دشــمن بداند👊
که هفت آـــمانـ و اوج
فــلــڪـ را کـهـ رد کـــنــد
قـدش نـمیـ رـــد
کـــه ســــید عــلــــے
---> را رصـد 👀 کـــنـد
#سایهات_مستدام
@BOYE_PELAK
✿❀✿❀✿❀✿❀✿❀
شهادٺ را اهـل عشـق رقمـ میزننـد
فرقیـ بیـن
مــرد و زن نیسٺ
عاشقیـ را ڪہ بلـد باشیـ
شھیـد میشـویـ♥️🔗
✿❀✿❀✿❀✿❀✿❀
#در_آرزوی_شھادت
[یـازهــرا)
@BOYE_PELAK
با تو ما را خوشترين ديدار باد
هر کجا هستي خدايت يار باد
#اللﮩـمعجـللولیـڪالفـرج
@BOYE_PELAK
امام حسنـ[ع]:
✨\\مَن عَبَدَ الله
عَبَّداللهْ عَلے ڪُلِّ شے...
✨\\هر ڪس خدا را بندگے ڪند
خدا، همه چيز را بنده ے او مےگرداند...
•○●بوی پلاک●○•
حاج حسین یکتا🌱
اکنون جهان منتظر ظهور مهدی(عج) است و ندای انقلاب #ایران به گوش آزادی خواهان در سراسر دنیا رسیده است و همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند ظهور نزدیک است و #جوانان باید خود را برای آن روز آماده کنند و همین جوانان آن روز را خواهند ساخت.
•○●بوی پلاک●○•
دو چیز انسان را نابود میکند
مشغول بودن به گذشته
مشغول شدن به دیگران
هر کس در گذشته بماند
آینده را از دست میدهد
و هر کس نگهبان
رفتار دیگران باشد
آسایش و راحتی خود را
ازدست میدهد
•○●بوی پلاک●○•
~🕊
نامشان
در دنیــا
" #شهیــد است
و در آخرت #شفیـع"
بہ امیـد شفاعتشــان...💔
#روزتون_مزین_به_نگاهشهید✨
•○●بوی پلاک●○•
#عشق یعنی با وضو پرپر شدن
تشنه در باران آتش "تر" شدن
عشق یعنی مثل اربابم #حسین
پیش چشم مادرت بی سر شدن
عشق یعنی سوی لاهوت آمدن
پای رفتن ، شکل تابوت آمدن
عشق یعنی در افق بر روی دست
بی صدا ، با بوی باروت آمدن ...
🌷 شادی روح شهدا #صلوات
@BOYE_PELAK
#قسمت_سی_ودوم: نماز قضا
توی راه توی ماشین چشم هام رو بستم تا کسی باهام صحبت نکنه و نماز شبم
رو همون طوری نشسته خوندم ...
نماز صبح هر چی اصرار کردیم نمی ایستاد می گفت تا به فلان جا نرسیم نمی
ایستم و از توی آینه عقب به من نگاه می کرد
دیگه دل توی دلم نبود یه حسی بهم می گفت محاله بایسته و همون طوری
نماز صبحم رو اقامه کردم ...
توی همون دو رکعت مدام سرعت رو کم و زیاد کرد تا آخرین لحظه رهام نمی
کرد اصلا نفهمیدم چی خوندم ...
هوا که روشن شد ایستاد مادرم رفت وضو گرفت و من دوباره نماز صبحم رو قضا
کردم توی اون همه تکان اصلا نفهمیده بودم چی خوندم همین طور نشسته توی حال و هوای خودم به مهر نگاه می کردم
- ناراحتی؟
سرم رو آوردم بالا و بهش لبخند زدم
- آدم، خواهر گلی مثل تو داشته باشه که می ایسته کنار داداشش به نماز ناراحتم
که باشه ناراحتی هاش یادش میره ...
خندید اما ته دل من غوغایی بود حس درد و شرمندگی عمیقی وجودم رو می
گرفت ...
