هدایت شده از تک رنگ
°
شما که داری این متن رو میخونی!
بیداری یا خواب؟!🤔
مطمئنی بیداری؟😴
انواع بیداری رو میشناسی؟!🧐
اربعینات رو همراه تکرنگ باش و بیداری واقعی رو بشناس!😋
دورهای کاملا رایگان🤩
از ۹ شهریور منتظر ما باشید😎
#خواب_و_بیدار😴
●°@takrang1°●
5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدیهی روز زن شهيد مدافع حرم به همسرش 🥺😭
#شهید_سعید_انصاری
🖤°|@BAMBenamemard|°🖤
@zekr_media - حسین خلجی.mp3
8.44M
#مداحی_های_دلی ۱۰🎼
سلام آقا حسین جانم
🎙کربلایی حسین خلجی
تنظیم استودیویی
نواهنگ فوقالعاده
🖤°|@BAMBenamemard|°🖤
Mohammad Hossein Poyanfar - Beheshtam Hossein (128).mp3
3.77M
بهشتمحسین...♥️
کربلاییمحمدحسینپویانفر~
تنظیماستودیویی🎙
🖤°|@BAMBenamemard|°🖤
حبیبابنمظاهرکیستوچهکردهاست؟
زمانیکهامامحسین(ع)کودکیخردسالبود؛
حبیبجوانی20سالهبود.
اوعلاقهشدیدیبهامامحسینداشت..
بهطوریکههرجاامامحسین(ع)میرفت،
اینعشقوعلاقهاورابهدنبالمحبوبخودمیکشید.
پدرحبیبکهمتوجهحالپسرشد
ازاوپرسید: چهشدهکهلحظهایازحسین(ع)جدانمیشوی؟
حبیب فرمود: پدرجان!
منشدیدا" بهحسینعلاقهدارمواینعشقوعلاقهمراتاجاییمیکشاند،
کهدرعشقخودفنامیشوم.
مظاهرپدرحبیبروبهپسرکردوگفت:
حبیبجان! آیاآرزوییداری؟
حبیب فرمود: بلهپدرجاناینکهحسینمهمانماشود.
پدرموضوععلاقهحبیببهامامحسین(ع)ر،
بامولایخودامامعلی(ع)درمیانگذاشت؛
وازایشاندعوتکردکهروزیمهمانآنهاشوند.
امامعلی(ع)مهمانیحبیبراباجانودلقبولکرد.
روزمهمانیفرارسید.
حالوروزحبیبوصفنشدنیبود،
برایدیدنحسین(ع)آراموقرارنداشت.
بربالایبامخانهرفتوازدورآمدنحسینرابهنظارهنشست.
سرانجاملحظهدیدارسررسید.
ازدورحسنینرابههمراهپدردید،
درحالیکهسراسیمهازبالایپشتبامپایینمیآمد؛
پایحبیبمنحرفشدوازپشتبامبهپایینافتاد.
پدرخودرابهاورساندولیحبیبجاندربدننداشت.
پدرحبیبکهنمیخواستمولایشراناراحتببیند،
بدنحبیبرادرگوشهایازمنزلمخفیکردوآرامشخودرانگهداشت.
امام علی(ع)ازاینکهحبیببهاستقبالآنهانیامدهبود؛
تعجبکرد.
فرمود: مظاهرباعلاقهایکهازحبیبنسبتبهحسیندیدم،
درتعجبمکهچرااورانمیبینم؟!
پدرعذرخواهینمود، گفت: اومشغولکاریاست.
امامدوبارهسراغحبیبراگرفتوحالاوراجویاشد.
امااینبارهمپدرحبیبهمانجوابراداد.
اماماصرارکردکهحبیبراصدابزنند.
دراینهنگاممظاهرآنچهراکهبرای،
حبیباتفاقافتادهبود، شرحداد.
امامفرمود: بدنحبیبرابرایمنبیاورید.
بدنبیجانحبیبرامقابلامامگذاشتند،
تاچشمامامبهبدنحبیبافتاد،
اشکهایشسرازیرشد،
روبهحسین(ع)کردوفرمود: پسرم!
اینجوانبهخاطرعشقیکهبهشماداشت؛
جانداد.
حالخودچهکاریدرمقابلاینعشقانجاممیدهی؟
اشکهاینازنینحسین(ع)جاریشد،
دستهایمبارکشرابالابردوازخداخواست،
بهاحترامحسین(ع)ومحبتحسین(ع)
حبیبراباردیگرزندهکند.
