#حدیث🖇
امامصادق؏مےفرمایند:
علم بازیادآموختن ب دست نمےآید،بلڪہ علم نورۍ است ڪ خداونددرقلب هرڪس ڪ بخواهداوراهدایت ڪندقرارمےدهد..🌻
[📚منیہ المرید،ص67]
@montazer_shahadat313
#سلام_مولای_من 💚
ای قبله گاه من ...
خم ابروی سرکشتـ❤️ـ
دل برده ای ز من ...
دل من مبطلای تـ❤️ـو
سلام حضرت عشـ❤️ـق ....
@montazer_shahadat313
~🦋~
#ٺـݪݩڴر...💚
#ݕـیو...💚
دخـٺر کہ ݕاۺے اگـر عقیده اٺ شـہادت بـاشد..
مـادر کہ شـدے چـمراݩ میـپرورانـے..
@montazer_shahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سید_حسن_نصرالله
همه کسانی که در شبکه های اجتماعی اکانت دارن رو دعوت میکنم اکانتشون رو تبدیل به منبر حسینی کنند.
#محرم
#هر_خانه_یک_حسینیه
#ما_ملت_امام_حسینیم
@montazer_shahadat313
حسین آقم، همه میرن تو میمونی برام، ویژه.mp3
6.03M
یہمداحےهست...
همشپشتسرهمیہ¹جملہمیگه...
"حُسِیـن آقامـ....
همه میرن تو
میمونیبرام..."🖤
#تفکر
#محرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
@montazer_shahadat313
#تلنگر🚨
گاهےیادیکنیم
ازکسےکهنیستولے #بایدباشه...
یادیکنیم
ازکسےکهدلیل #غیبتش شاید
خودماهاهستیم😔
فلذاگاهے
تلاشکنیم #سربازباشیمنهسربار😞
@montazer_shahadat313
سلام به همگی🌷
امروز ساعت 2:35 دقیقه یه محفل کوچیک داریم واسه محرم 🖤
لطفا همراهی کنین
با تشکر🌸
یاعلی🖐
#تلنگــر
+به قول حاج حسین یڪتا:
دنیا دنیای تیپ زدنهـ ♥️!
فقط مهم اینه که #کی #برای_کی تیپ میزنه ‼️ شهدا یه جوری تیپ زدن که خدا نگاهشون ڪرد🦋 ]
اما فقط یه چیزۍ☝️🏼 + اقا پسر الگوت حضرت علۍ(ع) بود #حواست هست ؟ همون امیرالمومنین ڪه به دخترای جوون سلام نمیڪرد🍃
مگه قرار نبود صحبت با نامحرم در حد ضرورت باشه⁉️ پس این چت📲 ڪردنا و... چۍ میگه؟؟🤨
+دخترخانوم وارث ارثیه حضرت زهرا(س)
شما چیۍ❓#حواست هست❓خود حضرت فاطمہ جلوی یہ مرد ڪور حجابشو رعایت مۍڪرد؛
چشمات قشنگه ،صورتت زیباعه ، میدونم همه ی اینارو... . 😇
ولی قرار نبود زیباییاتو بزاری برای هرڪسۍ
پس این پروفایل و اینا چۍ میگہ❓
جایی ڪه با چندتا لمس صفحه ی گوشی ڪلی مرد میتونن ببیننش
_قرار بود #یار باشیم . . .
_قرار بود #منتظر باشیم . . .
_قرار بود راه #شهدارو ادامه بدیم. .
_قرار بود برای #رفیق شهیدمون مرام بزاریم🍃 . . .
ولۍ قرار نبود به مجازی #باخت بدیم . . .
