eitaa logo
بدون سانسور🇮🇷
141.8هزار دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
7.9هزار ویدیو
115 فایل
ما اجازه تکرار تاریخ را نخواهیم داد/ما تاریخ را به سرانجامش می‌رسانیم مطالب ما تک پست نیست، پنل موضوعی است takl.ink/bdon_sansor "اُنظُر الي ما قالَ و لا تَنظُر الي مَن قالَ" ن.ت: نکته تحلیلی #تبلیغات👇 #نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
✅اطلاعیه تحلیل شماره بالاخره بعد از 4 ماه قانع شدیم که درباره بازار حرف بزنیم. موضوع: بررسی و تحلیل و آینده بازار در سال 98 🔴 جمعه صبح، بعد از نماز صبح ✅ دوستان خود را دعوت کنید تا متفاوت اندیشیدن رو تمرین کنیم 👇 http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794 🔴لیست تحلیل های سال 98👇 https://eitaa.com/BDON_SANSOR/11657
بدون سانسور🇮🇷
دعای روز نهم ماه مبارک رمضان التماس دعا ✅با #بدون_سانسور متفاوت بیاندیشید 👇 http://eitaa.com/joinc
دعای روز دهم ماه مبارک رمضان التماس دعا ✅با #بدون_سانسور متفاوت بیاندیشید 👇 http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
4_5944941590496675402.mp3
3.65M
🔊 تلاوت جزء دهم قرآن کریم 🔹 از آیه 41 سوره «انفال» تا آیه 92 سوره «توبه» ✅با #بدون_سانسور متفاوت بیاندیشید 👇 http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
بدون سانسور🇮🇷
#روز_نهم #روز_خدا سلام عزیزان خب امروز روز نهم هست و احتمالاً خیلیا امروز گفتن چقدر زود گذشت. آره
سلام عزیزان راستش امروز نیم ساعت بعد اذان بیدار شدم و انگار چند بار خانواده هم صدام کردن و بازم بیدار نشدم دیدین دیگه بعضی وقتا مادر میگه چرا هرچی صدات کردم بیدار نشدی و شما هم هاج و واج میموند که کیییی؟ 😳 حالا مهم نیست این بخشش داشتم با حاجی حسینی تشکیلات صحبت میکردم که حاجیییی، گشنه و تشنه قراره روزه بگیرم و یاحسییییین😒 بدون کم و کاست گفتن اتفاقا شما باید بدون سحری روزه بگیری(آخه قبل ماه مبارک یه مشاوره اصلاح تغذیه رو از حاجی گرفته بودمو برا سحر فقط نون و عسل و 2تا سویق باید بزنم) و خود خدا اومد پاکارت ایستاده(این یعنی عملا خدا گفته این بچه رژیم غذایی بگیر نیست و زده پس کلت که بخواب بچه 😉) اینو که گفتن یاد یه خاطر افتادم آقا ما یه هم دانشگاهی داشتیم که خیلی بچه گلی بود به وعده خدا هم کامل اعتماد داشت (میدونید که خیلی از ماها مشکلمون عدم اعتماد به وعده الهیه که امثال برجام و عدم ازدواجمون بوجود میاد) خلاصه این بنده خدا دم‌دمای عید رفت و به یکی از رفقای خوبمون که خیلی هم خوبه و تو همین کانال هم هست، گفت که یه دختر خوب با این ویژگی‌ها بهش معرفی کنند. اون رفیق ما هم بعد حدودا 7 یا 8 ماه زنگ زد به این آقا محمد ما که آقا 4تا گزینه براتون سراغ داریم، با ویژگی ها و ملاک‌هایی که گفتی محمد گفت: حامی جان مگه قراره 4تای مجاز رو باهم بگیرم مومن گفتم یکی نه 4تا که ذهنم درگیر شه و...(آقایون و خانم های محترم بنده مخالف تعدد زوجاتم، نزنید صافم کنید 😜) خلاصه به هر شکلی بود یه نفرشون رو انتخاب کرد و قرار شد بره خونه و از خانواده اجازه بگیره که خانوم دوست ما اول به دخترخانم بگه و اگه قبول کرد کلیات رو از خونوادش کسب اجازه کنند برا خواستگاری و مقدماتش(تا لحظه ای هم که خانواده دختره اجاره ندادن، فقط مشخصات کلی محمد داده شد) اما دیر به جمع بندی رسیدن و ازش سوال کردم محمد چی شد پس؟! چرا اینقد طول کشید گفت آقا من سر راضی کردن بابام که بذاره تو ترم5 لیسانس برم خواستگاری گیر کردم و تا قانعش کردم 3 روز طول کشید. گفتم خب بالاخره راضی شد یا نه؟ گفت آره بابا، یه جوریم راضی شد که می‌گفت همین الان شماره پدره رو بده میخوام زنگ بزنم😂 گفتم خب چطور شد، به ما هم یاد بده؟! خلاصه شروع کرد تعریف کردن گفت آقا من اول رفتم مامانو راضی کردم که یارکشی کرده باشم و احیاناً گزینه ای تو ذهنش نباشه که بشه مانع من(میدونید که اگه مادرا گزینه داشته باشن، گزینه پسره معمولا تایید نمیشه 😂) بعد داداشمو که اون بعد لیسانس ازدواج کرده بود رو برنامه ریختم که تو گفتگو با بابا نباشه، چون کلا مخالف منه تو این حوزه گفت آقا چشمت روز بد نبینه بابام در اومد حسابی منو چزوند، که تو بچه ای و تو چخبرته و فکر کردی زن گرفتن، اسباب بازیه و... این مدل حرفا که پدرومادر میزنن و نمیذارن بچه بره دنبال مسئولیتش و... گفت آقا باباهه پاشو کرد تو یه کفش و که باید بعد از دوره کارشناسی ارشد زن بگیری منم هی میگفتم باباجان پدر من، من الان روحم تشنه است، مگه میشه تا اون موقع تشنه بمونم از شانس بدم هم فقط فاز منفیشو برداشت و گفت بچه بی ادب پاشو برو نبینمت 😂 خلاصه تعریف کرد که روز جمعه صبح(بعد 2روز بحث جدی)، بعد صبحونه به خودم جرأت دادم همه خانواده رو جمع کردم رفتم وضو گرفتم و قرآن رو آوردم و دقیقا روبرو بابا نشستم گفتم ببین بابا، با قرآن اومدم به جنگت و بالاخره من به لطف خدا پیروز این نبردم(😳این آقا محمد ما چقدر واسه ازدواج جدی بوده 🤔) گفتم بابا ببین این حرفی که گفتم توکلم به خداست و خود خدا وعده داده که هرکی توکل کنه بهم، من پشتشم بیا ببین تو این آیات 2 و 3 سوره طلاق اومده:👇 «"وَ مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْرًا"؛ "هر کس پرهیزکاری کند، خداوند راه خروجی برای رهایی وی از مشکلات‏ قرار می ‏دهد و از طریقی که گمان ندارد، روزیش را می ‏رساند و هر کس بر خدا اعتماد کند و کار خود به وی وا گذارد، خدا برای او کفایت است. همانا خدا فرمان خویش را به نتیجه می‏رساند و آنچه را که بخواهد تخلف ندارد. راستی که خدا برای هر چیزی قدر و اندازه ‏ای معین کرده است.» ✅با متفاوت بیاندیشید 👇 http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794 🔴 ادامه 👇
بدون سانسور🇮🇷
#روز_نهم #روز_خدا سلام عزیزان خب امروز روز نهم هست و احتمالاً خیلیا امروز گفتن چقدر زود گذشت. آره
🔴ادامه از بالا👆 و بعد گفتم اونجا که گفتم خدا خودش وعده داده که رزق و روزی من و همسرم رو میده تو آیه 32 سوره نور آورده بیا ببین 👇 «وَأَنكِحُوا الْأَيَامَى مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاء يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ پسران و دختران بي همسر و غلامان و كنيزان شايسته‌ی خود را همسر دهيد. (و از فقر نترسيد كه ) اگر تنگدست باشند، خداوند از فضل خود بي نيازشان مي گرداند. خداوند، گشايشگر داناست. (او از فقر ونياز شما آگاه است و بر كفايت شما وعده داده است ودر عمل به وعده اش قدرت دارد).» گفتم ببین بابا، حالا شما بیا علیه خدا و قرآن آیه بیار که بمن بگه زن نگیر چون ترم 5ی و وایسا بعد ارشد گفت آقا منم استرس گرفتم که نکنه الان بابا بگه خب پس آیه 33 رو هم بخون، جوابش تو اونه 😂 دیدم بابام يکم مکث کرد گفت آیه بعدش چی میگه؟ من سریع گفتم این آیه محکمات بود بعدی متشابه و نیازی نیست بخونم گفت بخون بچه، سر خودتو کلاه بذار 😂 گفت آقا من آیه 33 رو با ترجمه خوندم و درجا بابا گفت ببین، ببین خود خدا هم گفته تا ارشد صبر کن😳 گفتم بابااا کجا اسم ارشد رو آورده گفت تفسیر منه ديگه 😂 گفتم بابا! میگه اگه موقعیتش نیست من که دستم تو جیب خودمه درسمم خوبه از بچگی هم که جیبم از شما مستقل بوده عقل و شعور و توانایی پذیرش مسئولیت دختر مردم رو هم دارم با یه حالت مظلومانه گفتم باباجان چرا داری جلو پام مانع میذاری و مگه خودتون چندسالتون بود گفت زمان ما باشما فرق ميکرد اینطوری نبود که گفتم اتفاقا منم قبول دارم، زمان ما الان شرایط بهتره کارهای متفاوت وجود داره و... آقا تا اینو گفتم یکم رفت تو فکر(فک کنم داشت میگفت عجب بچه باشعور دارم😂) منم گفتم بابا به خدا دسته گل و شیرینی خواستگاری رو خودم می‌خرم و نمی‌ذارم شما بخری 😜 آقا تا من اینو گفتم گفت آره میدونم بقیه مخارج هم با منه 😂 خلاصه این خنده بابا شد، لبخند رضایت و منم رفتم دستشو بوسیدم و بهش قول شرف دادم که سربلندش میکنم با ازدواجم و... به دوستم زنگ زدم که آقا هماهنگ کنید که خیره ان شاء الله خلاصه رفقا گاهی میشه از آیات خود خدا استفاده کرد واسه ارائه یه منطق قوی و عجب زیبا تبیین کرد که وعده خدا تخلف نداره (آیه 6 سوره روم) پ.ن: در واقع خود خدا اومد وایساد پای کارش تا آخر و تو قسمت های بعدی متوجه میشیم. ان شاء الله ادامه در ✅با متفاوت بیاندیشید 👇 http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
🔴راستی رفقا فروشگاه مون الان 2 روزه مجددا شروع به کار کرده 👇 http://eitaa.com/joinchat/2620260368C0e98ddee7a ارزون و باکیفیت حتما از محصولات طبیعی و تولید داخل ما استفاده بفرمایید. التماس دعا ❤️
12.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥دیدار دانشجویان با رئیس قوه قضاییه 🔹صريح و صميمي با رييس دستگاه قضا پ.ن: این مدل جلسات باید ادامه داشته باشه و مطالبات پیگیری دقیق بشود./این دیدار ها باعث امیدواری مردم میشه ✅با متفاوت بیاندیشید 👇 http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
بدون سانسور🇮🇷
دعای روز دهم ماه مبارک رمضان التماس دعا ✅با #بدون_سانسور متفاوت بیاندیشید 👇 http://eitaa.com/joinc
دعای روز یازدهم ماه مبارک رمضان التماس دعا ✅با #بدون_سانسور متفاوت بیاندیشید 👇 http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
4_5944941590496675403.mp3
4.06M
🔊 تلاوت جزء یازدهم قرآن کریم 🔹 از آیه 93 سوره «توبه» تا آیه 5 سوره «هود» ✅با #بدون_سانسور متفاوت بیاندیشید 👇 http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
بدون سانسور🇮🇷
#روز_دهم #توکل_به_خدا #قسمت_اول سلام عزیزان راستش امروز نیم ساعت بعد اذان بیدار شدم و انگار چند
سلام عزیزان خب رفقا قبل از اینکه بخوام شروع کنم بذارید یه نکته رو بگم که تا آخر ماه مبارک کلاهمون تو هم نره ☺️: تمامی داستان‌ها مرتبط با شرح دعای همون روز هستند. 😊(همه رو از زبون اول شخص مفرد میگم) خب بلاخره دختر خانوم با خانواده هماهنگ کرد و شماره تلفن پدرشون رو داد به همسر دوستم و بعد ما و از شانس بد من به جا اینکه بابام تماس بگیره، اونم داداشی که فقط منو سرکوفت میزد که تو این همهههه واسه بسیج و کارای فرهنگی وقت میذاری، مگه پولی هم داری که بخوای شکم دختر مردم رو سیر کنی اما خب یه ویژگی خوبی که داشت این بود که تو اعتقادت من دخالت نمی‌کرد (البته من رو مخش بودم برا اعتقاداتش😜، آخرشم آدم شد 😂) آقا چشمتون روز بد نبینه، داداشم تماس وزفت، خواهر دختر خانمه با این کلمات جواب داد 👇 الو، بله، شما؟ بفرمائید نه نیستن امرتون رفتن بیمارستان، بعدا تماس بگیرید. 