- واقعا که تو که دیگه بچه نیستی باید بیشتر روی تمرکزت کار کنی نباید توی
ماشین تمرکزت رو از دست می دادی ... حضرت علی سر نماز تیر از پاش کشیدن
متوجه نشد ولی چند تا تکان نمازت رو بهم ریخت
و همون جا کنار مهر ولو شدم روی زمین بقیه رفتن صبحانه بخورن ولی من
اصلا اشتهام رو از دست داده بودم ...
#ادامه_دارد...
#قسمت_سی_وچهارم: گدای واقعی ...
راست می گفت من کلا چند دست لباس داشتم و 3 تا پیراهن نوتر که توی
مهمونی ها می پوشیدم و سوئی شرتی که تنم بود یه سوئی شرت شیک که از داخل هم الیه های پشمی داشت اون زمان تقریبا نظیر نداشت و هر کسی که می
دید دهنش باز می موند
حرف های سعید، عمیق من رو به فکر فرو برد کمی این پا و اون پا کردم و اعماق
ذهنم هنوز داشتم حرفش رو بالا و پایین می کردم که صدای پدرم من رو به خودم
آورد ...
- هنوز مونده کدوم یکی رو بهش بده
رو کرد سمت من ...
- نکرد حداقل بپرسه کدوم یکی رو نمی خوای هر چند تو مگه لباس به درد بخور
هم داری که خوشت بیاد و نباشه دلت بسوزه تو خودت گدایی باید یکی پیدا
بشه لباس کهنه اش رو بده بهت ...
دلم سوخت سکوت کردم و سرم رو انداختم پایین خیلی دوست داشتم بهش بگم
...
- شما خریدی که من بپوشم؟حتی اگر لباسم پاره بشه هر دفعه به زور و التماس
مامان، من گدام که ...
صداش رو بلند کرد و افکارم دوباره قطع شد ...
- خانم اینقدر دست دست نداره یکیش رو بده بره دیگه عروسی که نمیری اینقدر
مس مس می کنی اینقدر هم پر روئه که بیخیال نمیشه ...
صورتش سرخ شد نیم نگاهی به پدرم انداخت یه قدم رفت عقب
- شرمنده خانم به زحمت افتادید ...
تشکر کرد و بدون اینکه یه لحظه دیگه صبر کنه رفت از ما دور شد اما من دیگه
آرامش نداشتم طوفان عجیبی وجودم رو بهم ریخت...
#ادامه_دارد...
* بسم الله الرحمن الرحیم *
📚#رمان
#نسل_سوخته🔥
#قسمت_سی_وسوم: دلت می آید؟
نهار رسیدیم سبزوار کنار یه پارک ایستادیم کمک مادرم وسایل رو برای نهار از
توی ماشین در آوردم وضو گرفتم و ایستادم به نماز
سر سفره نشسته بودیم که خانمی تقریبا هم سن و سال مادرم بهمون نزدیک شد ...
پریشان احوال و با همون حال، تقاضاش رو مطرح کرد ...
- من یه دختر و پسر دارم و ... اگر ممکنه بهم کمکی کنید مخصوصا اگر لباس
کهنه ای چیزی دارید که نمی خواید
پدرم دوباره حالت غر زدن به خودش گرفت
- آخه کی با لباس کهنه میره سفر؟ که اومدی میگی لباس کهنه دارید بدید
سرش رو انداخت پایین که بره مادرم زیرچشمی نگاه تلخ معناداری به پدرم کرد و دنبال اون خانم بلند شد
- نگفتید بچه هاتون چند ساله ان؟
با شرمندگی سرش رو آورد بالا چهره اش از اون حال ناراحت خارج شد، با خوشحالی
گفت ...
- دخترم از دخترتون بزرگ تره اما پسرم تقریبا هم قد و قواره پسر شماست
نگاهش روی من بود مادرم سرچرخوند سمت من سوئیچ ماشین رو برداشت و رفت
سر ساک و پدرم همچنان غر می زد ...
سعید خودش رو کشید کنار من
- واقعا دلت میاد لباسی رو که خودت می پوشی بدی بره؟ تو مگه چند دست لباس
داری که اونم بره؟ بابا رو هم که می شناسی همیشه تا مجبور نشه واست چیزی
نمی خره برو یه چیزی به مامان بگو بابا دوباره باهات لج می کنه ها ...
#ادامه_دارد...
