eitaa logo
فرشتگان سرزمین من الیگودرز 💖
257 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
88 فایل
"بــسم‌اللهـ‌النور✨" خدا گفت تو ریحانه خلقتی . . .✨🙂 کنارهم‌جمع‌شدیم تاحماسه‌ای‌بزرگ‌خلق‌کنیم حماسه‌ای‌ازجنس‌دختـــران😍✨ #فرشتگان_سرزمین_من جهت ارتباط با ما👇 @Zah7482
مشاهده در ایتا
دانلود
ختم صلوات امروز بہ نیت: حضرت مریم(س) |ارسال صلوات‌ها بھ نشونےِ: ♡ @zeinabi82 ♡ |جمع صلـوات تلاوت شده: 3700
در سرت داری اگر سودای عشق و عاشقی... عشق شیرین است...... اگر معشوقِ تو باشد حسین....😍😭 @montazer_shahadat313
••🌐•• ↫خواهرم🧕 ↺پس‌حیایت‌چہ‌شد؟⁉️ ↫تادیروزتااورامیدیدي🎭سرت‌راپایین مےانداختےونگاه‌نمیکردي👀🖐🏾 ↺حال‌ڪہ‌به‌پیوےات‌آمده💬 ❀شده‌برادروعزیزجانت😏{💚} 💢بہکجا͜͡ چنین‌شتابان؟!!! @montazer_shahadat313
←شهدادعاداشتند ادعانداشتند .. ! ←نیایش‌داشتند نمایش‌نداشتند ... ! ←حیاداشتند(:" ریانداشتند ... ! رسم‌داشتند🌱 اسم‌نداشتند ...! @montazer_shahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🧡حــــی عـــــلی عاشقی🧡 🌟پیش به سوی معبود🌟 🌸اهای مومن دارن صدامون میزننا🌸 📿بنده من بدو بیا دلم واست تنگ شده☺️😉 التماس دعا عزیزان
⚠️یکی از مهم‌تـرین پیـام‌های فرامـوش شـده عاشـورا شـب عاشـورا🚩 امام حسیـن علیه‌السلام به یارانش فرمود: هر کس از شما به گردن دارد برود! او به جهانیان فهماند که حتی کشته شدن در کربلا هم از بین برنده نیست در عجبـم از کسـانی که هـزاران گنـاه می‌کننـد و معتقـدنـد یک قطـره اشـک بـر حسیـن ضـامـن بهشـت آنهـاسـت❗️ 🖤 @montazer_shahadat313
🌱 •سه نکته مهم که اگر رعایت کنید، زندگے آرامی خواهید داشت: ۱)وقتے خوشحال هستید "قول" ندهید ۲)وقتے عصبانے هستید "جواب" ندهید ۳)وقتے ناراحت هستید "تصمیم" نگیرید 🖤 @montazer_shahadat313
‌ آزاده باش ؛ قیمتے خواهے شد، آنقدر ‌قیمتے ‌که‌ خداوند ‌خریدارت ‌شود آن‌هم،‌ به ‌بالاترین ‌قیمت؛‌ یعنے«ولایت» سلمانش‌ را‌ با «مِنّااهلَ‌البِیت» خرید؛ حُرَّش را با «حَلَّت بفِنائِڪ» ویقین‌بدان تو را با«انتظار» خواهد خرید.. :)🌱 -و چه ‌مقامےست این . . ؛ 💗 .. 🖤 @montazer_shahadat313
رِفیق ... برایِ شدن ، هُنَر لازم است...🥀 هُنَرِ رد شدن از سیم خاردارِ نَفس.. هُنَرِ بِه خُدا رسیدن...🕊 هُنَرِ تَهذیب...🌻 تا هُنَرمَند نشی، نِمیشی!! | | @montazer_shahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🍃 (بخش دوم) . بعد از اینڪه مطمئن شدم خان جون ڪاری با من ندارهـ به اتاقم میروم . تخت چوبی ڪوچڪی ڪنار پنجـرهـ گذاشته دیوار هاے اتاق به رنگ آبی بود قبل من احسان اینجـا بودهـ همیـشه به اصرار خان جون و بابا بزرگ میومد اینجا و ڪنار اونا بودش . برای همـین بابا بزرگـ و خان جون خیلی دوسش دارن . ڪنار تخت میز ڪوچڪ چوبی قرار دارهـ و چراغ مطالعه ای رویش . سمت راست اتاق هم ڪمد چوبی قدیمی ... همـیشه عاشق خونه ے خان جون بودم ، هر جمعه ڪه میرسیدم اینجا میرفتم سراغ تاب ڪه بماند چه دعواهایی داشتیم با بچه های فامیل .... ریز میخندم . ڪتاب هایم را توی قفسه میچینم . و لباس های تا ڪرده ام را ڪه قطعا ڪار مامان بود را در ڪمد میگذارم پیراهن سبز تیره ام را بر تن میڪنم و موهای بافت شده ام را روی شانه ے سمت راستم میگذارم . روبه روی آیینه می ایستم نگاهی به صورتم می اندارم زیر چشمانم گود افتادهـ است و رنگم هم پریدهـ . بخاطر شب بیداری های درس خواندن است ‌... لبخندی میزنم ڪه چالم نمایان می شود . همیشه دنیا دوتا انگشتاشو میکرد تو چالم و محڪم فشار میداد . نگاهی به اتاق می اندازم و خارج میشوم ، به طرف آشپزخانه می روم : بابا بزرگ چی دوست دارید درست ڪنم براتون !؟؟ _قربونت بشم ، الویه درست ڪن بابا . خنده ای میڪنم : ای به چشم . _‌عه عه ڪجا حاجی ، سس براتون خوب نیس . بابا بزرگـ همانطور ڪه صورتش را خشڪ میڪند میگوید : یه شب حاج خانوم اونم نومون درست ڪنه خوردن دارهـ . خان جون همانطور ڪه میخندد میگوید : از دست تو... از لحنشون خنده ام میگیرد و مشغول درست ڪردن الویه می شــوم .. . ✍🏻نویسنده:میم‌تاج‌افروز @montazer_shahadat313 ←ڪپے تنها با ذڪر نام نویسنده و منبع مورد رضایت است→