لَیسَ لِحاجَتی مَطلَبُُ سِواک ،
ولا لِذَنبی غافرُُ غَیرُکَ،
حاشاکَ !
الهی جز تو به کسی نیاز ندارم و
هرگز غیر از تو آمرزنده ای
برای گناهانم نیابم🌸
دعای دوازدهم #صحیفه_سجادیه
@BOYE_PELAK
ما را هم
از رزق آسمانیتاݧ
نمڪ گیر ڪنید..♥️
ڪہ عاقبتماݧ به خیر
شود
و شهادټ
هم، عاقبتــــ بہ خیر شدݧ اسٺ...🕊✨
🌱 @BOYE_PELAK
🍀بسم الله الرحمن الرحیم
🔰 چگونه امام زمانی تر بشویم ؟
◽️آقای افشاری
⁉️چیکار کنیم که در زندگی امام زمانی تر بشویم و یار امام زمان باشیم؟
🔴 در کتاب ارزشمند مکیال المکارم ۸۰ وظیفه از وظایف منتظران را بیان کرده است که عمل به این وظایف باعث می شود یار امام زمان عج بشویم.
🔰 تشریح بعضی از وظایف منتظران :
1⃣ در تمامی اوقات و به طور مداوم دعا کنیم که خداوند ما را جرو یاران امام زمان قرار دهد.
2⃣ اگر می خواهی امام زمان را بشناسی و برای حضرت کار کنی، اطلاعات مهدوی خود را افزایش بده، هر چقدر بیشتر مطالعه کنی، بیشتر با مهربانی های حضرت و زیبایی های بعد از ظهور آشنا می شوی و قلبت نسبت به امام مهربان تر و شوقت نسبت به حضرت بیشتر می شود. مخصوصا داستانهای تشرف که در کتاب «برکات حضرت ولی عصر عج»، داستانهای تشرف انسانهایی که محضر امام زمان مشرف شده اند؛ تدوین شده است.
3⃣ مبلّغ امام زمان باش و در حد دانش و توانایی خودت برای حضرت کار کن. در این صورت به شدت و عجیب مورد عنایات حضرت قرار می گیری. اینها خاندان کرامت هستند و بیش از آنچه که برایشان کار کنی، جبران می کنند.
4⃣ در جلسات امام زمانی شرکت کن و این جلسات را پر رونق کن.
5⃣ در صورت داشتن توانایی جلسات مهدوی برگزار کن، که می تواند ماهی یکبار یا هفته ای یکبار باشد. (با دعوت کردن دوستان و همسایه، با دعوت یک سخنران خوب، خواندن یک دعا و پذیرایی مختصر با چای روضه)
6⃣ چند درصد از درآمدت را به حضرت اختصاص بده، این باعث برکات فراوان در زندگی ات می شود و حضرت چندین برابرش را به شما می دهد.
7⃣ صدقات را به نیابت از امام زمان بده.
8⃣ صدقات صبح و شب را به نیت سلامتی امام زمان بده.
9⃣ ادعیه مرتبط با امام زمان را در طول هفته بخوان. زیارت امام زمان بعد از نماز صبح، دعای عهد، زیارت امام زمان در روز جمعه و دعای ندبه. کتاب ارزشمند صحیفه مهدیه را بخوان که شامل ادعیه مرتبط با حضرت است.
0⃣1⃣ اهدا قرائت قرآن به امام زمان، یکی دیگر از وظایف منتظران است.
1⃣1⃣ همه حاجات خود را از امام زمان بخواهیم و این باعث می شود بیشتر جذب امام مهدی عج بشویم.
2⃣1⃣ با دشمنان امام زمان دشمن و با دوستان حضرت دوست باشیم.
3⃣1⃣ تمامی اعمال مستحبی را به نیابت از امام زمان انجام بدهیم، که این باعث برکت در اعمال می شود. مثلا تمامی زیارتنامه ها را در زیارتگاهها به نیابت از امام زمان بخوانیم و ثوابش را هدیه به حضرت کنیم با تمامی ضعفها و نقصهایی که دارد. این عمل باعث پذیرش بهتر اعمال می شود.
4⃣1⃣ ترک گناه. به اندازه هر گناهی که انجام بدهی از امام زمان دور و جدا می شوی. که خود حضرت در توقیعات فرمودند: گناهان شما مانع ظهور من است و عامل دوری شما از من است.
