eitaa logo
فرشتگان سرزمین من الیگودرز 💖
260 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
88 فایل
"بــسم‌اللهـ‌النور✨" خدا گفت تو ریحانه خلقتی . . .✨🙂 کنارهم‌جمع‌شدیم تاحماسه‌ای‌بزرگ‌خلق‌کنیم حماسه‌ای‌ازجنس‌دختـــران😍✨ #فرشتگان_سرزمین_من جهت ارتباط با ما👇 @Zah7482
مشاهده در ایتا
دانلود
را ريسمانى ميان خود و بندگانم قرار داده ام؛ هر كس به آن چنگ زند، به وصال من رِسَد.😍🧡 حدیث قدسی
•|{👌🏻} هۍ حافظه گوشیش پر میشه!!! هۍ خآلے میشه:) هۍ انتقال میده به فلش آخه دلش نمیومد عکس شهدا و امام حذف کنه میگفٺ اینا برکٺن✌🏻 ◦•●◉✿بوے پلاڪ✿◉●•◦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 ☕️ : بزرگ ترین مصائب حال و روزم خیلی خراب بود دیگه خودم هم متوجه نمی شدم راه می رفتم از چشمم اشک می اومد. خرما و حلوا تعارف می کردم از چشمم اشک می ریخت. از خواب بلند می شدم بالشتم خیس از اشک بود همه مصیبت خودشون رو فراموش کرده بودن و نگران من بودن... ـ این آخر سر کورمیشه، یه کاریش کنید آروم بشه ... همه نگران من بودن ولی پدرم تا آخرین لحظه ای که ذهنش یاریش می کرد متلک های جدیدش رو روی من آزمایش می کرد این روزهای آخر هم که کلا به جای مهران، نارنجی صدام می کرد. البته هر وقت چشم دایی محمد رو دور می دید نمی دونم چرا ولی جرات نمی کرد جلوی دایی محمد سر به سرم بزاره ... هر کسی به من می رسید به نوبه خودش سعی در آروم کردن من داشت، با دلداری با نصیحت با... اما هیچ چیز دلم رو آرام نمی کرد. بعد از چند ساعت تلاش بالاخره خوابم برد. خرابه ای بود سوت و کور، بانوی قد خمیده ای کنار دیوار نشسته داشت نماز می خوند. نماز که به آخر رسید، آرام و با وقار سرش رو بالا آورد. ـ آیا مصیبتی که بر شما وارد شد بزرگ تر از مصیبتی بود که در کربلا بر ما وارد شد؟ از خواب پریدم بدنم یخ کرده بود صورت و پیشانیم از عرق خیس شده بود نفسم بند اومده بود، هنوز به خودم نیومده بودم که صدای اذان صبح بلند شد. هفتم مادربزرگ بود و سخنران بالای منبر چند کلمه ای درباره نماز گفت و گریزی به کربلا زد ... ـ حضرت زینب"سلام الله علیها" با اون مصیبت عظیم که برادران شون رو جلوی چشم شون شهید کردن، پسران شون رو جلوی چشم شون شهید کردن، پسران برادرشون رو جلوی چشم شون شهید کردن، اونطور به خیمه ها حمله کردن و اون فاجعه عظیم عصر عاشورا رو رقم زدن حتی یک نمازشون به تاخیر نیوفتاد حتی یک شب نماز شب شون فراموش نشد. چنین روح عظیمی داشتند این بانو و سرور بزرگوار ... هنوز تک تک اون کلمات توی گوشمه اون خواب و اون کلمات و صحبت های سخنران ... باز هم گریه ام گرفت اما این بار اشک های من از داغ و دلتنگی بی بی نبود از شرم بود، شرم از روی خدا، شرم از ام المصائب و سرورم زینب ... من 7 شب نماز شبم ترک شده بود در حالی که هیچ کس عزیز من رو مقابل چشمانم تکه تکه نکرده بود ... ...
