eitaa logo
بدون سانسور🇮🇷
142.8هزار دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
7.9هزار ویدیو
114 فایل
ما اجازه تکرار تاریخ را نخواهیم داد/ما تاریخ را به سرانجامش می‌رسانیم مطالب ما تک پست نیست، پنل موضوعی است takl.ink/bdon_sansor "اُنظُر الي ما قالَ و لا تَنظُر الي مَن قالَ" ن.ت: نکته تحلیلی #تبلیغات👇 #نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 روایتِ ! این قسمت: ! 🔹همه می‌دانیم؛ کسی که ضريح مطهر حسین(ع) را در آغوش نگرفته باشد، اساسا روحش، از درک احساس کربلایی شده‌ها، ناتوان است، چه رسد به فکر مشوش و خیال بی‌خیال این جسمِ کربلا نرفته! خودم را می‌گویم؛ یک جوان 33 ساله، که 33 سال است، کربلا نرفته‌ام. البته جسمم. اما یقین دارم که بارها، پرنده‌ی خیالم، در بین الحرمین پرواز که نه، قدم‌زنان، بوی حرم را از عمق وجود استشمام کرده است. نمی‌دانم شاید هم خاطرات دوستانم و تصاویری که رسانه‌ای شده، مرا بارها با خود به کربلا برده باشند...! می‌دانم؛ همه آنچه در بالا می‌گویم خوش خیالی است. تا زیر قُبّه نرفته باشی، نمیدانی کربلایی شدن، چه حسی دارد و وای به حال من که حتی نمی‌دانم قّبّه‌ی حرم حسین زهرا(ع) چیست و کجاست یا این‌که چه شکلی است...😭 🔹اما برای من، کرامت‌های اهل بیت(ع) به زائرانش در این مسیر، بیشتر از همه‌چیز، حسرت 33 سال دوری را سنگین‌تر می‌کند. دخترعمویم را می‌گویم. می‌گفت هم‌سفرمان که او هم دخترعموی دیگرمان است و امسال برای رسیدن به آرزوی 20 ساله‌اش به آغوش حرم حسین زهرا(ع) پناه برده بود و منتظر نشانه‌ای روشن، هنگام عبور از گیت سمت ایرانِ مرز شلمچه، تراکم جمعیتِ سمت خانم‌ها، بالاگرفت و فشار گرمای سوزان خوزستان نیز، فشار را مضاعف می‌کرد و نفس‌ها سخت‌تر می‌شد. همین حين، لنگِ‌کفش آن دخترعموی ۲۰ سال در انتظار فرزند، از پایش درآمد. وسط آن شلوغی پرفشارِ از حُبِ حسین، باید قید کفشش را می‌زد و زد! 🔹همان لحظه، دخترعمو گفت فدای آقا امام حسین(ع) و سوار بر ماشین رسیدیم نجف و رفتیم زیارت و گفتیم بعد از زيارت کفش می‌خریم. اما همین حین که از حرم خارج شدیم، در آن‌ جمعتِ میلیونیِ زائرانِ امیرالمؤمنین(ع)، یک خانم آمد از کنار ما رد بشود، اما توقف کرد و خیره شد به پای دخترعموی یه لنگِ‌کفش به پا...🤔 🔹می‌گفت چند ثانیه‌ای مکث کرد و خوب که ورانداز کرد، آمد و گفت: "خانم این لنگِ کفشِ شماست، من با فاصله از مرز شلمچه دیدم افتاده، گفتم حتما این لنگه‌ی کفش، صاحبی دارد و صاحبش زائر. با خودم آوردم و رفتم زیارت و بفرمائید لنگ کفش‌تان!" 🔹می‌گفت دخترعمو، زار زار گریه می‌کرد و با درک خودش از این ماجرا، می‌گفت این کفش، معجزه و نشانه‌ی استجابت دعاهایم است و ... . منِ نویسنده، کاری به درست و نادرستی تعبیر نقل شده از دخترعمویم، ندارم. اما این اتفاق، برای منِ کربلا نرفته، نشانه‌ای دارد به درازایِ کلِ تاریخِ وجودیِ اولیاالله... 🔹و این همان عزیز و مورد توجه ویژه بودن زائر اهل بیت(ع) است، تا جایی که اگر اهل دل باشی و خلوص نیت و حرکت داشته باشی، کاری می‌کنند که تو به زحمت نیفتی و آن‌چنان حواس‌شان به دلِ زائر عزیزشان است، که لنگ کفش زائر در بین میلیون‌ها نفر، پیدا شود. و البته حال دل جاماندگان، به همان لنگِ کفشِ گم‌شده‌ی پیداشده هم، غِبطه می‌خورد، چه رسد به این خیل عظیم زائران...😭 و اینجا بود که تصمیم گرفتم حالا که بخاطر پاسپورتِ نیامده و فرصت کم، این‌‌دفعه هم اربعین به کربلا نمی‌روم، حداقل‌ قدم در این مسیر بگذارم و اگر توفيق بود، خادم زائران ارباب باشم. که الحمدلله اکنون شب‌ها در موکب حضرت قائم(عج) خادمکی هستم و خدا ‌کند توفيق زيارت، به زودی برای همه‌ی ما جامانده‌ها فراهم بشود. ان شاءالله اما شما هم از زاویه‌ی درک و فهم خودتان، به آن لنگ کفش پیدا شده، کمی فکر کنید، شاید عاشق‌تر شدید... ادامه‌ دارد... ✍سید بدون سانسور موکب حضرت قائم کرمانشاه، اربعین 1403 ✅ کانال بدون سانسور | عضو شوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794