🌺#مجردها_بدانند🌺
♦️ هرگز به مردی که در برابر والدینش جَسوره❗️ «بله» نگو❗️
چون کسی که حرمت والدینش رو نگه نمیداره؛ قطعا قدر شما رو هم نمیدونه و حرمتتون رو حفظ نمیکنه...
@BOYE_PELAK
~🦋~
#تمرینفکرکردن😃
آقای پناهیان میگفتند برای تفکرتون برنامه ریزی کنید
زمان مشخصی در نظر بگیرید
یکی از تمرین هایی که میتونید در این تایم انجام بدید اینه که به #کارخیر فکر کنید😌
به اخلاق های خوب خدا فکر کنید✅
حسن ظن نسبت به خدا و خودتون و زندگی رو تمرین کنید...✨
•○●بوی پلاک●○•
هادی اگر تویی که کسی گم نمی شود...
🏴💔
#شهادت_امام_هادی_ع
هر شب اگر کبوتر دل سوی کربلاست
امشب مسیر رفتنش از سمت سامراست
😭😭😭😭😭
@BOYE_PELA
قـــــ💛ـــــࢪآن
سورھ صافاتـ آیاتـ "۵۰ تـا ۵۶"
بسم ﷲ الرحمـݩ الرحیـــــم
فَاَقبَلَ بَعضُهُم عَلیٰ بَعضٍ یَتَسآءَلونَ۰۵ قالَ قآئِلٌ مِنهُم اِنّی کانَ قَرینٌ۱۵ یَقولُ اَءِنَّكَ لَمِنَ المُصَدِّقینَ۲۵ اَءِذامِتنا وَ کُنّا تُرابًا وَ عِظامًا اَءِنّا لَمَدینونَ۳۵ قالَ هَل اَنتُم مُطَّلِعونَ۴۵ فَاطَّلَعَ فَــࢪَآهُ فی سَوآءِ الجَحیمِ۵۵ قالَ تَاللّٰهِ اِن کِدتَ لَتُردینِ۶۵
پـس بـرخي[بهشتـیاݩ] بہ بـرخی روے نموده و از همدیگر پرس و جو می کنند.۰۵
گویـندھ اے از آناݩ می گویـد راستي مݩ [در دنـیا] همنشیـنی داشتـم۱۵
[کھ بہ من] می گفتـ آیا واقعاً تو از باور کنندگانی.۲۵
[بہ اینکہ] وقتی مـردیم و خاڪ و [مشتی] استخواݩ شدیم آیا واقعاً جزا دادھ میشویم.۳۵
[فـرد بهشتي] می گوید آیا شما اطلاع دارید [آن همنشیـن کجاست]؟ ۴۵
پس اطلاع می یابد و او را در میاݩ آتـش می بیند.۵۵
و به او می گوید بہ خـــــدا سوگند چیزے نماندھ بود کہ تو مرا بہ هلاکـتـ اندازے۶۵
ادمین نوشت🖊️📘
التماس دعا🍀
اللهم-عجل-لولیک-الفرج💞
•○●بوے پلاڪ●○•
•مردماݩ در منُ
•حیرانیِ من حیرانند!
•مݩ در آن ڪس
•ڪھ تو را بیندُ
•حیران نشود حیرانمـ|✨🥺🍃•
⁹⇦ماندهبهشهادتتداداش✨
#داداشمحمدحسینـ💎
بسـم الله الرحمن الرحیـم🍂🧡
بسـم رب الشهــ🥀ـــدا والصــدیـقین
زندگی نامه شهید محــ💖ـــمد حسین کردگاࢪي بخش اخر:
خانواده وي چنين مي گويند : " بخاطر كمي سن ، بارها به بسيج مراجعه كرد ولي از اعزام ايشان ممانعت شد اما او با تغيير در تاريخ تولد خود موفق به اعزام شد". وي در جبهه كردستان ، عمليات فتح المبين ، آزاد سازي بستان ، والفجر مقدماتي ، خيبر ، بدر ، منطقه زبيدات ، شكست حصرآبادان و عمليات والفجر 8 حضور داشت .
همرزمان وي چنين ابراز مي دارند :
" بي ريا و شب زنده دار بود . و براي خود قبري حفر كرده بود و هر شب بعد از اينكه همه به خواب مي رفتند ، درون آن قبر مي رفت و تا صبح به نماز و ذكر خدا مشغول مي شد و حتي يكبار در حال نماز عقرب پيشانيش را مي گزد و ايشان متوجه نمي شود ، در عمليات بدر مجروح مي شود ، او را به بيمارستان مشهد منتقل مي كنند ، زماني كه به هوش مي آيد از بيمارستان فرار مي كند و با توجه به اصابت شديد موج انفجار مجددا" خود را به اهواز مي رساند" .
سرانجام در عمليات والفجر 8 در تاريخ 5 بهمن ماه 1364 به درجه رفيع شهادت نائل مي شود و پيكر مطهرش در گلزار شهداي شهر ني ريز به خاك سپرده مي شود.
روحش شاد و راهش مستدام.
ادمین نوشت🖊️📕
کپی باذکر صلوات🍀💚
التماس دعا💫💛🤍
💛🍋بوی پلاک🍋💛
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
📚#رمان
#نسل_سوخته🔥
#قسمت_شصت_ودوم: رضایت نامه
چند لحظه بهم خیره شد ...
- کار کردن که بچه بازی نیست.
ـ خیلی ها هم سن و سال من هستن و کار می کنن ، قبولم می کنید یا نه؟زبر و
زرنگم. کار رو هم زود یاد می گیرم .
ـ از ساعت 4 تا 8 شب . زبر و زرنگ باشی، کار رو یادت میدم ، نباشی باید بری ...
چون من یه آدم دائم می خوام ولی از جسارتت خوشم اومده که قبولت می کنم.
فقط قبل از اومدن باید از پدر یا مادرت رضایت بیاری ...
کلا از قرار توی گیم نت یادم رفت، برگشتم سمت خونه . موقعیت خیلی خوبی بود
و شروع خوبی ...
اما چطور بگم و رضایت بگیرم؟ پدرم که محاله قبول کنه.
مادرمم ...
اون شب، تمام مدت مغزم داشت روی نقشه های مختلف کار می کرد ، حتی به این
فکر کردم که خودم رضایت نامه تقلبی بنویسم اما بعدش گفتم ...
- خوب اون وقت هر روز به چه بهانه ای می خوای بری بیرون؟ هر بار هم باید
واسش دروغ سر هم کنی تازه دیر هم اگه برگردی باز یه جور دیگه ...
غرق فکر بودم که ایده فوق العاده ای به ذهنم رسید بعد از نماز صبح رفتم توی
آشپزخونه ، چای رو دم کردم و رفتم نون تازه گرفتم ، وقتی برگشتم مادرم با
خوشحالی ازم تشکر کرد منم لبخند زدم .
ـ دیگه مرد شدم، کار و تلاش هم توی خون مرده ...
خندید ...
ـ قربون مرد کوچیک خونه.
به خودم گفتم
- آفرین مهران، نزدیک شدی، همین طوری برو جلو ...
و با یه لبخند بزرگ به پیش رفتم ...
#ادامه_دارد...