eitaa logo
بسیـ⚘ـج دانش اموزی مازندران
1.7هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
4.6هزار ویدیو
249 فایل
『بسیـ⚘ـج دانش اموزی مازندران』 جایی برای آغاز آغاز یک جنگ جنگی در دل . . .❣🍃 🌷 با سربازان کوچک امام خامنه ای عزیز 🌷 🌱 محل شناسایی و پرورش استعدادهای دانش‌آموزان‌ بسیجی استان مازندران🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
1.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨کلیپ اختصاصی 🙈😁 ⛔ حتما ببینید 👌 بیشتر برای روح وقت بذاریم!!!😝 🔻 با ماهمراه باشید با جشنواره پر از هیجان و نشاط صفحات مجازی جشنواره 👇 ✅ اینستاگرام http://instagram.com/zangetafrih99 ✅ تلگرام https://t.me/joinchat/AAAAAFOr1EoyBgWRkL3pSw ✅ ایتا https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7
1.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
منم نمیدونم چی میگن😂 😁😁 🆔🍃🌸با ما همراه باشید در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7 با ما همراه باشید در تلگرام👇 https://t.me/joinchat/AAAAAFOr1EoyBgWRkL3pSw
🔱 من گاو هستم 🔱 در یك مدرسه راهنمایی دخترانه چند سالی بود كه مدیر مدرسه بودم. چند دقیقه قبل از زنگ تفریح اول، مردی با ظاهری آراسته و سر و وضعی مرتب در دفتر مدرسه حاضر شد و به من گفت: «با خانم… دبیر كلاس دومی‌ها كار دارم و می‌خواهم درباره درس و انضباط فرزندم از او سؤال‌هایی بكنم.» از او خواستم خودش را معرفی كند. گفت: «من گاو هستم! خانم دبیر بنده را می شناسند. بفرمایید گاو، ایشان متوجه می‌شوند.» تعجب كردم و موضوع را با خانم دبیر كه با نواخته شدن زنگ تفریح، وارد دفتر مدرسه شده بود، در میان گذاشتم. یكه خورد و گفت: «یعنی چه گاو؟ من كه چیزی نمی‌فهمم.» از او خواستم پیش او برود و به وی گفتم: «اصلاً به نظر نمی‌رسد اختلالی در رفتار این آقا وجود داشته باشد. حتی خیلی هم متشخص به نظر می‌رسد.» خانم دبیر با اكراه پذیرفت و نزد پدر دانش‌آموز كه در گوشه‌ای از دفتر نشسته بود، رفت. مرد آراسته، با احترام به خانم دبیر ما سلام داد و خودش را معرفی كرد: «من گاو هستم! شما بنده را به خوبی می‌شناسید، پدر گوساله؛ همان دختر سیزده ساله‌ای كه شما دیروز در كلاس، او را به همین نام صدا زدید.» دبیر به لكنت افتاد و گفت: «آخه، می‌دونید…» مرد گفت: «بله، ممكن است واقعاً فرزندم مشكلی داشته باشد و من هم در این مورد به شما حق می‌دهم. ولی بهتر بود مشكل انضباطی او را با من نیز در میان می‌گذاشتید. قطعاً من هم می‌توانستم اندكی به شما كمك كنم.» خانم دبیر و پدر دانش‌آموز مدتی با هم صحبت كردند. گفت و شنود آنها طولانی، ولی توأم با صمیمیت و ادب بود. آن پدر، در خاتمه كارتی را به خانم دبیر ما داد و با خداحافظی از همه، مدرسه را ترك كرد. وقتی او رفت، كارت را با هم خواندیم. در كنار مشخصاتی همچون نشانی و تلفن، روی آن نوشته شده بود: «دكتر… عضو هیأت علمی دانشكده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه...» 🍃🌸🆔🍃🌸با ما همراه باشید در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7 با ما همراه باشید در تلگرام👇 https://t.me/joinchat/AAAAAFOr1EoyBgWRkL3pSw
