eitaa logo
فرشتگان سرزمین من الیگودرز 💖
258 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
88 فایل
"بــسم‌اللهـ‌النور✨" خدا گفت تو ریحانه خلقتی . . .✨🙂 کنارهم‌جمع‌شدیم تاحماسه‌ای‌بزرگ‌خلق‌کنیم حماسه‌ای‌ازجنس‌دختـــران😍✨ #فرشتگان_سرزمین_من جهت ارتباط با ما👇 @Zah7482
مشاهده در ایتا
دانلود
۶۹ به روایت امیرحسین … وای خدایا آبروم رفت، این حجم استرس برای صحبت کردن با یه نفر غیر طبیعیه. با صدای اذان سریع بلند میشم، نماز میخونم. دیگه هرچقدر کلنجار میرم خوابم نمیبره….. . گل های نرگس رو روی داشبورد میزارم و از ماشین پیاده میشم.میخوام بردارم خودم بهش بدم ولی روم نمیشه بیخیال گل ها به سمت زنگ میرم دستم رو بالا میارم که در باز میشه و حانیه سادات میاد بیرون. با دیدنم تعجب میکنه و منم یکم هول میشم اما زود خودمو جمع و جور میکنم و لبخند میزنم_ سلام سادات بانو. سرش رو پایین میندازه و سرخ میشه. حانیه_ سلام . _ خوبید؟ حانیه_ ممنون شما خوبید؟ _ الحمدالله . باخوبیه شما. بریم؟ حانیه _ بله . سوار ماشین میشیم و نگاهش به اولین چیزی که میفته گل های نرگسه. از روی داشبورد برشون میدارم و روی پاش میذارم. لبخند میزنه . چقدر زود دلباختم به همین لبخندش. حانیه_ ممنون لبخندی میزنم و حرکت میکنم. _ صبحانه خوردید؟؟ حانیه_ بله. ممنون. _ خب شما جایی رو درنظر ندارید که بریم. حانیه_ نه. “وای این چرا حرف نمیزنه کل حرفاش تو نه و اره خلاصه میشه ” _خب پارک نهج البلاغه خوبه؟ حانیه_ بله . . بعد از نیم ساعت رسیدیم. رفتیم کنار آبشار مصنوعی و هرکدوممون روی یکی از سنگاش نشستیم. . امیرحسین _ نمیخواید چیزی بگید؟ _ خب شما شروع کنید. امیرحسین _ برنامتون چیه؟ _ برای عروسی و عقد و…….. به روایت حانیه _ من عروسی نمیخوام. امیرحسین _ نمیخوایددددددد؟؟؟؟؟؟؟؟ خیلی خونسرد جواب دادم_ نه با تعجب برگشت طرفم. _ چیزی شده؟ امیرحسین _ اگه به خاطر اون میگید که من گفتم شاید همیشه وضع مالیمون خوب نباشه ، شما نگران اونش نباشید …. حرفش رو قطع کردم. _ نه. به خاطر اون نیست ، به نظر من سادگی زیباترین چیزه، میدونم شاید عجیب باشه دختری که تا پارسال اونجوری بود و تنها ارزوش سفر به آمریکا و کشورای خارجه بوده حالا همچین چیزی رو بگه اما…. اما….موافقید به جای عروسی بریم…… کربلا؟؟؟؟ امیرحسین _ شما امر بفرما. یکم خجالت کشیدم و سرم رو انداختم پایین. امیرحسین _ فکر کنم به هم محرمیم.نه؟ پس خجالت نداره بانو. با لفظ بانو کیلو کیلو قند تو دلم آب میشد. دلم میخواست همونجا سجده شکر برم برای این عشق، برای این مرد، برای این آرامش….. دل نیستـــــ هر آن دل که  دلارام ندارد بی روی دلارام دل آرام ندارد @BOYE_PELAK