اومدیم تو صحنه ۍ جنگ دشمن تا #مقاومت ڪنیم ،گفتیم جنگ نرمم
ولی نرم نرم خودمون داریم وا میدیدم😑
#یادت_باشه
#چادریهای_بدون_آرایش_فرشته_اند
#چادریها_فرشته_به_شرط_حیــــــا
🔰نشر حداکثری با شما
@montazer_shahadat313
♥️🍃| #معرفی_نامه...😇
معرفي مختصر شهيد مدافع حرم
#محمدࢪضا_دهقانامیࢪے
ـــــــــــــــ❤️ـــــــــــــــ
تاريخ تولد: ٧٤/١/٢٦
محل تولد: تهران
وضعيت تأهل: مجرد
فرزند دوم خانواده ي آقاي علي دهقان اميري
🎓دانش آموخته ي دبيرستان علوم و معارف اسلامي امام صادق عليه السلام
🎓دانشجوي سال سوم فقه و حقوق اسلامي در مدرسه عالي شهيد مطهري
ـــــــــــــــ🧡ـــــــــــــــ
اعزام به سوريه در تاريخ: ١٥ مهرماه سال ١٣٩٤ با عنوان بسيجي تكاور
📆شهادت در تاريخ: ٢١ آبان ماه سال ١٣٩٤
محل شهادت: سوريه، حلب🇸🇾
محل دفن: امام زاده علي اكبر، چيذر🕌
ـــــــــــــــ💛ـــــــــــــــ
شهيد مورد علاقه:
شهيد مدافع حرم،
شهيد رسول(محمدحسن) خليلے🦋
ـــــــــــــــ💚ـــــــــــــــ
☔️صفات بارز اخلاقي:
مؤمن، مهربان، دلسوز، خوش اخلاق، خنده رو، شوخ طبع، متبسم، دست و دلباز، خلوص نيت در انجام وظايف ديني و امور خير، اعتقاد راسخ به اصل نظام جمهوري اسلامي ايران و اصل ولايت فقيه، آگاه و بصير نسبت به امور سياسي جامعه، غيرتمند نسبت به خاندان عصمت و طهارت و همچنين اطرافيان خود، ارادت خاص به شهدا مخصوصاً شهداي مدافع حرم حضرت عقيله بني هاشم سلام الله عليها...
ـــــــــــــــ💙ـــــــــــــــ
🎈علايق:
مراسمات مذهبي به خصوص مراسمات هيأت راية العباس و ريحانة النبي، زيارت كربلا و مشهد مقدس، تفريح و گردش، كوهنوردي، پاركور، ورزش هاي هيجاني، موتور سواري، ...
ـــــــــــــــ💜ـــــــــــــــ
📝🌱|•°قسمتي از وصيت نامه شهيد:
... بر اساس آیه مبارکه ۱۵۶ سوره بقره:
"الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون"
• آنها که هرگاه مصیبتی به آنها می رسد صبوری کنند و گویند ما ازآن خداییم و به سوی او باز می گردیم•
صبر را سرلوحه کار خود قرار دهید و مطمئن باشید که هرکس از این دنیا خواهد رفت و تنها کسی که باقی می ماند خداوند متعال است، اگر دلتان گرفت یاد عاشورا کنید و مطمئن باشید غم شما از غم ام المصائب خانوم زینب کبری(س) کوچک تر است، روضه اباعبدالله و خانوم زینب کبری فراموش نشود و حقیقتا مطمئن باشید که تنها با یاد خداست...
♥️🌿|
@montazer_shahadat313
سلام مهربونای همراه ♥
ظهرتون بخیر
مادرای عزیز و دختران ولایی
یکی از کارهایی که از الان باید انجام بدین
اینکه حال و هوای خونه تون رو (اتاقتون) رو محرمی کنین....
ولو با چنتا سربند یا یه تیکه پارچه مشکی یا پرچم و....،
روزانه قرائت زیارت عاشورا
چند دقیقه روضه
کارای هر روز تون رو به نیت یکی از شهدای کربلا شروع کنید
سفره غذا تون رو به نیت یه شهید پهن کنید...