دراینهنگامدعایحسین(ع)مستجابشدوحبیبدوبارهزندهشد.
امامعلی(ع)روبهحبیبکردوفرمود: ایحبیب!
بهخاطرعشقیکهبهحسین(ع)داری؛ خداوندبهشماکرامتنمودواینمقامرفیعرابهشماداد
کههرکسپسرمحسین(ع)رازیارتکند
ناماورادردفترزائرانحسین(ع)ثبتخواهیکرد.
بههمینجهتدرزیارتحبیباینچنینگفتهشدهاست:
سلامبرکسیکهدوبارزندهشدودوبارازدنیارفت :)
منابع:
منتخبطریحی، مقتلخوارزمی، منتهیالامال
•
#حبیب_ابن_مظاهر
🖤°|@BAMBenamemard|°🖤
استاد رائفۍ پور ••🌸
یڪ جا براۍ بچہهای مھدوی صحبت
میڪردم گفتم : بچہهه ما ڪھ مدعۍ
ڪار تو حوزهی مھدویت هستیم ، دعای
عھدمون رو باید بخونیم !
من خودم سالھاست دعایِ عھد رو میخونم بعضا پیش میاد کہ روزی سـھ چھار بار هم میخونم اما بعد این همہ سال یِ تیکہ از دعای عھد خیلی عجیب اومد . . تا حالا بھش فکر نکردم ، خیلی سختم بود الان هم میخوام بگم برام سختھ چون میترسم گریہام بگیره..💔
گذرا میگم : توی قسمتـے از دعای عھد اومد کھ؛ فـے قضاء حوائجھ !
یعنۍ میگہ خدایا کمکم کن حوائجش رو برآورده کنم . . گفتم: سالھا من اینو خوندم اصلا بھش فکر نکردم، یعنۍ ببین امامزمان.عج. چقدر مظلوم هست کھ حاجت هاش دست ماست :))💔
این میدونـے یعنۍ چی؟ یعنـے تا شماها کار نکنید ، برای امامزمان.عج. قدمۍ برندارید ظھوری نخواهد بود !
🖤°|@BAMBenamemard|°🖤
♦️✨پسرک فلافل فروش
#قسمت_پنجم
کارفرهنگی در مسجد موسی ابن جعفر گسترده شده بودسید علی مصطفوی برنامه های اردویی زیادی ترتیب میدادو همیشه برای این جلسات واردوها فلافل میخرید.میگفت هم سالم است هم ارزان.یک فلافل فروشی به نام جوادین درپشت مسجدبودکه ازانجا خرید میکرد.
شاگرد فلافل فروشی یک پسر باادب بود که معلوم بود زمینه ی معنوی خوبی داردبارها که به فلافل فروشی میرفتیم سید میگفت این پسر باطن پاکی داردباید اورا جذب مسجد کنیم.
رفاقت ما با این پسر در حد سلام و علیک بودتا اینکه برای اولین بار یادواره شهدا برگزار شد.در پایان مراسم دیدم ان پسرک فلافل فروش اخر مجلس نشسته است به سید گفتم رفیقت آمده❗
سید به گرمی ازاو استقبال کرد وبعد اورا به جمع بچها وارد کرد و گفت:ایشان دوست صمیمی بنده است که حاصل زحماتش را بارها نوش جان کرده اید.خلاصه کلی گفتیم و خندیدیم.
سید ازاو پرسید:چی شد این طرفا اومدی❓اوهم به صداقتی که داشت گفت داشتم رد میشدم دیدم مراسمه گفتم ببینم چه خبره که شما رو دیدم.
سید خندید و گفت:پس شهدا تورو دعوت کردن.بعدهم شروع کردیم به جمع آوری وسایل مراسم.یک کلاه اهنی مربوط به دوران جنگ انجابود که دوست مابه تعجب❗به آن نگاه میکردسید گفت:اگه دوست داری بزار روسرت.
اوهم کلاه را روی سرش گذاشت وگفت به من میاد❓سید به شوخی گفت دیگه تموم شد شهدا برای همیشه کلاه سرت گذاشتن.
همه خندیدیم اماواقعیت همانی بود که سیدگفت.این پسر را گویی شهدا در همان مراسم انتخاب کردند .پسرک فلافل فروش همان هادی ذوالفقاری بودکه سید علی مصطفوی اورا جذب مسجد کردوبعدها اسوه و الگوی بچهای مسجدی شد.
راوی یکی از جوانان مسجد
ادامه دارد...✨
🖤°|@BAMBenamemard|°🖤