eitaa logo
فرشتگان سرزمین من الیگودرز 💖
257 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
88 فایل
"بــسم‌اللهـ‌النور✨" خدا گفت تو ریحانه خلقتی . . .✨🙂 کنارهم‌جمع‌شدیم تاحماسه‌ای‌بزرگ‌خلق‌کنیم حماسه‌ای‌ازجنس‌دختـــران😍✨ #فرشتگان_سرزمین_من جهت ارتباط با ما👇 @Zah7482
مشاهده در ایتا
دانلود
💥زمستون بود منتظر بودم که مجتبی از جبهه برگرده شب شد و هر چه به انتظارش نشستم نیومد تا اینکه خوابم برد صبح زود بلند شدم تا برم نون بگیرم وارد حیاط که شدم  همه جا رو برف پوشانده بود هوا خیلی سرد شده بود درب خونه رو که باز کردم ، دیدم پسرم توی کوچه خوابیده بیدارش کردم و گفتم: کی از جبهه برگشتی مادر؟ سلام کرد و گفت: نصف شب رسیدم گفتم: پس چرا در نزدی بیام باز کنم؟ گفت: مادر جون ! گفتم نصف شبی خوابیدین ممکنه با در زدن من هُل کنین واسه همین دلم نیومد بیدارتون کنم پشت در خوابیدم که صبح بشه...  🌹
❤️ درباره ماجرای ازدواج والدین فقیه محقق مقدس اردبیلی نقل می کنند: پدر جناب مقدس اردبیلی آمده بود، از آب جاری مشک را پر کند، دید سیبی بر آب روان است، گرفت و میل کرد، بعداً پشیمان شد که این سیب البته مالک داشته، بی اجازه او چرا تصرف کردم؟ حرکت کرد، مسیر آب را گرفت به بالا رفت تا رسید به جایی که آب از باغی که درخت سیب داشت بیرون می آمد، صاحب باغ را گفت :سیبی که بر آب روان بود من خوردم، از من راضی باش. گفت:ابداً راضی نیستم. گفت:قیمتش را می دهم. گفت:راضی نمی شوم. صاحب باغ گفت:من به یک شرط از تو راضی می شوم که دختری کور، کچل، لال، گنگ و مفلوج از پا دارم! اگر حاضری با او ازدواج کنی، من از تو راضی می شوم والا راضی نمی شوم! پدر مقدس اردبیلی چون دید چاره ای ندارد از غایت ایمانش قبول کرد و تن به این ازدواج داد، صیغه عقد را جاری کردند، سپس با مشاهده کردن دختری زیبا بر خلاف گفته های صاحب باغ به نزد آن رفت و گفت:آن دختری که برای من وصف کردی این نیست. گفت:این همان است، چون دیدم جدیت داشتی که برای خوردن یک سیب رضایت بگیری و من مدت ها انتظار داشتم که این دختر را به مثل شما شخصی شوهر دهم، اما گفتم کور است؛ یعنی هنوز چشمش نامحرم را ندیده و گفتم کچل است؛ یعنی مویش را نامحرم ندیده و گفتم لال است؛ یعنی با مرد بیگانه سخن نگفته و گفتم از پا مفلوج است؛ یعنی تنها از خانه بیرون نرفته است! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 مرحوم آیت الله بروجردی(ره) درباره ماجرای ازدواج خود این گونه می گوید: در اصفهان تحصیل می کردم، اساتید آن روز اصفهان کم نظیر بودند، مانند آیت الله کلباسی، مرحوم آقا سیدباقر درچه ای، حکیم بزرگ قشقایی، و حکیم بزرگ ملا محمد کاشانی. من گرم تحصیل در محضر ایشان و عاشق این اساتید بودم، همواره مایه های علمی من بالا می رفت که نامه ای از پدر دریافت کردم-پدر ایشان (که از علما بود) در بروجرد، معاش زندگی را از راه کشاورزی تامین می کرد-، در نامه آمده بود:حسین عزیزم به بروجرد بیا، من وسایل عروسی تو را فراهم کرده ام. نامه ای به پدر نوشتم که مرا از ازدواج معاف کنید و اجازه بدهید درس بخوانم، پدر در جواب نوشت:فکر نمی کنی اگر به سخن پدر گوش ندهی، این مانع تو باشد؟ خدا در قرآن فرموده است:«و بِالوالدین احساناً». بلافاصله به بروجرد رفتم. عروسی که تمام شد، پدرم گفت:حالا می خواهی بروی برو! آیت الله بروجردی بعدها گفتند:بروجردی شدن (یعنی به جایگاه مرجعیت و رسیدن به قله های بلند علمی) مرهون این خانم بود که پدر من برای من گرفت!
