eitaa logo
فرشتگان سرزمین من الیگودرز 💖
256 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
88 فایل
"بــسم‌اللهـ‌النور✨" خدا گفت تو ریحانه خلقتی . . .✨🙂 کنارهم‌جمع‌شدیم تاحماسه‌ای‌بزرگ‌خلق‌کنیم حماسه‌ای‌ازجنس‌دختـــران😍✨ #فرشتگان_سرزمین_من جهت ارتباط با ما👇 @Zah7482
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🍃 (بخش‌اول) . دم دمای صبح با صدای اذان بلند شدم ، لبخندی کنج لبم نشست نگاهی به هانا انداختم از روی تخت بلند شدم و پتو را رویش انداختم ڪمی تڪان خورد اما بیدار نشد . به طرف سرویس بهداشتی رفتم و وضو گرفتم با دیدن مادر و پدرم لبخندی زدم پدرم عبایش را روی شانه هایش انداخته بود و مادرم پشتش نماز میخواند ، به اتاق رفتم و جانماز و چادرم را برداشتم و به پذیرایی برگشتم و پشت مادرم ایستادم و الله اڪبری گفتم ، چه زیبا بود ، حتی اگرم نتونی برای نماز جماعت به مسجد بری میتونی تو خونت با خانوادت نماز جماعت بخونـی ، لبخندی زدم و دلم را به دست خدا دادم، خدایی ڪه مرا ریحانه ے خلقتش نامیده و از هر رفیقی به من نزدیڪه ، تو خونه ے ما همیشه بحث خدا بود اما من تا حالا این همه دقیق به نعمتاش پی نبرده بودم ، ... احساس غرور میڪنم ڪه خدارو دارم خدایی ڪه مهربانتر از حد تصورمِ ، یاد جمله عمو علی می افتم ڪه می گفت : با خدا باش و پادشاهی ڪن . و من این پادشاه را دوست دارم پادشاه قلب بی قرارم .. ڪه هر لحظه با شنیدن آیه های قرآن جنون میگیرد . سلام نماز را میدهم ڪه مامان نگاهی به من می اندازد و لبخندی می زند : ڪی اومدی ! _دقیقا از اول نماز جماعت . پدرم به سمتم برمیگردد و دست میدهد و قبول حقی میگوید . ڪتاب دعا را باز میڪنم و دعاے عہد را میخوانم ، دعایی ڪه برای چہل روز نیت ڪردم بخونم تا لیاقت پیدا ڪنم و یڪی از نوڪرا و سربازاے آقا باشم . گرچه نالایقم اما امیدم به خداست . بعد از خواندن نماز به اتاقم می روم و روی تخت دراز میڪشم ، و چشمانم را میبندم . با تکان های مامان از خواب بلند می شوم و نگاهش میڪنم : سلام . _‌علیڪ سلام بلند شو مگه دانشگاه نمیرے! روی تخت می نشینم و موهایم را ڪنار می زنم : دارم . _بلند شو پس ، یه صبحانه بهت بدم ضعف نڪنی . همانطور ڪه دستم را ماساژ میدهم بلند میشوم و به سمت سرویس بهداشتی می روم و دست و صورتم را میشورم . به طرف میز صبحانه می روم با دیدن هانا به سمتش می روم لپش را محڪم میڪشم ، لیوان شیر را از جلوی دهانش ڪنار میڪشد و با اعصبانیت می گوید : دیوووونه . نگاهی به دور دهانش می اندازم ڪه شیری شده است و بلند میخندم . حرصش می گیرد و چشمانش را ریز میڪند . طاقت نمی آورم و لپش را بار دیگر میڪشم ڪه جیغ بنفشی میڪشد . نان تست را بر میدارم و رویش ڪره و مربا میریزم و داخل دهانم می گذارم. چند لقمه ای میخورم و برای حاضر شدن به اتاق برمی گردم ، بُرس را بر میدارم و موهای بلندم را شانه میزنم برای اینڪه گرمم نشه ، موهایم کمی بالا میبندم و شروع به بافتن میڪنم . مقنعه ام را برمی‌دارم و سرم میڪنم چادر عربی ام را هم به همراه ڪوله ے جدیدم برمیدارم . همانطور ڪه از اتاق خارج میشدم بلند گفتم : مامان خداحافظ. _مراقب باش همتا . چشمی میگویم و بعد از به پا ڪردن ڪفش هایم به سمت خیابان می روم و سوار تاڪسی میشوم . روبه روی دانشگاه نگه می دارد ڪرایه را حساب میڪنم و پیاده می شوم . با قدم های سریع به سمت ڪلاسم می روم ، سروصداے بچه ها