۷۰ به روایت حانیه امیرحسین_ سلام. _ سلام. خوبید؟ امیرحسین_ الحمدالله. شما خوبی؟ _ ممنون. امیرحسین_ راستش، ان شاءالله دو هفته دیگه اردو راهیان نور از طرف مسجد هستش، میخواستم ببینم اگه موافقید با خانواده صحبت کنیم اگه اجازه دادن بریم. واقعا میمونم که چی بگم ، سفری که حسرتش از عید به دلم مونده بود، سفری که از وقتی با شهدا انس گرفته بودم شده بود آرزوی هر روز و شبم، با مردی که شده بود همه دنیام، همه زندگیم. امیرحسین_ الو؟؟؟؟ _ جانم؟ بعد از چند ثانیه سکوت ادامه میده _ جونتون سلامت.فکر کردم قطع شده. _ من از خدامه بیام. فقط اگه مامان ، بابا اجازه بدن. امیرحسین_ اجازه میدین من باهاشون هماهنگ کنم؟ _ ممنون میشم. امیرحسین_ پس فعلا بااجازتون.یاعلی _ یاعلی. گوشی رو قطع میکنم ، سریع وضو میگیرم، دو رکعت نماز شکر و بعد سجده ی شکری طولانی که خدارو شکر میکنم بابت مهربونی هاش، بابت همه نعمتاش . بابت حضور امیرحسین، بابت این آرامش ، غافل از طوفانی که منتظرم ایستاده دو هفته بعد . توی آینه نگاهی به خودم میندازم، روسری آبی رنگی که صورتم رو قاب کرده و سیاهی که روش نشسته، زیبایی خاصی داشت، کیف کوچیک مشکیم و ساک نسبتا کوچیکی که با کمک فاطمه آماده کردم رو از روی تخت برمیدارم و از اتاق بیرون میرم. امیرحسین کنار بابا روی کاناپه نشسته و به سفارشات بابا درمورد اینکه حواسش به من باشه گوش میده ، مامان بابا هنوزهم فکر میکنن من بچم، خندم میگیره اما به لبخندی اکتفا میکنم و با صدای نسبتا بلندی خطاب به امیر حسین میگم، بریم؟ بابا و امیرحسین هردو به سمت من برمیگردن ، برق تحسین رو تو نگاه هردو به وضوح میشه دید. بابا_ برید به سلامت بابا جان. امیرحسین با اجازه ای میگه و به سمت من میاد، ساک رو از دستم میگیره و به طرف در میره . از مامان ، بابا خداحافظی میکنیم به مسجد میرسیم، فاطمه و امیرعلی هم همزمان با ما میرسنن. _ علیک سلام.کجا غیبتون زد؟ فاطمه _ چفیه ها دست من بود خونه جا گذاشته بودم. _ خسته نباشی. فاطمه_ سلامت باشی سه هفته بعد روی تخت قلطی میزنم و خاطرات رو مرور میکنم. چشمم به تپه نسبتا خلوتی میخوره. بی توجه امیرحسین که مدام صدام میکنه به سمت تپه میرم، چیزی رو احساس نمیکنم، صدا گنگ و بی معنی به نظرم میرسن، حتی دیگه اشکی هم نمونده که بخوام بریزم. روی خاک ها میشینم ، مرور میکنم هرچیزی رو که این چند روزه شنیدم و دیدم ، اشک هام بی اجازه روانه صورتم میشن ، گریه نمیکنم زجه میزنم ، شهدا به خاطر حفظ حجاب از همه چی گذشتن ، رفتن که کسی چادر از سر بانوان این سرزمین نکشن ، اما من چی؟ من حتی حاضر نیستم چادری رو سرم باشه که یادگار مادرم حضرت زهراست. با احساس کشیده شدن چادرم سرم رو بالا میارم. امیرحسین کنارم زانو میزنه و بوسه ای روی چادرم میشینه. من از این به بعد یه بانوی چادریم از روی تخت بلند میشم و به پذیرایی میرم . _ مامان کمک نمیخوای ؟ حوصلم سر رفته. مامان_ الان که نه، کاری ندارم. میگم میخوای چند روز دیگه امیرحسین اینا رو دعوت کنیم که قرار عقد رو هم بزاریم؟ یک ماه دیگه سالگرد ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه(س) هستش. _ اره مامان_ خب حالا. پس بزار بابا بیاد ببینم کی خونست. راستی خب عقدتون رو با فاطمه و امیرعلی هم میتونید بگیرید دیگه. _ حالا بزار هماهنگ میکنیم. به اتاق برمیگردم و سریع شماره فاطمه وو از تو مخاطبین پیدا میکنم. بعد از دوتا بوق صداش تو گوشی میپیچه. فاطمه_ جونم؟ _ ببین میگم شما که میخواید سالگرد ازدواج حضرت فاطمه عقد کنید ، ماهم همون روزیم دیگه. موافقی باهم عقد کنیم یا مشهد یا گلزار شهدا فاطمه_ نفس بکش. سلام _ سلام. یه دفعه با یه لحن ذوق زده تر از من گفت _ وای اره اخ جون. عالیه. _ خجالت بکش. دختر انقدر برای ازدواج ذوق میکنه؟ فاطمه_ نه اینکه خودت ذوق نکردی? _ خب حالا. فعلا… فاطمه_ یاعلی _ یا حق گفته بودم دلبرم بهتر که چادر سر کنی کعبه ی احرام من! با چادرت بانو تری @BOYE_PELAK
۷۱ میوه هارو خشک میکنم و تو ظرف میزارم. با صدای زنگ به طرف اتاق میرم ، چادر رنگیم رو از روی تخت برمیدارم ، روی سرم میندازم و برای استقبال کنار مامان بابا و امیرعلی کنار در وایمیستم. بعد از سلام و علیک های معمول و پذیرایی خانواده ها میرن سر اصل مطلب بابا _ خب نظر خود بچه ها چیه؟ میخواید صحبت کنید باهم ؟ البته فکر کنم تا الان صحبتاتون رو کرده باشید نه؟ پیش دستی میکنم و در جواب بابا میگم_ نه. واقعا خنده دار بود که بعد از تقریبا یک ماه و نیم هنوز در مورد عقد حرف نزده بودیم. بابا_ باشه بابا جان. خب با اجازه آقای حسینی حرفاتون رو بزنید بعد. پدر امیر حسین _ اختیار دارید اجازه ماهم دست شماست. با اجازه ای میگم و به سمت اتاق میرم ، امیرعلی هم متقابلا بعد از اجازه گرفتن دنبالم میاد. امیرحسین _ خوبید؟ _ ممنون . شما خوبید؟ امیرحسین _ با خوبیه شما. الحمدالله. خب شما نظرتون چیه؟ _ راستش چون امیرعلی و فاطمه هم عقدشون میخوان همون روز باشه، گفتم اگه موافق بودن با هم باشه ، مزار شهدا یا حرم امام رضا. با این حرفم امیرحسین سرشو بالا میاره و با ذوق نگاهم میکنه. امیرحسین _ واقعاااااا؟؟؟؟؟؟ لبخند میزنم و جواب میدم_ بله. امیرحسین _ خب…خب…اینکه عالیه. چی بهتر از این؟ _ خب بریم ببینیم نظر خانواده ها چیه؟ امیرحسین _ بله بله حتما. زودتر از من از روی صندلی بلند میشه و در رو باز میکنه و کنار وایمیسته تا من خارج بشم، لبخند میزنم و بدون تعارف از اتاق بیرون میرم. برای خانواده ها توضیح میدیم، همه موافقت میکنن و با شوق میپذیرن به جز پدر امیرحسین که ظاهرا مخالف بود، بعد از حرف ما اخم میکنه و اولش کمی مخالفت اما بعد از دیدن موافقت جمع دیگه چیزی نمیگه . ************* وارد پاساژ میشیم. فاطمه و امیرعلی کنارهم و من و امیر حسین هم کنار هم راه میریم. با اینکه محرم بودیم اما تا حالا هیچ تماسی باهم نداشتیم. . . . . بلاخره بعد از نیم ساعت فاطمه و امیرعلی حلقه هاشونو میگرن و اما من…… _ اه من اصلا از اینا خوشم نمیاد. امیرحسین _ خب میخواید بریم یه جای دیگه. با تعجب به امیرحسین نگاه میکنم _ خسته نشدید؟ امیرحسین _ شما خسته شدید؟ _ نه اما اخه آقایون خیلی از خرید خوششون نمیاد. امیرحسین _ نه مشکلی نداره. رو به فاطمه اینا میگم_ بچه ها شما صبح هم بیرون بودید خیلی خسته شدید میخواید شما برید؟ فاطمه هم با لبخند شیطونی میگه _ تو هم که نگران خستگی مایی نه؟ _ کوفته. برو بچه. فاطمه خطاب به امیرعلی_ آقا امیر دلم براش سوخت بچم. میخواید ما بریم؟ امیرعلی هم لبخند میزنه و میگه_ هرچی امر بفرمایید . فاطمه سرخ میشه و سرش رو پایین میندازه. بعد از خداحافظی و رفتن امیرعلی و فاطمه و به گشتن ادامه میدیم. تقریبا هوا تاریک شده بود ، با ناامیدی تمام تو خیابون راه میرفتیم و به حلقه ها نگاه میکردیم که چشمم به یه حلقه ظریف و ساده میوفته یه دفعه با صدای نسبتا بلند میگم همینه و بعد جلوی دهنم رو میگیرم و رو به امیرحسین که با تعجب به من نگاه میکرد عذر خواهی میکنم. بعد از گرفتن حلقه ها به سمت کافی شاپی که اون سمت خیابون بود میریم. . . . امیرحسین _ خب چی میل دارید. منو رو روی میز میزارم و رو به امیرحسین میگم_همون چای لطفا امیرحسین _ و کیک شکلاتی؟ با تعجب نگاش میکنم ، فوق العاده هوس کیک شکلاتی کرده بودم ولی روم نشد بگم . امیرحسین _ چیزی شده ؟ _ شما از کجا میدونید؟ امیرحسین _ اخه اون روز دیدم کاکائو رو با ذوق میخوردید ، حدس زدم باید کیک شکلاتی هم دوست داشته باشید. لبخندی زدم و گفتم _ بله . من عاشق شکلاتم. با حالت خاص و خنده داری بهم نگاه میکنه و میگه_ شما با من تعارف دارید. سرم رو پایین میندازم . وای که چقدر این مرد دوست داشتنی بود و واقعا لایق ستایش. . . . از کافی شاپ خارج میشیم و به سمت ماشین حرکت میکنیم ، بارون کم کم شروع به باریدن میکنه ، وسط تابستون و بارون تو تهران؛ عجیب بود و البته شیرین . ماشین تقریبا یه خیابون پایین تر پارک بود، چون امیرعلی و فاطمه از صبح خرید بودن اونا جدا و ما هم جدا اومده بودیم. با صدای گوشی، کیفم رو از روی شونم برمیدارم و دنبال گوشیم میگردم ، با دیدن شماره عمو لبخند میزنم و دایره سبز رو به قرمز میرسونم_ سلام عموجان. عمو_ سلام تانیا جان . خوبی؟ با خطاب قرار دادنم به اسم تانیا ناخداگاه اخمام تو هم میره . _ ممنون . شماخوبید؟ عمو_ مرسی عمو .میگم کجایی الان ؟ تنهایی؟ با لحن خاصی سوالش رو پرسید، موقعیت رو مناسب نمیبینم برای گفتن حقیقت پس بعد از مکث کوتاهی میگم _بیرونم . اره . چطور؟ _ مطمئنی تنهایی؟ استرس بدی تمام وجودم رو فرا میگیره، از دروغ گفتن متنفر بودم ولی الان وقت مناسبی نبود برای گفتن حقیقت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ کسی‌نیست‌که‌بگه‌خدارو، دوست‌ندارم،هَمه‌خدارودوست‌ دارَن•🌱 اماشرط‌دوســت‌داشتن ،هست〰🖐🏻- .اگه‌واقعاََخُدارودوست‌داری..! @BOYE_PELAK
❤️لـف مـیدے باصلـوات باشہ مـؤمن❤️😑 🔅حداقـل قبلـش دلیلش روهم بفرمایید عزیزان خوشحال میشیـم😕☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید ابوالفظل سپهر بازیگر _ شاعر _ جانباز ‌ اتل متل یه بابا دلیروزاروبیمار اتل متل یه مادر یه مادر قهرمان 🔥 شاعر بسیجی که بعدازتحمل جراحات شیمایی بعدازجنگ بشهادت رسید ودر قطعه شهدای گمنام بخاک سپرده شد 🔥کتاب شعر اتل متل سپهر رو حتما بخونید بچه ها عالیه دفاع مقدس #_ بسیجی آسدعلی آقا @BOYE_PELAK
آفات بسیج.mp3
2.11M
«هر چه بزرگ تر میشوید، هر چه بالاتر میروید، خشوعتان بیشتر بشود!» •آفت_بسیجی🍂 @BOYE_PELAK
.~💖🌸~. هرچند‌که‌رسم‌است‌بگویند تبریڪ‌پسر‌را‌به‌پدرها میلادِ‌پدر‌بر‌تو‌مبـارڪ ای‌آمدنت‌ࢪأسِ‌خبرها @BOYE_PELAK
