eitaa logo
فرشتگان سرزمین من الیگودرز 💖
240 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
88 فایل
"بــسم‌اللهـ‌النور✨" خدا گفت تو ریحانه خلقتی . . .✨🙂 کنارهم‌جمع‌شدیم تاحماسه‌ای‌بزرگ‌خلق‌کنیم حماسه‌ای‌ازجنس‌دختـــران😍✨ #فرشتگان_سرزمین_من جهت ارتباط با ما👇 @Zah7482
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🍃 . یک هفته ای از اون ماجرا میگذشت و بابا هم فهمیده بود و برای دیدن ساناز به زندان رفته بود . هیچ کدوم از تماس های احسانم جواب نمیدادم وقتی ام که میومد جلوی در هر روز به یه بهونه ای ردش میکردم از بابا هم دلگیر بودم حالا احسان بود که باید جواب این قلبمو میداد ، صدای شکسته شدن قلبمو میشنیدم . چادرم را برداشتم و از اتاق خارج شدم با صدای بلند گفتم : من رفتم نگران نشید خداحافظ. منتظر پاسخ نماندم و از خانه خارج شدم چند قدمی نرفته بودم که صدای بوق ماشین باعث شد به سمت عقب برگردم با دیدن ماشین احسان پوفی کردم و برگشتم و به راهم ادامه دادم صدای بازوبسته شدن در ماشین و صدای قدم هاشو احساس کردم : همتا وایسااا. ایستادم : چرا دنبال من راه افتادی ممنونم که جونمو نجات دادی اما من نمیخوام تورو ببینم . برگشتم به چشمانم خیره شد مثل همیشه مرتب نبود شلخته بود و آشفته . _همتا من دوست دارمت هنوزم عاشقتم ؛ اشتباه فکر میکردم که نمیتونم به تو دل ببندم اما الان بستم همتا من دلبسته توام . همه چیز برام زشت و بی رنگ شده بود ، باید حرفامو میگفتم تصمیمم باید میگفتم این اولین قدم دل کندن بود هیچ راه دیگه ای نبود از روز اول هم وادادنم اشتباه بود دل بی معرفتم باهام راه نیومد و تسلیم عشقش شد حالا مجبورم دل بکنم گرچه سخته اما دلم رو به دریا میزنم و به چشمانش خیره میشوم : احسان من و تو اشتباه کردیم ... این ازدواج عاقلانه نبود ... منظورم اینه که ما باید جدا بشیم ... . اخم کرد : نه نه این کلمه حتی شوخیشم خوب نیست تمومش کن همتا من تورو دوست دارم عاشقتممم خواهش میکنم باور کن . با بغض گفتم : نه من دیگه نمیخوامت احسان .. باید طلاقم بدی ... چشمهاش پر از خشم بود از نگاهش میترسیدم نفس های بلندش سینه ش رو به جلو و عقب میکشید و دستهاش مشت شده بود . صداش از ساطور بی رحمیم که انگار حنجره ش رو بریده بود و خش افتاده بود : چه اتفاقی افتاده که این حرفارو میزنی اصلا اصلا بگو چجوری جبرانش کنم همتا ؟؟؟؟؟ باید همین امروزو و همینجا توی خیابون این عشق رو سر میبریدم : دیگه جبران نمیشه ، میتونییی جواببب این قلب عاشق روووو بدیییی؟؟؟دیگهههه نمیتونی مثل قبل برامممم باشییییی، پس دیگه هیچی جبران نمیشه... _میتوننمم همتااا میتونمممم چرا نمیخوای باور کنی فقط بخاطر خودتتت بوده‌!!؟؟ _نه نه نمیتونیم نمیتونیمممم چون چون من دیگه دوستتت ندارممم من دیگه نمیخوامت من از دیدنت حالممم بد میشهههه باید طلاقممم بدی . صدای فریادش بند دلم رو پاره کرد : انقدر این کلمههه لعنتیییی رو تکرار نکنننننن . نگاهش را ازم گرفت با گریه گفتم : من دیگه نمیخوامتتتتتتتتتت . مثل درخت تبر خورده شکست نگاهش نا امیدش رو ازم گرفت برگشت : باشه طلاقت میدم اما بدون خیلی دوست دارمت . آه از نهادم بلند شد بلاخره همه چیز تموم شد .... سوار ماشین شد و رفت ‌. به دیوار تکیه دادم و چشمانم را بستم : چشمهام از شدت گریه تنگ شده بود و درست اطرافمو نمیدیدم توی مردابی که خودم درست کرده بودم داشتم دست و پا میزدم ... زمزمه کردم : همه چیز تموم شدد... . ✍🏻نویسنده:میم‌تاج‌افروز °•❀ @chaadorihhaaa ←ڪپے تنها با ذڪر نام نویسنده و منبع مورد رضایت است→