نشان از نیامدن استاد میداد وارد ڪلاس شدم و به سمت صندلی ام حرڪت ڪردم رویش نشستم . ملیڪا یڪی از بچه هاے شَر دانشگاه ڪه چند بارم اخراج شده بود به سمتم آمد لبخندی زدم و جزوه هایم را از ڪوله ام در آوردم ڪنارم نشست ، جزوه هایم را به سمتش گرفتم : بیا عزیزم اینم جزوه هام . همانطور ڪه می خندید گفت : فڪر ڪردی برای جزوه ها اومدم . _خب اره دیگه ، چون تو اڪثر اوقات سراغ جزوه میای. همانطور ڪه میخندید گفت : نخیر اومدم بگم چقدر چادر بهت میاد دختر . از حرفش جا خوردم ، اما ذوق زده نگاهی بهش انداختم و گفتم : واقعا!؟ سرش را به نشانه مثبت تڪان داد . لبخند دیگری زدم . خیلیا بهم گفتن چقدر چادر بهت میاد ،اما اینڪه ملیڪا بهم بگه جای تعجب داشت آخه اون از دخترای چادرے بدش میومد ، یه بار ازش پرسیدم چرا بدت میاد ! گفت ڪه نه همشون بعضیاشون واقعا مهربونن و دلنشین اما بعضیاشون با ڪلی آرایش میان بیرون و برای جلب توجه هر ڪاری میکنن* . بعد برای ما میگن ، خب دلم میشڪنه همتا ماهم دل داریم . منم این حسو تجربه ڪرده بودم واقعا سخته خیلی سخت ... | *منظورم بعضی عزیزان بود | . ✍🏻نویسنده:میم‌تاج‌افروز @montazer_shahadat313 ←ڪپے تنها با ذڪر نام نویسنده و منبع مورد رضایت است→
•/• بهش گفتم: + تو حق نداری شهید بشی! لبخندی تلخ زد و گفت: - اگه شهید نشم؛ میمیرم🙂 [ و سکوتی عمیق در فضا حاکم میشود :) ] .. @montazer_shahadat313
پای‌آدم‌جایی‌میره‌که‌دلش‌رفته! دلهارومواظب‌باشیم؛ تا پاها جای بد نره:)))♥️✨ • حاج‌حسین‌یکتا 🖤 @montazer_shahadat313
. میگن اگه 🍃 میخواے عاشق چیزی بشے؛ با عمل و رفتار عاشق شو! مثلا اگر میخواهی عاشقِ بشی ، هر روز صبح تو یہ ساعتِ مخصوص بگو : " صلے اللّٰہ علیڪ یا اباعبدالله... " بگو ، میخوام بهت عادت کنم... تا بشم تا به تو عارف بشم...! :)💔 ... 🖤 @montazer_shahadat313
گفـت: ‌دختر رو چہ‌ بہ‌ شہـآدت؟!💣 گفتـم‌: شاید دخترها ‌توےِ‌ جنگ شهید نشنـ🍃 اما همین ‌بس‌ کہ ‌ازنسل بعضے مادرهآ چمران‌ و ‌آوینے‌ و قاسم‌ سُلیمانـے داریم..✌️🏻♥️ 🖤 @montazer_shahadat313
【• به دخترش می‌گفت: وقتی گره‌هاے بزرگ به کارتون افتاد از خانم فاطِمه‌زهرا(س)😍 کمک بخواید گره‌هاے کوچیک رو هم از شهدا بخواید براتون باز کنند .. شهید حسین‌ همدانی🍃 @montazer_shahadat313
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... همگانے!✋🏻 پ.ن⇩ در پے هتڪ حرمٺ مجدد مجلھ فرانسوے بہ ساحٺ اڪرم ﴿صلے اللہ علیھ و آلہ و سلم﴾ بدید...حتے با لینڪ ڪانآلِ خودتون!✌️🏻 فقط نشون بدید ما... نزارید این انتشاراتیہ ڪارش ادامھ پیدا ڪنھ(: @montazer_shahadat313
برای شهادت‌ و رفتن‌ تلاش‌ نکنید برای رضای خدا کار کنید و بگویید: خداوندا نه برای بهشت ونه برای شهادت... اگر تو مارا در جهنمت‌ بیندازی ولی از ما راضی‌ باشی برای ماکافیست.... 💚 @montazer_shahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاج حسین یکتا🌱 بچه‌ها! سعی کنید یه دوست خوب و همراه پیدا کنید؛ دوست خوب کسیه که نتونی جلوش گناه کنی؛ پاتو به بهشت باز کنه؛ پاتو به بهشت زهرا، کنار شهدا باز کنه؛ پاتو به یه جاهایی وا کنه که تا حالا نمی‌رفتی! مثلاً بکشوندت به محله فقیر نشین‌ها تا کمک کنی به مردم، غم مردم خوردن رو بهت نشون بده. @montazer_shahadat313
دࢪ مسݪڪِ مــــا معنےِ پࢪواز چنــیݩ اســٺ با بــــاݪ شڪســٺہ بہ هواے ٺو پࢪیدݩ... @montazer_shahadat313