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 🔥 : جایی برای مردها پرونده ام رو گرفتیم مدیر مدرسه، یه نامه بلند بالا برای مدیر جدید نوشت ، هر چند دلش نمی خواست پرونده ام رو بده و این رو هم به زبان آورد. ولی کاری بود که باید انجام می شد. نگران بود جا به جایی وسط سال تحصیلی اونم با شرایطی که من پشت سر گذاشتم ، به درسم حسابی لطمه بزنه. روز برگشت بدجور دلم گرفته بود. چند بار توی خونه مادربزرگ چرخیدم ، دلم می خواست همون جا بمونم ولی دیگه زمان برگشت بود. روزهای اول، توی مدرسه جدید دل و دماغ هیچ کاری رو نداشتم ، توی دو هفته اول با همه وجود تلاش کردم تا عقب موندگی هام رو جبران کنم. از مدرسه که برمی گشتم سرم رو از توی کتاب در نمی آوردم ... یه بهانه ای هم شده بود که ذهن و حواسم رو پرت کنم اما حقیقت این بود توی این چند ماه من خیلی فرق کرده بودم ، روحیه ام، اخلاقم ، حالتم تا حدی که رفقای قدیم که بهم رسیدن اولش حسابی جا خوردن ... سعید هم که این مدت یکه تاز بود و اتاق دربست در اختیارش با برگشت من به شدت مشکل داشت اما این همه علت غربت من نبود. اون خونه، خونه همه بود ... پدرم، مادرم، برادرم، خواهرم ، همه جز من این رو رفتار پدرم بهم ثابت کرده بود تنها عنصر اضافی خونه که هیچ سهمی از اون زندگی نداشت ... شب که برگشت براش چای آوردم و خسته نباشید گفتم. نشستم کنارش یکم زل زل بهم نگاه کرد. ـ کاری داری؟ ـ دفعه قبلی گفتید اینجا خونه شماست و حق ندارم زیر سن تکلیف روزه بگیرم ... الان که به تکلیف رسیدم روزه مستحبی رو هم راضی نیستید؟ توی دفتر پدربزرگ دیدم از قول امام خمینی نوشته بود برای برنامه عبادی روزه گرفتن روزهای دوشنبه و پنجشنبه رو پیشنهاد داده بودن ... خیلی جدی ولی با احترام بدون اینکه مستقیم بهش زل بزنم حرفم رو زدم. یکم بهم نگاه کرد، خم شد قند برداشت. ـ پس بالاخره اون ساک رو دادن به تو. و سکوت عمیقی بین ما حاکم شد، فقط صدای تلویزیون بلند بود و چشم های منتظر من نمی دونستم به چی داره فکر می کنه؟ یا ... - هر کار دلت می خواد بکن. و زیر چشمی بهم نگاه کرد - تو دیگه بچه نیستی. باورم نمی شد، حس پیروزی تمام وجودم رو فرا گرفته بود.فکرش رو هم نمی کردم روزی برسه که مثل یه مرد باهام برخورد کنه و شخصیت و رفتار من رو بپذیره. این یه پیروزی بزرگ بود ... ...
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 🔥 : شاگرد جدای از برنامه های عبادی اون دفتر برنامه های سابق خودم رو هم ادامه می دادم.قدم به قدم و ذره به ذره ... از قول یکی از اون هادی ها شنیده بودم: نباید یهو تخت گاز جلو بری، یا ترمز می بری و از اون طرف بوم می افتی، یا کلا می بری و از این طرف بوم ... چله حدیثیم تموم شده بود. دنبال هر حدیث اخلاقی ای که می گشتم، که برنامه جدید این چله بشه یا چیزی پیدا نمی کردم یا ... چند روز از تموم شدن چله قبلی می گشت و من همچنان دست از پا درازتر ... سوار تاکسی های خطی داشتم از مدرسه برمی گشتم که یهو روی یه دیوار نوشته بود: "خوشا به حال شخصی که تفریحش، کار باشه"... امام علی علیه السلام ... تا چشمم بهش افتاد همون حس همیشگی بلند گفت - آره دقیقا خودشه و این حدیث برنامه چله بعدی من شد تمام فکر و مغزم داشت روی این مقوله کار می کرد «کار» قرار بود بعد از ظهر با بچه ها بریم گیم نت توی راه چشمم به نوشته پشت شیشه یه مغازه قاب سازی افتاد، چند دقیقه بهش خیره شدم و رفتم تو ... ـ سلام آقا، نوشتید شاگرد می خواید. هنوز کسی رو استخدام نکردید؟ خنده اش گرفت . چنان گفتم کسی رو استخدام نکردید که انگار واسه مصاحبه شغلی یا یه مرکز دولتی بزرگ اومده بودم. - چند سالته؟ ـ 15 جا خورد ـ ولی هنوز بچه ای ـ در عوض شاگرد بی حقوقم. پولش مهم نیست، می خوام کار یاد بگیرم. بچه اهل کاری هم هستم. صبح ها میرم مدرسه، بعد از ظهر میام... ..