🌻🍃 در دوران دانشجویی استاد نازنینی داشتیم. تلاش می‌کرد حرف‌های درشت اجتماعی را به گونه‌ای با شوخی و خنده بیان کند که آدم لذت ببرد. روز اول کلاس، آمد روی صندلی نشست و بی‌مقدمه و بدون احوال‌پرسی رو به یکی از پسرهای کلاس کرد و گفت: اگه امروز که از خونه اومدی بیرون، اولین نفر تو خیابون بهت می‌گفت زیپت بازه، چی کار می‌کردی؟ پسره گفت: "زود چک‌اش می‌کردم." استاد گفت: "اگر نفر دوم هم می‌گفت زیپت بازه، چطور؟" پسره گفت: "با شک، دوباره زیپم رو چک می‌کردم." استاد پرسید: "اگر تا نفر دهمی که می‌دیدی، می‌گفت زیپت بازه، چطور؟" پسره گفت: "شاید دیگه محل نمی‌ذاشتم." استاد ادامه داد‌: "فرض کن از یه جا به بعد، دیگه هرکی از جلوت رد می‌شد، یه نگاه به زیپت می‌انداخت و می‌خندید. اون موقع چی‌کار می‌کردی؟" پسره هاج و واج گفت‌: "شاید لباسم رو می‌انداختم روی شلوارم." استاد با پرسش بعدی، تیر خلاص رو زد : "حالا اگر شب، عروسی دعوت باشی، حاضری بری؟" پسره گفت: "نه! ترجیح می‌دم جایی نرم تا بفهمم چه مرگمه." استاد یهو برگشت با حالتی خنده‌دار گفت: "دِ لامصبا! انسان این‌جوریه که اگر هی بهش بگن داری گند می‌زنی، حالا هرچی باشه، باورش می‌شه داره گند می‌زنه. امروز صبح سوار تاکسی شدم، راننده از کنار هر زن راننده ای رد می‌شد، کلی بوق و چراغ می‌زد. آخر سر هم با صدای بلند داد می‌زد که: "بتمرگ تو خونه‌ات با این دست فرمونت." خب این زن بدبخت روزی ده بار این رو از این و اون بشنوه، دست‌فرمونش خوب هم که باشه، اعتماد به نفسش به فنا می‌ره! پس‌فردا می‌خواین ازدواج کنین، دوست دارین شریک زندگی‌تون یه دختر بی‌اعتماد‌به‌نفس باشه یا یکی که اعتمادبه‌نفسش به شما انرژی بده؟" جهانی که برای زنان جای بهتری باشد، آن جهان برای مردان نیز جای بهتری خواهد بود...
