میگفت : اربعین رفتیم کربلا چند تا زن همراهم بود ، نخواستم کم بزارم براشون ، از خودم زدم و براشون سنگ تموم گذاشتم ، هواسم بهشون بود تا مبادا مشکلی پیش بیاد مثل یه مرد براشون پشت و پناه شدم ،نزاشتم کمبودی حس کنن .. خواستم بگم دمت گرم🙂 ولی آقای مارو نگران کشتنش💔 هنوز زنده بود چشمش به خیمه بود شمر اومد رو سینش نشست 🙂💔 #حرف_دل #واقعیت #سادات_نوشت

حرف حرف ِدله ، فلذا اگه دوست نداشتی نخون رفیق .. من بلد نیستم بخوام درست و حسابی باهات حرف بزنم ، بلد نیستم رگ خواب ت رو بزنم و ازت حاجت بگیرم فقط بلدم التماس کنم بلدم اشک بریزم بلدم هق هق کنم .. از بچگی هرجا کارم گیر افتاد ، هرجا زمین خوردم مادرم گفت دستت ُبزار رو زانوهات و پاشو بگو یاعلی .. منم هربار که گفتم یاعلی پشتم گرم شد (: مطمئن تر شدم که یکی هست برام پدری کنه ، یکی هست بغلم کنه یکی هست گریه هامو بشنوه .‌ اما الان ؛ کم آوردم بابا .. خستم بابا .. من حرم و ایوون طلات رو ندیدم،ولی الان یکیو فرستادم که از طرفم باهات حرف بزنه بابا علی من از همینجا بهت سلام کنم جواب میدی ، میدونم که حواست هست .. ولی بابا .. میشه این‌بارم پدری کنی واسم ؟بابا گره افتاده تو کار بچت .. پدری کن تصدقت .. پدری کن(: #سادات_نوشت #حرف_دل

خیلی وقت بود نیمه های شب ، دم دمای اذون صبح باهات حرف نزده بودم ، اشک نریخته بودم درد دل نکرده بودم(: اما حالا ، یک ماه وقت دارم، ۳۰ شب وقت دارم تا بهتر از همیشه و قشنگتر از همیشه باهات حرف بزنم 🙂 چون این شبا تو هوای دلمون رو بیشتر داری ... آخه میزبان تویی و مهمان منم .. پس حسابی هوای مهمون ِرو سیاهت رو داری..🙂 لذا تو این شب ِعزیز که راحت آب و غذا خوردیم ، تورو به لب تشنه کربلا قسمت میدم ، راحت نماز می‌خونیم و تو وضو مسح سر میکنیم تورو به فرق شکافته مولا علی قسمت میدم ، راحت میخوابیم و بیدار میشیم از این پهلو به اون پهلو ، خدایا به درد پهلوی مادر سادات ، به زخم ِبازو و ابروی مادرمون حضرت زهرا .. خدایا ‌‌.. به غربت امام زمانمون قسم .. مارو از غربت نفس نجات بده ، خدایا راه رو برامون باز کن ‌‌، راه رو بهمون نشون بده🙂 خدایا .. به صدای الله اکبر اولین سحر ماه مبارک ؛ مارو آدم ِخودت کن(((: التماس دعا 🤍 اولین سحر از ماه مبارک رمضان ۱۴۴۶ . دم دمای اذان صبح .. #سادات_نوشت