👈 به اندازه تواناییهایتان به این وظایف عمل کنید تا زندگیتان رنگ امام زمانی به خود بگیرد. و امام زمانی تر بشوید ان شاءالله
✨جهت تعجیل در ظهور و سلامتی امام زمان عج صلوات ✨
@BOYE_PELAK
rouhollah_bahmani_gharghe_eshgh.mp3
3.51M
حسین جان 💔
ای امن یجیب دل های مظطر
باحال دِل گوش بدین 🎧🎧
|❥ •• @BOYE_PELAK
قبل از دوران مهدی موعود
آسایش و راحت طلبی و عافیت نیست
در روایات، «والله لتمحصن» و «والله لتغربلن» است
به #شدت امتحان میشوید #فشار داده میشوید
امتحان در کجا و چه زمانی است!؟
آن وقتی که میدان مجاهدتی هست..
#سیدعلیخامنهای🌱
______________________
@BOYE_PELAK
#قسمت۶۳
به روایت امیرحسین
………………………………………………………
روی کاناپه کنار پدر میشینم و شربت آلبالویی که مامان زحمتش رو کشیده بود رو برمیدارم.
مامان_زنگ زدم بهشون
_ به کی؟
مامان_ به مامان حانیه
کاملا میدونستم حانیه کیه ولی ترجیح دادم بگم_ حانیه؟
مامان_ اها. یعنی نمیدونی که کی رو میگم.
از دروغ متنفر بودم پس مجبور شدم بگم _ خانوم موسوی؟
مامان_ خب حالا ، خانوم موسوی
_ خب؟
مامان _ قرار شد فردا بریم خاستگاری
با شنیدن کلمه خاستگاری مقداری از شربت میپره تو گلوم و به سرفه میوفتم.
بابا میزنه پشتم و یکم حالم بهتر میشه.
مامان_ مادر جان اگه میدونستم انقدر مشتاقی که زودتر زنگ میزدم .
اولش بیخیال مخالفت میشم اما بعدش خودمو به خاطر این فکر سرزنش میکنم سریع میگم _ مامان من مشتاق چیه؟ نباید زنگ میزدید.
بابا_ چرا ؟
_ پدر من شما که مخالف ازدواج من با یه خانوم مذهبی بودید .
بابا_ این که مذهبی نبود، مگه ندیدی حتی چادرم سرش نبود.
_ مگه هرکی چادر سرش نباشه مذهبی نیست؟ چه ربطی داره پدر من ؟
مامان_ دیگه زنگ زدم. الانم فقط باید بگی چی ؟
_ چشم. دیگه چی میتونم بگم؟
حالا بماند که از خدام بود و البته تو دلم غوغا
” وای خدایا، من چم شده؟”
مامان_ امیرحسین جان. مادر. خدایی دوسش نداری؟
سرمو پایین میندازم.
مامان_ واه تو که از خداته دیگه چرا بدخلقی میکنی
_ ببخشید. شرمندم.
.
.
.
شکرلله حمدلله عفواًلله
واقعا به نماز شب و سجده شکر احتیاج داشتم.
اینکه مونده بودم چجوری به مامان بگم که از این خانوم خوشم اومده و خودش پیشقدم شد، سجده شکر لازم بود.
فقط خودمم نمیدونم چرا یه دفعه اونجوری مخالفت کردم. کلا خوددرگیری دارم. ?
سجاده رو جمع میکنم و دراز میکشم رو تخت. میخوام مرور کنم همه این چند وقت رو، از دربند تا اون شب مهمونی ، میخوام ببینم دقیقا کی دلم رو باختم؟ اما خودم هم این حس رو درک نمیکنم، منی که معیارم حجاب و چادر بود ، اما دوباره به خودم تشر میزنم ، مگه همه چی چادره ؟ این دختر، پاکی داشت که شاید تو خیلی از دخترای چادری نمیشد پیدا کرد .
شاید همون روز اول تو دربند، یا نه شایدم مسجد با دیدن چادرش ، یا نه شایدم اون شب ، شایدم اصلا اون شب تو خونشون.
نمیدونم نمیدونم نمیدونم وای خدایا. اصلا به من چه. ? بیا خل شدم رفت.
تو آن تک بیت نابی که غزل هایم به پایش سجده افتادند….
#قسمت۶۴
به روایت حانیه
………………………………………………………………………………………………………………
روبه روی آینه وایمیستم ، میخوام با خودم رو راست باشم.
_ عاشق شدم؟
_ نه
_ قرار بود رو راست باشم
_ اره
_ عاشق کی؟
_ امیر امیر امیرحسین.
_ نههههههههههههه
_ وای امیرحسین چیه ؟ آقا امیرحسین.
_ ای خدایا. خل شدم رفت.
*******
مامان_حانیه جان بیا.
_بله؟
مامان_ بیا بشین اینجا.