هرررر کاری که به عشق امام حسین ع انجام دادین برامون عکس بگیرید بفرستید
با هشتک
#جریان_سازی_خانواده_ولایی
ان شاءالله با دل های آماده به استقبال محرم بریم
و خونه هامون رو حالو هوای حسینیه بهش بدیم
هر خونه یک حسینیه
ان شاءالله ♥️
منتظر نظراتتون هستیم
https://harfeto.timefriend.net/720251802
یاعلی👋🏻🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید محمد رضا دهقان امیری:
#کلیپ🎥
تشییع پیکر مطهر #شهیدمحمدرضادهقانامیری
در رفتن جان از بدن،
گویندهرنوعیسخن
منخود به چشم خویشتن
دیدم که جانم میرود
#الهمالرزقناتوفیقشهادتفیسبیلک
@montazer_shahadat313
•
+
•/• تمجید و تطهیر
کافی نیست؛
اهل بیت رو
"تعریف" کنید •/•
#پرانرژیپیشبهجلوبسیجۍ✌️🏻
:: #در_مبارزه🌱
+
•
سلام رفقای عزیز
یکی از دوستان التماس دعای فراوان دارن
دعا کنید براشون پدرشون آزمونی دادن اگه قبول نشن از خونشون بیرونشون میکنن😔 فقط پول ناهار و شامشون دارن اونموقعه 😔 دعاشون کنید فراوان خیلی خیلی دعا کنید😔
❤️📚
📚
#عشقینه 🌸🍃
#ناحله 🌺
#قسمت_صد_و_نود_و_هفت
سه ماه و ۲۱ روز و ۶ ساعت و پنجاه و سه دقیقه از تولد زینبم گذشته بود.
با وجود همه ی دردایی که تحمل کرده بودم حاضر نبودم حس خوب مادر شدن رو با چیزی تو دنیا عوض کنم.
اینکه یک نوزاد از وجودت جون بگیره و با بودنت نفس بکشه لذت بخش ترین تجربه تو زندگی بیست و چند ساله ی یه آدمی مثل منه!
وجودش هر روز زندگیمو شیرین تر از روز قبلش میکرد!
دیدن چشمای مشکی درشت و خوشگلش که دورشو مژه های بلند مشکی تر از رنگ چشماش گرفته بودن باعث میشد هر روز از نو واسش بمیرم!
انقدر شیرین و دلبر بود که دلم میخواست بشینم و ساعت ها فقط نگاهش کنم . با ترمز ماشین چشم ازش برداشتم و به بیرون نگاه کردم؛محمد پیاده شد،کریر بچه رو گرفت و در سمت من رو هم باز کرد .
+بیا بچه رو بزار توش
_نمیخوام
+لوس نشوفاطمه
_من اصلا با تو حرفی ندارم
+بچه داره میشنوه.جلو بچه با من دعوا میکنی؟تو داری غرور یه پدرو جلو بچش خورد میکنی...!
به زور خندشو کنترل کرده بود
رومو ازش برگردوندم و گفتم:
_حقته بزار بچت بفهمه باباش دروغگوعه .
+هیسسس بچم میشنوه.فاطمه چقدر باید برات توضیح بدم؟میگم من بهت دروغ نگفتم،فقط یه چیزی رو بهت نگفتم که نگران نشی و به خودت و بچت اسیب نرسه،فقط همین!الانشم چیزی نشده که انقدر بزرگش میکنی یه ماموریت ساده بود مثل بقیه ماموریت هایی که میرفتم
_اگه اونجا تو کشور غریب یه چیزیت میشد من باید چه خاکی به سرم میکردم؟
+حالا که میبینی چیزی نشده سر و مر گندم،سالمه سالم.ببین خیال های خامی داری من چیزیم نمیشه لیاقتشو ندارم واسه همینم بهت چیزی نگفتم.حالابیا و بزرگی کن بچه رو بزار تو کریر گناه داره تنش درد میگیره.بچه رو گذاشتم تو کریر
محمد رفت کنارو پیاده شدم.
تو یه دستش کریر بچه بود و اون یکی دستش رو هم تو دستای من قفل کرده بود.اروم باهم تو حیاط گلزار شهدا قدم بر میداشتیم.همیشه دو نفر بودیم ولی این بار سه نفره اومدیم پیش شهدا.