🌕 رفقا بیاین احترام به والدین رو از شهدا یاد بگیریم مادر شهید حسن باقری می گفتند: حسن خیلی تند و تیز راه می رفت اما هر وقت با من راه می یومد ، آروم قدم بر میداشت که از من جلوتر راه نره... اونا کجا ، ما کجا؟! اونا جلو مادرشون راه نمی رفتن ، من صدام رو روی مادرم بلند می کنم شهید ماهانی با اینکه یه دستش قطع شده بود توی خونه رخت می شست وقتی مادرشون اعتراض می کردند ، با ادب می گفت: مادر! من خجالت می کشم توی خونه باشم و شما کار کنید... اونا منتظر بودند که پدر و مادرشون کاری ازشون بخواد تا انجام بدهند ، اما من از زیر خواسته های پدر و مادرم فرار میکنم رفقا ! زمانی به جایی می رسیم که , دعای پدر و مادر پشت سرمون باشه بیایم مثل شهدا بشیم بیایم به پاس زحمتایی که پدر و مارمون برای ما کشیدن ، نوکری شون رو کنیم بخدا زندگیمون نورانی میشه ... 🌑🌒🌓🌔🌕
11.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️مداح اصفهانی مهدی خیامیان ، آمریکا را چزوند😂 چزوندن همون سوزوندن اعماق وجود طرف مقابله البته ضبدر ۱۰😁 ❤️ 🤲
من که نمی‌دانستم حسن آقا سفرهای خارج از کشور می‌رود و از جایگاه ایشان اطلاعی نداشتم اما بعد از یک غیبت طولانی، مشخص بود به ماموریت رفته‌اند، اما پس از بازگشت در اولین تماس از من می‌پرسید مادر نان گرم برایت بگیرم؟ چیزی نیاز داری، برایت تهیه کنم؟ با توجه به جایگاه ویژه در صنعت موشک‌سازی کشورمان، ایشان همواره خود را دست‌بوس و پابوس پدر مادر می‌رفتند...
15.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حمایت دانش آموز دهه هشتادی دبیرستان شهید شهمرادی از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ،ومحکوم کردن تصمیم شرم آور اتحادیه اروپا در قرار دادن نام این نهاد مقدس در لیست سازمانهای تروریستی
🌹🌹قرار بود روز جمعه حمید با یکی از دوستانش برود قم. داشتم توی آشپزخانه برایش کتلت درست می کردم. ساکش را که بستم از فرط خستگی کنار پذیرایی دراز کشیدم. حمید داشت قرآنش را می خواند. وقتی دید آنجا خوابم گرفته، آمد بالای سرم و گفت: «تنبل نشو. بلند شو وضو بگیر راحت بخواب.»با خنده و شوخی می خواست بلندم کند. گفت: به نفع خودت است که بلند شوی و با وضو بخوابی وگرنه باید سر و صدای مرا تحمل کنی . شاید هم مجبور شوم پارچ آبی را روی سرت خالی کنم. حدیث داریم بستر کسی که بی وضو می خوابد مثل قبرستان مردار و بستر آنکه با وضو بخوابد همچون مسجد است و تا صبح برایش ثواب می نویسند.آنقدر گفت و سرو صدا کرد که به وضو گرفتن رضایت دادم... 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سپاهی که ایرانی اش بَسِ تان است فقط یک سلیمانی اش بَسِ تان است
✅ ماه امشب را تا ۳۵۰ سال آینده نخواهید دید! 🔸️ در آغاز بهمن ۱۴۰۱، کره ماه چنان به زمین نزدیک می‌شود که در ۱۰۰۰ سال گذشته بی‌سابقه بوده است. البته شاید ماه نو امشب قابل رویت نباشد؛ اما اثرش روی زمین حس خواهد شد! 🔸️ این هفته که با شروع ماه بهمن آغاز شده است؛ با غیبت کره ماه از آسمان شب دنبال خواهد شد؛ چیزی که با عنوان ماه نو (new moon) شناخته می‌شود. 🔸️ ماه نو امشب (شب یکم و بامداد دوم بهمن ۱۴۰۱)، چنان به زمین نزدیک خواهد شد که از سال ۹۹۲ میلادی، سابقه نداشته است. جالب اینکه تا ۳۴۵ سال دیگر هم به این فاصله نزدیک، نخواهد رسید.
  ابتداً در منزل عزیز دُردانه بودند و بعداً دُردانه (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) شدند. چراکه اگر در خانه می‌پرسیدند کدام بچه بیشتر هوای پدر مادر را دارند، قطعاً نام فردی را می‌آوردند، که بعداً شهید شده است...
8.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼 با افتخار میگم ☘️ دشمنان نمی دانند که اداره نیست که تحریم شود،بلکه اراده است. : فرهنگ است ،بینش است ،مبارزه‌گری و مبارزه طلبی با است.