کنار مامان روی مبل میشینم.
_ خب؟
مامان_ نظرت درمورد پسر خانوم حسینی چیه؟
وای خدایا نکنه مامان فهمیده ، چی بگم حالا؟
_ خب یعنی چی چیه؟
مامان_ بزار برم سر اصل مطلب. خانوم حسینی زنگ زد ، گفت فردا شب میخوان بیان خاستگاری.
_ نهههههههههههههه?؟؟؟؟؟؟؟
مامان_ عه. چرا داد میزنی؟
_ شما چی گفتید؟
مامان_ گفتم بیان دیگه
_ چیییییی؟
مامان_ عه. یه بار دیگه داد بزنی من میدونم با تو. پاشو برو ببینم. عه
” وای وای وای خدایا. عاشقتم که. ولی ولی اگه ، اون عهدم…..???”
.
.
امیرعلی_ سلام جوجه جان
_ جوجه خودتی
امیرعلی_ شنیدم که خبراییه.
_ چه خبری؟
امیرعلی_ نمیدونم والا. میگن که یکی پیداشده دیگه از زندگی سیر شده میخواد بیاد خاستگاری شما.
کوسن روی مبل رو بر میدارم و پرت میکنم سمت امیرعلی.
_حرف نزن حرف. فاطمه خودشو بدبخت کرد شد زن تو.
امیرعلی_ اخ اخ بهش گفتم تنها نره خونه میرم دنبالش.
نگاهی به ساعت انداخت.
امیرعلی _ وای بدبخت شدم. نیم ساعته کلاسش تموم شده.
با تعجب فقط خیره شدم به رفتن امیرعلی و یه دفعه زدم زیر خنده. وای فاطمه از معتل شدن متنفر بود الان امیرعلی رو میکشت. ?
.
.
.
تونیک سفیدی که تا پایین پام بود ، با یه روسری کرم که به لطف فاطمه لبنانی بسته بودم، تصمیم داشتم امشب رو چادر سرم بکنم ، چادر حریر سفید با گل های برجسته ریز صورتی که جلوه خاصی بهش داده بود ، برای بار آخر تو آینه به خودم نگاه میندازم ، بدون هیچ آرایشی، ساده ساده و من چقدر این سادگی رو دوست دارم.
امیرعلی_ اجازه هست ؟
_ بیا تو پسره.
امیرعلی_ سلام دختره.
_ مصدع اوقات نشو.
امیرعلی همون لبخند همیشگی رو مهمون لباش کرد و گفت _ شاید مدت کوتاهی باشه که با امیرحسین اشنا شدم ولی دلم قرصه که دست خوب کسی میسپرمت.
_ اوووووو. توام. حالا نه به باره نه به داره.
با صدای زنگ امیرعلی سریع میره دم در و منم آشپزخونه.
دل تو دلم نیست که برم بیرون. وای پس چرا مامان صدام نمیکنه خدایا .
مامان_ حانیه جان عزیزم.
چایی هارو میریزم ، چادرم رو روی سرم مرتب میکنم و از آشپزخونه میرم بیرون .
_ سلام.
مامان امیرحسین _ سلام عروس گلم.
با شنیدن این کلمه قند تو دلم آب میشه ولی فقط به یه لبخند کوتاه و مختصر اکتفا میکنم.
اول خانم حسینی، بعد آقای حسینی ، بعد پرنیان و بعد……..
به هرسه با احترام خاصی چای رو تعارف میکنم و جواب تشکرشون رو با خوشرویی میدم تا زمانی که میرسم به امیرحسین.
از استرس زیاد، میترسم سینی چای رو پایین بگیرم.
همونجوری میگم بفرمایید، دستش رو بالا میاره که چای رو برداره که یه دفعه سینی رو کنار میکشم و گوشه سینی به زیر لیوان میخوره و لیوان کمی کج و یه مقدار از چاییش روی لباسش میریزه.
تازه فرصت کردم براندازش بکنم، یه کت و شلوار مشکی با یه پیرهن سفید، وای که چقدر بهش میومد.
_ وای شرمندم. عذر میخوام.
امیرحسین _ نه بابا خواهش میکنم.
یه دفعه صدای خنده جمع بلند میشه و منم باخجالت سرم رو پایین میندازم و چای رو به بقیه تعارف میکنم. حتی سرم رو بالا نمیارم که عکس العمل مامان بابا و امیرعلی رو ببینم. کلا من باید همش جلوی این سوتی بدم. ?