🌱 اشڪی قَلیل دارم و اُمّیدِ مرحمٺ یُعطِۍ الڪثیرِ را شنید٥ ام.. :) ‌ °○●بوے پلاڪ●○°
‌ ‌‏«آن خدایی که گنجینه‌های آسمان‌ها و زمین به دست اوست، وقتی به تو اجازه ی دعا داده است یعنی اجابت آن‌را بر عهده گرفته است.»‌ ‏- بخشی از نامه‌ی امیرالمؤمنین به امام حسن(ع) •○●بوی پلاک●○•
. . انقلابے مثـبت حتے اگر هیـچ کاره هم باشد خودش را مسئول‌ترینـ افراد مے‌داند و وارد میـدان مے‌شود عزیزان من! جوانان انقلابےِ مثـبت باشید♥️✌️🏻 . . جهاد علمے 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══ @BOYE_PELAK
🕊 اگر امروز کسے را دیدید که بوۍ شهید از کلام و رفتار و اخلاق او استشمام شد بدانید او شهید خواهد شد و تمام شهدا این مشخصه را داشتند(:🌸 •○●بوی پلاک●○•
🌹به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن (ع)🌻 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
🌹 🍃 خُـــ☀️ــدایـــــا 🌹به امید آمده ام ، خانه خرابم نکنی.. 🌹همه کردند جوابم، تو جوابم نکنی.. 🌹بارها آمده ام ، باز مرا بخشیدی.. 🌹با کلام " برو " ، این بار خطابم نکنی.. 🌹گر قرار است بسوزم، بزن آتش اما.. 🌹جلوی مردم این شهر عذابم نکنی... 💠💠💠💠💠 🕊🌹بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم🌹ِ🕊 ☀️ِالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ☀️ 💠💠💠💠💠 🕊🌹بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم🌹ِ🕊 ☀️قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌٌ☀️ 💠💠💠💠💠 🌹گرچه تلخ است غم عشق ، ولی میچسبد🍃 🌹شهد عرفانی عهد ازلی میچسبد 🌹رو بِه شِـش گوشِـه تَـریـن قِبله ی عالَــم ،🍃 🌹هَر صُبح بُردَنِ نامِ حُـسَین بـنِ عَـلی می چَسبَد🍃 💖چه قَدَر نام تو زیباست ابا عبد الله الحسین علیه السلام...💖 🕊🌹اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعلی اولاد الحسین عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ🌹🕊 💠💠💠💠💠 🕊🌹بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم🌹ِ🕊 🕊🌹ﺍﻟﻠﻬّﻢَ ﺻَﻞّ ﻋَﻠﻲ ﻋَﻠﻲ ﺑﻦْ ﻣﻮﺳَﻲ ﺍﻟﺮّﺿﺎ ﺍﻟﻤﺮﺗَﻀﻲ ﺍﻻﻣﺎﻡِ ﺍﻟﺘّﻘﻲ ﺍﻟﻨّﻘﻲ و َﺣُﺠَّّﺘﻚَ ﻋَﻠﻲ ﻣَﻦْ ﻓَﻮﻕَ ﺍﻻﺭْﺽَ ﻭ ﻣَﻦ ﺗَﺤﺖَ ﺍﻟﺜﺮﻱ ﺍﻟﺼّﺪّﻳﻖ ﺍﻟﺸَّﻬﻴﺪ ﺻَﻠَﻮﺓَ ﻛﺜﻴﺮَﺓً ﺗﺎﻣَﺔً ﺯﺍﻛﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮﺍﺻِﻠﺔً ﻣُﺘَﻮﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮﺍﺩِﻓَﻪ ﻛﺎﻓْﻀَﻞِ ﻣﺎ ﺻَﻠّﻴَﺖَ ﻋَﻠﻲ ﺍَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺍﻭْﻟﻴﺎﺋِﻚَ🌹🕊 💠💠💠💠💠 💞و دعایی که در باید بسیار خوانده شود 🕊🌹اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَک َ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَم اَعرِفْ رَسُولَکَ، اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ، فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ، اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم تعرفني ُحُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ .🕊 ☘☘☘☘☘