ثوابـ یـہــویے❤️
بــراے ظــہــور آقــا ســہ ٺـــا صــݪواٺ بــفرســٺیــد🙂
🌸[اݪݪہـم صݪ عݪے محــمدوآݪ مـحمد]🌸
@BOYE_PELAK
امام زمانم
دنیا بدونِ شما تاریکه ...
حالا گرمیم، نمیفهمیم تاریکی چیه...!!
ولی یه روزی حتما مضطر میشیم،
قول میدم...
یه روزی که خیلی هم دیر نیست...
😞😭😭😭😭😭
@BOYE_PELAK
2_01.mp3
5.35M
#کربلایی_مهدی_سعیدی
🎼 دل خوشیم؛
به اینه که مادر تو منو میبینه...
...♡
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
@BOYE_PELAK
#سلاممولایمنمهدیجان🌸🍃
خودم را و روزم را و عزیزانم را هر صبح به دستان مهربان شما می سپارم و ایمان دارم که شما همچون کشتی نجات ، ما را از غرقاب اضطراب ها می رهانید و به ساحل سبز و روشن امید می رسانید ...
من هر صبح دلم را با یاد شما پیوند می زنم و در آسمان آبی مهر شما تا اوج پر می کشم ...
چه غم دارم وقتی شما را دارم ...
#اللهمعجللولیکالفرجالساعه♥️
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
@BOYE_PELAK
♥️
بر عالمیان رحمت رحمان زهرا ۜ ست🌱
در هر دو جهان سرور نسوان زهرا ۜ ست🧕
نوری که دهد شاخه ی طـوبی از اوست💐
کوثر که خدا گفته به قرآن زهرا ۜ ست📖
#روزمادر🧿❤️
#میلادحضرتفاطمهزهرا(س)🌱🌸
#مبارکباد
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
@BOEY_PELAK
افلاطون:
در آینه نگاه کن و اگر صورتی زیبا داری کاری انجام بده که مناسب جمالت باشد و اگر صورتت زیبا نیست ، زشتی کردار را بر آن میفزا !
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
@BOYE_PELAK
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داشتن يه دل خوش♥️
بهترين نعمته🌹
براتون يه دنيا🌹
دل خوشي آرزومندم😍
@BOYE_PELAK
' السّلامُ على أمي، أوّل الأوطان وآخِر المنافي'
سلام بر مادرم،اولين وطن و آخرين تبعيدگاه...
#محمود درویش🌿°•
@BOYE_PELAK
زنی از خاک، از خورشید، از دریا قدیمیتر
زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمیتر
زنی از خویشتن حتی از أعطینا قدیمیتر
زنی از نیّت پیدایِش دنیا قدیمیتر
که قبل از قصۀ قالوا بلی این زن بلی گفتهست
نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفتهست
#میلاد_حضرت_فاطمه_زهرا سلاماللهعلیها 💞
#روز_مادر💫💞
مبارک باد💫💞
شَلام رُفَگا !😍✋🏻
عِلدِتون مُبالَڪ باچہ!✨
بہ مامایتون تَبلیڪ اُفیتید روجِشونو؟!😬♥️
مَن تِہ با مامایم اومدَم بَلفباجے!😅🌱
🍼بوی پلاک🍼
💌 تو بغل هم شهید شدن...
در عملیات والفجر شهید زینالدین دستور داد گردان سیدالشهدا برن رو ارتفاعات لری. وقتی ما رسیدیم روز بعد بالاسر بچههایی که شب عملیات تو درگیری به شهادت رسیده بودند، بعضیهاشون مجروح شده بودند تو این ارتفاعات؛ همدیگر رو بغل کرده بودن که خیلی سردشون نشه. در حین اینکه خونریزی ادامه پیدا کرده بود، تو بغل هم به #شهادت رسیده بودن. تو بغل هم خشک شده بودند!
وقتی آقا مهدی -شهید زینالدین- رسید، نمیشد اینها رو از هم جداکرد. دوتاییشون رو باهم بلند کردن و گذاشتن رو قاطر، بستند که ببرند عقب و آقا مهدی شروع کرد به گریه کردن...
- به روایت حاج حسین یکتا
•○●بوی پلاک●○•