#قسمت۶۵
به روایت حانیه
سینی چای رو میزارم رو میز و میشینم کنار مامان. وای دارم از خجالت آب میشم. تازه گلای کنار روی میز رو میبینم ، وااااای چه گلای خوشگلی، گل رز قرمز و آبی ، من دیوونه وار عاشق گل رزم. با دیدن گل ها چنان ذوقی میکنم که کلا خجالت کشیدن رو یادم میره. حدود یک ربع میگذره اما هنوزم دارن حرف میزنن ، حرفای کلا هیچی ازشون نمیفهمم و توجهی هم بهش نمیکنم.
مامان امیرحسین _ میگم ببخشید وسط حرفتون، موافقید این دوتا جوون برن حرفاشونو بزنن تا صحبت ماها هم تموم بشه ؟
بابا _ بله بله البته. حانیه جان. آقا امیرحسین رو راهنماییشون کن.
” بیا بیا دوباره هل میشم الان سوتی میدم ، برای فرار از ضایع شدن سریع بدون هیچ حرفی به سمت اتاق میرم. امیرحسین هم با اجازه ای میگه دنبال من میاد.
کنار وایمیسم و تعارف میکنم که وارد بشه.
امیرحسین _ نه خواهش میکنم شما بفرمایید.
بی هیچ حرفی میرم داخل، .در رو باز میزاره و پشت سرم میاد تو ، توی اتاقم کنار میز کامپیوتر دوتا صندلی بود ، نشستم رو یکی از صندلیا و امیر حسین هم روی صندلی رو به روم.
**********
حدود پنج دقیقه میگذره و هردو ساکت خیره شدیم به گل های فرش . بلاخره سکوت رو میشکنه و شروع میکنه.
امیرحسین _ قبل از هرچیز باید بگم که …….شما حاضرید……کسی مرد زندگیتون بشه که رویای روز و شبش شهادته؟
با شنیدن کلمه ی شهادت، یاد اون روز و اون عهد میوفتم پس تنها جمله ای که به ذهنم میاد رو به زبون میارم ؛ شما حاضرید با کسی ازدواج کنید که برای شهادت همسر آیندش با خدا عهد بسته ؟
با شنیدن این حرف لبخندی رولبش میشینه و سرش رو کمی بالا میاره اما بازهم به صورتم نگاه نمیکنه.
_ فقط فکر میکنم خودتون هم بدونید من تا چندوقت پیش نه حجاب خوبی داشتم نه نماز نه روزه نه……
اجازه نمیده حرفم رو کامل کنم
امیرحسین _ من این جا نیستم که با گذشتتون زندگی کنم ، من اینجام که آیندتون رو بسازم. با شنیدن این جمله به خودم افتخار میکنم که قراره همسر و همسفر این مرد بشم .
امیرحسین _قول نمیدم که وضع مالیمون همیشه خوب باشه ولی قول میدم در عین سادگی همیشه لبخند رو لباتون باشه.
_ من آرامش رو ، زیبایی رو و عشق رو تو سادگی میبینم.
فقط…… فقط……من ، نمیتونم چادر سرم کنم. چادر رو عاشقانه دوست دارم چون یادگار مادرم خانوم فاطمه زهراس ولی نمیتونم حرمتش رو نگه دارم.
امیرحسین _ ارزش چادر خیلی بالاس ولی همه چیز نیست ، و اینکه اگه عاشقانه دوسش دارید من مطمئنم روزی انتخابش میکنید .
با شرمندگی سرم رو پایین میندازم و حرفی نمیزنم.
امیرحسین _ اگه دیگه …..حرفی نیست…. میخواید بریم بیرون.
زیر لب آروم بله ای میگم و به سمت در میرم. کنار وایمیستم و تعارف میکنم .
_ بفرمایید.
با لبخند جواب میده _ خانوما مقدم ترن.
مثله خودش لبخند میزنم و از اتاق خارج میشم.
با دیدنمون پدر امیرحسین میگه_ مبارکه ؟
هردو لبخندی میزنیم و امیرحسین میگه-ان شاالله
نکند فکر کنی در دل من یاد تو نیست:)
#مولانا🍂
#دلتنگیارم🍃
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
╭─┅─ 🍃 🌺 🍃 ─┅─╮
@BOYE_PELAK
╰─┅─ 🍃 🌺 🍃 ─┅─╯
🍃خواندن این دعا از جمله اعمال شب جمعه است
◼️ده مرتبه بگو:
🔵يَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ يَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِيَّةِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَيْرِ الْوَرَى سَجِيَّةً وَ اغْفِرْ لَنَا يَا ذَا الْعُلَى فِي هَذِهِ الْعَشِيَّةِ
🔴اى خدايى كه فضل و كرمت بر خلق دايم است و دو دست عطا و بخششت به جانب بندگان دراز است اى صاحب بخشش هاى بزرگ
درود فرست بر محمد و آلش كه در اصل خلقت و فطرت بهترين خلقند اى خداى بلند مرتبه در همين شب گناه ما را ببخش.