به مزار اقا میثم که رسیدیم نشست و فاتحه خوند. میدونستم میخواد خلوت کنه برای همین تنهاش گذاشتم و سمت مزار شهدای گمنام رفتم.
یخورده که گذشت با زینب اومد پیشم.
فکر و خیال عذابم میداد.نمیتونستم از ذهنم بیرونشون کنم،بی اختیار گفتم
_چرا نگفته بودی میری سوریه؟
+ای بابا باز که شروع کردی !
_محمد من میترسم از تنهایی،زینب و بدون تو چجوری بزرگش کنم اصلا چجوری بدون تو زنده بمونم، فکراینجاهاشو نکردی نه؟ چجوری میتونی انقدر بی رحم باشی؟ اگه شهید میشدی چی؟ من که باهات خداحافظی نکرده بودم. محمد،من که میدونم عاشق شهادتی و هر شب براش اشک میریزی!
من که میدونم آرزوته شهید بشی
چرا سر من شیره میمالی؟ پس حداقل قبل رفتنت بزار سیر نگاهت کنم .
چرا هیچی ازشهادت به من نمیگی؟
من کیتم اصلا؟ چرا همه باید میدونستن به جز من؟
حرفمو قطع کرد
+باز میگی چرا حرف از شهادت نمیزنم، خب ببین کاراتو! همش ناراحت میشی غصه میخوری من دوست ندارم ناراحتی تورو ببینم،حالا به هر دلیلی!
اگه من با حرف زدن از این موضوع باعث ناراحتیت بشم، گناه کردم
_خب یعنی میخوای بگی نظر من برات اهمیتی نداره؟
+چه ربطی داره؟یعنی چی این حرفا فاطمه؟مگه میشه نظر تو برام اهمیت نداشته باشه ؟
_چرا فکر کردی بدون حلالیت من شهید میشی ؟
+فکر نکردم مطمئن بودم تو شرایطت جوری نبود که بتونم بهت بگم کجا میرم . حالا هم اتفاقی نیوفتاده عمودی رفتم عمودی برگشتم. بیا زینبم گریش گرفت.بیا بگیرتش تکونش بده .
_وا آقا محمد ! بچم شیشه شیره مگه؟
+خب حالا شوخی کردم. .
بچه رو از تو کریر گرفتم تو بغلم پستونکش و از تو کیفم در اوردمو گذاشتم تو دهنش .
+خسته که نشدی؟
_چرا شدم
+باشه پس بریم .
کریر بچه رو گرفت و رفت وپشت سرش رفتم. قرار بود بریم خونه ی مامان.
انقدر پتو رو دور بچه پیچونده بودم صورتش هم دیده نمیشد
داشتم پتو رو از صورتش کنار میزدم که خوردم به محمد
سرمو بالا گرفتم و نگاش کردم
_چرا ایستادی؟
حالت جدی به خودش گرفته بود
+حلالم نمیکنی؟
دستم و زدم زیر چونمو گفتم
_اووووم خب باید فکرامو بکنم
+نه جدی میگم
_خب منم جدی گفتم
دیگه چیزی نگفت،برگشت و دوباره به راهش ادامه داد .از گلزار که خارج شدیم سوئیچ ماشینو زد و در رو واسم باز کرد
نشستیم تو ماشین.چند دقیقه بعد حرکت کردیم سمت خونه ی مامان اینا.....
چهارنفری دور بچه رو گرفته بودیم و داشتیم شباهتاش به خودمون وپیدا میکردیم.
ریحانه بینی بچه رو کشید و گفت :
+ببینین دماغ زشتش به خودم رفته
سارا گفت : نه بابا خدا رو شکر هیچ شباهتی به عمه اش نداره .
ریحانه واسش چش غره رفت و با عشق به بچه خیره شد
+برادرزاده ی ناز خودمی
بچه شروع کرد به گریه کردن،شمیم بغلش کرد و
+عه عه بچه رو کشتین شماها ولش کنین دیگه.
بزور خودم و روی تخت جابجا کردم
به قلم 🖊
#غین_میم💙و #فاء_دآل
@montazer_shahadat313