مغازه رابراین اساس جوادین گذاشتم.
سال1383 بود یک پسربچه خنده رو وشاد و پرانرژی به مغازه امد و شاگرد مغازه شد.چندبارامتحانش کردم دست ودلش خیلی پاک بود.
انسان کاری،با ادب،خوش برخورد و ازطرفی خیلی شادو خنده روبود. انسان از همنشینی بااو خسته نمیشد.
بااینکه در سنین بلوغ بوداما ندیدم به دختر وناموس مردم نگاه کند.باطن پاک او برای همه نمایان بود.
درمواقع بیکاری از نهج البلاغه و علما حرف میزدیم. اوزمینه ی معنوی خوبی داشت.
ترک تحصیل کرده بود و من اصرار داشتم درسش را ادامه دهدحرف گوش نمیکردتصمیم خود را گرفته بود اما مدتی بعدحرفهای من کارساز شد و در مدرسه ی دکتر حسابی غیر حضوری درس میخواند.
هربار که پیش من می امد متوجه تغییرات روحی و درونی او میشدم.تا اینکه یک روز امد و گفت وارد حوزه ی علمیه شده ام بعد هم به نجف رفت.آخرین بار هم ازمن حلالیت طلبیدبااینکه همیشه خداحافظی میکرد اما آن روزطور دیگری خداحافظی کرد و رفت.....
راوی:آقا پیمان صاحب فلافل فروشی
ادامه دارد...✨
🖤°|@BAMBenamemard|°🖤