@BOYE_PELAK
30.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌀 نذری بسیار مهم برای گرفتن حاجت...
👌 این نذر ارزش یک بار انجام دادن را دارد
🌺 #شهید_گمنام سلام 🌺
@BOYE_PELAK
khoda_eshgh_ra_vasete_kard.pdf
4.35M
رمــاݩ ..🌱•
"خــدا عشـــق را واسطـہ ڪرد"
@BOYE_PELAK
فرشتگان سرزمین من الیگودرز 💖
رمــاݩ ..🌱• "خــدا عشـــق را واسطـہ ڪرد" @BOYE_PELAK
#خلـــاصـہرمــاݩموݩ🌱•
داستاݩ زݩدگی یامیݩ، دخترے معتقد ݕہ دیݩ اسلام ، شجاع ، مݩطقی و دارای ݩفوذ ڪلام است.😇
ڪہ ݕرای ادامه تحصیل ݕہ ایتالیا سفر میڪݩد.😃
ڪارلو پسرے مسیحی ڪہ حتی دیݩ خودش را درست و حساݕی ݩمیشناسد ، سرد ، مغرور ، ݕیاعتݩا ݕہ همه چیز و همه ڪس ، میزݕان یامیݩ قصہ ما در ایتالیا میشود...🤕
🎤سردارسلیمانی:
✍| هر کدام از شما یک #شهید را دوست خود بگیرید و سیره عملی و #سبک زندگی او را بکار ببندید
ببینید چطور رنگ و بوی #شهدا را به خود می گیرید و خدا به شما #عنایت میکند. |🌷
@BOYE_PELAK
فَأَنَا فِيَما أَنَا طالِبٌ كَالْحَيْرانِ
در آنچه که خواهان آنم همچون حیرت زدگانم.
#بیــو_عربــي
╔═.🍃.═══════╗
@BOYE_PELAK
╚═══════.🍃.═╝
1_426866649.mp3
5.55M
🎼 شور _ بسیااار زیبا
🎤 کربلایی سیدرضا نریمانی
الهم الجعل محیای محیا
اباعبدالله ...
بچه هیئتی جونش رو به تو تقدیم میکنه
ساعت عشقشو به وقت توتنظیم می کنه
🔥صوت استوری بالا👆
🔥مناسب ماشین
🔥هنذفری 🎧
#بچه هیئتی
#هیئت
#کربلا #_ بین الحرمین
#سربازای آسدعلی آقا
@BOYE_PELAK
✨🌙شب جمعه هست🌙✨
🌴قرائت سوره مبارکه جمعه کفاره گناهان هست تا شب جمعه آینده🌴
🌹✨ بسم اللّه الرّحمٰن الرّحیم✨🌹
✨یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (۱)🌹
✨هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ (۲)🌹
✨وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۳)🌹
✨ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاء وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (۴)🌹
✨مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِیه الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (۵)🌹
✨قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاء لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (۶)🌹
✨وَلَا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ (۷)🌹
✨قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (۸)🌹
✨یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِی لِلصَّلَاهِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَهِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ (۹)🌹
✨فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلَاهُ فَانتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَّعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (۱۰)🌹
✨وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَهً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَهِ وَاللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ (۱۱)🌹
🌹🍃به امید آمرزش همه گناهان دعا در حق یوسف زهرا (س) رو فراموش نکنیم 🍃🌹
💫✨التماس دعای فرج✨💫
💫🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُمْ🌹💫
🌹🌤بـوی ظـهـور🌤🌹
#سوره_جمعه
@BOYE_PELAK
4_5877393463011444682.ogg
312.7K
مَـراهزاراُمیداست وهر هـزار حُـسین؏♥️
فرشتگان سرزمین من الیگودرز 💖
مَـراهزاراُمیداست وهر هـزار حُـسین؏♥️
تا که پرسیدم زِ قلبم عـشق چیست؟
در جوابم این چنین گفت و گریست
لیلی و مجـــنون فقط افسانه ایست
عشق در دست حُـسـین بن علی ست
🌹🌻
اِمتحان کـردم خـودم روزےنمیگفتم حُـسین
از شبش تا صُـبح با آهِ گـلو مـیساختم...
السلامعلیکَیااباعبدﷲالحُسینوَعَلیاَوْلادِالْحُسَیْن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میشودپیداشویم؟!لطفا💔