‌࿐☀️○ 🌺 ‌○☀️࿐ 🌱 💌 امام حسیـن علیه السلام: 🌸 خـوش اخـلاقى عبــادت است. 📚 کنزالعمال، ج۱۳، ص۱۵۱ ❁═══┅┄ ‌•○●بوی پلاک●○•
آســـــید مرٺضے آوینے مے گفٺـــــ:🌿 جـــــان امانـــــٺے سٺ ڪہ بایـــــد بہ جانـــــان رســـــاند اگـــــر خود ندهـــــے مے ستانـــــند... فاصـــــݪہ هلاڪـــــٺ و شهادٺـــــ همیـــــن"خیـــــانٺ در امانٺـــــ اســـــٺ:) 🤍 ۱روز مانده به وصال🍃 🌼🍃بوے پلاک🍃🌼
بسـم الله الرحمن الرحیـم✨💛 بسـم رب الشهــ🥀ـــدا والصــدیـقین وصیت نامہ شهید بزرگواࢪحمـــ💚ــید کیوانـی بخش اول: از اینکه چند روزی زیاد شوق نوشتن دارم لکن التهابات و شوق و اشتیاق و بعضی اوقات وسوسه‌های شیطان که خداوند لعنتش کند (که پناه می‌برم به خدا) نمی‌گذارد که چیزی بنویسم. دارم دق می‌کنم. دوست دارم حرفهای بسیاری که با برادران عزیزم در سپاه دارم و داشته‌ام را بزنم. دوست دارم که با آنها مثل همیشه درد دل کنم. اینکه مدت زیادی، نزدیک چهار سال آزار و اذیتشان کرده‌ام و شاید دلخوری و غیبت و یا عیبجوئی از آنها کرده باشم، حلالیت می‌طلبم، چه می‌دانم که اگر آنها راضی نباشند، وای بحال حمید، ولی می‌دانم که آنقدر با محبت و با صفا و خلوص و عشق هستند و یا آنقدر روحهای بزرگ دارند و از امام عظیم الشأن درس گرفته‌اند که مرا ببخشند. دوست داشتم بتوانم روزگاری جبران زحمتهای آنان را بکنم، درسهائی را که از حضورشان گرفته‌ام و هر چه دارم را مدیون آنان می‌دانم جبران کنم، ولی می‌دانم که شاید آخر راه باشد و با معذرت خواهی و التماس از آنان تقاضای بخشش کنم. باید برایشان حرف می‌زدم و مثل همیشه می‌گفتم عزیزانم صابر و استوار باشید تا اینکه برای صبر و استقامت‌تان خدا راضی شود و امام عزیز خوشحال گردد. امام را و جنگ را و انقلاب اسلامی را تنها نگذارید و با همان عشق و سوزش دلتان یاری کنید که همه چیز همین است و در همین کلام خلاصه است. از تعدادی برادران سپاه که واقعاً حق استادی به گردنم داشته‌اند، تقاضا می‌کنم برایم دعا کنند و از خدایشان بخواهند که در پایان راه یک ایمان و ثبات قدم و صلابتی عنایت کند تا همه احوالاتم فی سبیل‌الله باشد. با برادران دانشگاهی صحبتها داشتم افسوس که موفق به گفتن و یا نوشتن نمی‌باشم لکن این را بگویم که باید خود را از هیاهوی‌های نفسانی نجات دهیم و در صراط رحمانی قرار دهیم تا پیروز شویم. موفقیت این جامعه در گرو الهی شدن و اتصال به چنگ [ریسمان] الهی است و حضور در متن مردم و تعصب اسلامی که در این باب همیشه با برادر بزرگوارم سید محمد قاری‌نیا صحبت کرده‌ام و خوب می‌داند چه می‌گویم و چه می‌اندیشم و حرفهای او خود وصیت من هستند و کلام من. ادامه دارد... ادمین نوشت🖊️📓 کپی باذکر صلوات🧡💫 التماس دعا✨🤍 🍓⃟✨بُۅےپݪاڪ🍓⃟✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱روز خود را با بسم‌الله شروع کنید 🌱 این ماهِ عجیب... از زبان حاج آقا مجتبی تهرانی در یک دقیقه ─┅═༅𖣔 @BOYE_PELAK