😡 داداش تماس گرفت، محمد خواهر خانومت خیلی خشن بود 😂 گفتم بذار اول بذارن بریم خواستگاری بعد بگو خانومت، بعدشم مادر نزاییده دختری رو که بخواد تو مقابل من قلدری کنه(ولی خداییش بعدا دیدم نه همین یه نفر رو زاییده 😂) خلاصه روز بعد تماس گرفتیم پدر دختر خانوم فرمودن که الان بیمارستان هستن و مادرشون بیماره و... و ان شاء الله برطرف شد، در خدمتتون هستیم. بنای ما این بود که تو عید غدیر سال 1390 که 24 آبانماه می‌شد بریم خواستگاری و متأسفانه مادربزرگ دختره روز 23ام فوت شدن ما با خبر شدیم بابام تماس گرفتن و تسلیت گفتن و بهشون گفتن بعد از 40ام خدمت می‌رسیم پدر دختر خانوم هم گفتن چند روز دیگه ماه محرم و صفره و ما تو این ماه حرمت نگه میداریم، پس بذاریم بعد ماه صفر و ان شاء الله تو ربیع الاول تشریف بیارید. آقا منم از همه جا بی‌خبر بابا تماس گرفت، سلام حاجی سلام بابا جانم؟ بابا من امروز با آقای... صحبت کردم و بهشون تسلیت گفتم و بنا شد ان شاء الله بعد مراسم عزای اهل بیت خدمتشون برسیم و... آقااااا من آتیش گرفتم، اما جلو خودمو گرفتم چون بابام بود و حرمتش واجب گفتم یعنی چه پدر من نخیر مادرشون ختم و هفته‌شون چند روز دیگه تمومه و 5 شنبه 12 روز میشه و ما هم جمعه 4 آذرماه میریم که به اول محرم نخوریم. گفت بابا زشته، عزاداران و... گفتم ببین بابا، بنا شد و قول دادین با نگاه و تفکر من بریم جلو تفکر منم میگه عزا جای خود، شادی هم جای خود اتفاقا همین هم میشه یه امتحان که ببینم پدر بزرگ بچه هام اهل ایمانه یا نه😳😉 خلاصه از بابا انکار و از منم اصرار، بالاخره با ترفندهای خودم بابا راضی شد که تماس بگیره گفت بابا این حاجی خیلی آدم بزرگواری هست و تا من اینو گفتم، اونم گفت اتفاقا منم از این حرف آقا پسرتون خوشم اومد و تشریف بیارید(آقا منو بگو، عروسی بود تو دلم😜) ما هم تحقیقات رو انجام داده بودیم و یه شمای کلی از پدردختر خانوم بدستم اومد و از تهران راه افتادیم رفتیم اصفهان اولا تو پرانتز بگم که یه دختر دایی 10 ساله داشتم که خیلی پر فیس و افاده است، اما خداییش تو زیبا شناختی درجه یک، گفتم اونم بیاد😜(میدونید که چرا) از تهران تا اصفهان واسم از تهران تا لس آنجلس زمان برد از بس که داییم و بابام رفتن رو مخم که بچه، تو کار نداری، تو دانشجویی، تو الی، تو بلی، تو جیمبلی و.. منم کتاب مطلع عشق رو دستم گرفتم و میخوندم و قرآن سفر مکم هم همراهم بود بابا و دایی جلو بودن من و مامان و خواهرم و دختر دایی فسقلیم هم عقب و منم وسط نشسته بودم آقا چشمتون روز بد نیاره از این 5 ساعت جاده من 3 ساعتش فقط مامانم و خواهرم اشک می‌ریختن به مظلومیت من بین اون دوتا ببر جلویی منم راستش یه آرامش خاصی داشم چون میگفتم خدا با منه هرچه شما و کل تیرطایفتون علیه من باشید، من خدا رو دارم و در تعجب بودم که چرا من اشکم نمیاد و با نشاط بودم خلاصه سرتون رو درد نیارم فقط اینو بگم که بابام داشتیم میرفتیم، گفت منه میدونم یروز تو جاده تهران-اصفهان منو میکشی😂 گفتم دور از جون شوما باید برا ما بمونید، خان بابا 😂 ولی برا جفتتون دارم تو مراسم خواستگاری، منم بلدم چکار کنم 😉 گفت نگاه کن هنوز نرفته، اصفهانی شد 😂 آقا ما رفتیم پدر دختره اومدن استقبال یاخدا، اخما رو نگاه چقد جدیه بابام گفت ببین گورت کنده‌ست گفتم خدا با منه، خیالم راحته خیلی با احترام رفتیم داخل، روز 14ام فوت مادرشون بود داییم و بابام از خجالت نتونستن شیرنی و میوه هارو بیارن داخل و رفتیم نشستیم و برادر دختر خانوم رفتن از تو صندوق آوردن داخل راستی گل و شیرینی خواستگاری رو خودم خریدمااا پدرم هم میوه ها رو و گفت پدرسو... سر من کلاه میذاری 😂(گفتم که خودم گل و شیرینی رو میخرم) اولش با تسلیت و ذکر فاتحه شروع شد😳 ✅ با متفاوت بیاندیشید 👇 eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794 🔴ادامه 👇