😜 دردو دل یه پدر باپسرخویش پسرجان؛ پای رشدت صورتم را پُر زِ چین کردم خودم را بارها با فرضِ اندوهت غمین کردم برای خود نه چیزی خواستم نه فکر خود بودم همیشه بهترین‌ها را برایت دستچین کردم دوتا «بابا» که گفتی آنزمان‌ها -موقع تاتی- سه‌ساعت پشت سر هم «آفرین، صدآفرین...» کردم اگر جایی شنیدم غم سر راهت کَمین کرده شبانه رفتم و بین تو و غم‌ها کَمین کردم فلک با ما سَرِ لَج بود و من لجبازتر از آن به عشقت پشت او را بوسه‌پرداز زمین کردم نشستم با شیاطین و به آنها درس پس دادم و نان را با تو و با خوان و خانه همنشین کردم کشیدم آب حوض و برف پارو کردم و گاهی برای لقمه‌ی نانی، هَرَس کردم وجین کردم دقیقاً عین خرها -بی بلانسبت- تلاشیدم نه پاشیدم نه لاشیدم، و وضعت را چنین کردم نمی‌دانم چرا اینقدر باید کار می‌کردم چرا بیهوده تا این‌حد دلم را پر ز خین! کردم تجرّد را اگر از کف نمی‌دادم چه کارم بود - به خرکاری، به افعالی که بعد از نصب زین کردم! خریّت ارثی ا‌ست؛ این را من آن روزی که مامانت به من فهماند زن می‌خواهی از بابا، یقین کردم 🍃🌸🆔🍃🌸با ما همراه باشید در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7 با ما همراه باشید در تلگرام👇 https://t.me/joinchat/AAAAAFOr1EoyBgWRkL3pSw
😁 پر کاربردترین دروغ ایرانیا بعد از ...اونم سلام‌ میرسونه... +تعلق میگیره به ...مسئله پولش نیست...😂 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😊 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 😊🆔️ کانال بسیج دانش آموزی مازندران ⬇️ https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
😉 ☝️🏻 هوا اونقدر گرمه ☀️💧که میتونم بگم آدم پخته ای شدم 😶 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 😊🆔️ کانال بسیج دانش آموزی مازندران ⬇️ https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
😅 سوار یه تاكسی 🚕 شدم. به مقصد كه رسيدم گفتم: آقا ممنون من كنار اون وانت پياده ميشم. يهو وانتی حركت كرد 😐 الان از اتوبان زنجان باهاتون حرف می زنم میریم به سمت اردبیل... فقط خداکنه واسه ناهار نگهداره!! 🤢 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 😊🆔️ کانال بسیج دانش آموزی مازندران ⬇️ https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7 ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
♥️ اینم به عشق فرمانده لشکر می‌گفت: داشتم تو جاده می‌رفتم دیدم یه بسیجی کنار جاده داره میره 🚶 زدم کنار سوار شد 🚙 سلام و علیک و راه افتادیم. داشتم می‌رفتم با دنده سه و سرعت 80 تا 😎 بهم گفت: اخوی شنیدی فرمانده لشکرت گفته ماشینا حق ندارن از 80 تا بیشتر برن؟! یه نگاه بهش کردم و زدم دنده چهار و گفتم اینم به عشق فرمانده لشکر... 😄 تو راه که می‌رفتیم دیدم خیلی تحویلش می‌گیرن ... 😯 می‌خواست پیاده بشه بهش گفتم اخوی خیلی برات درِ نوشابه باز می‌کنن لا اقل یه اسم و آدرس بهم بده شاید بدردت خوردم؟؟!!! یه لبخندی زد و گفت: 🙂 همون که به عشقش دنده چهار رفتی! 😳 🔷هدیه به روح شهید صلوات جبهه 😊🆔️ کانال بسیج دانش آموزی مازندران ⬇️ ✾‌✾࿐༅🍃😍🍃༅࿐✾✾ https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7 ✾‌✾࿐༅🍃😍🍃༅࿐✾✾