🌸🍃زیارت امام حسن عسگری(ع) 💦بسم‌الله الرحمن الرحیم💦 بگو:السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ الْهَادِيَ الْمُهْتَدِيَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ وَ ابْنَ أَوْلِيَائِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ ابْنَ حُجَجِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صَفِيَّ اللَّهِ وَ ابْنَ أَصْفِيَائِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَلِيفَةَ اللَّهِ وَ ابْنَ خُلَفَائِهِ وَ أَبَا خَلِيفَتِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ الْأَئِمَّةِ الْهَادِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ الْأَوْصِيَاءِ الرَّاشِدِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عِصْمَةَ الْمُتَّقِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا إِمَامَ الْفَائِزِينَ السلامُ عَلَيْكَ يَا رُكْنَ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا فَرَجَ الْمَلْهُوفِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ الْأَنْبِيَاءِ الْمُنْتَجَبِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَازِنَ عِلْمِ وَصِيِّ رسول الله السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الدَّاعِي بِحُكْمِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّاطِقُ بِكِتَابِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ الْحُجَجِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا هَادِيَ الْأُمَمِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ النِّعَمِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْبَةَ الْعِلْمِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ الْحِلْمِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْإِمَامِ الْمُنْتَظَرِ الظَّاهِرَةِ لِلْعَاقِلِ حُجَّتُهُ وَ الثَّابِتَةِ فِي الْيَقِينِ مَعْرِفَتُهُ الْمُحْتَجَبِ عَنْ أَعْيُنِ الظَّالِمِينَ وَ الْمُغَيَّبِ عَنْ دَوْلَةِ الْفَاسِقِينَ وَ الْمُعِيدِ رَبُّنَا بِهِ الْإِسْلامَ جَدِيداً بَعْدَ الانْطِمَاسِ ،وَ الْقُرْآنَ غَضّاً بَعْدَ الانْدِرَاسِ أَشْهَدُ يَا مَوْلايَ أَنَّكَ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ دَعَوْتَ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ أَسْأَلُ اللَّهَ بِالشَّأْنِ الَّذِي لَكُمْ عِنْدَهُ أَنْ يَتَقَبَّلَ زِيَارَتِي لَكُمْ وَ يَشْكُرَ سَعْيِي إِلَيْكُمْ وَ يَسْتَجِيبَ دُعَائِي بِكُمْ وَ يَجْعَلَنِي مِنْ أَنْصَارِ الْحَقِّ وَ أَتْبَاعِهِ وَ أَشْيَاعِهِ وَ مَوَالِيهِ وَ مُحِبِّيهِ وَ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ. 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 @BOYE_PELAK
4_5897529549595347012.mp3
6.63M
به بهههههههه برید کنار 😍 مولودی توپ آوردم👏👏👏 کانال الان منفجر می‌شه💣😊 🌸 🌨🌙 🌸 شب میلاد امامی مهربونه... بانی امشب خود صاحب زمونه.... @BOYE_PELAK
🌷دوستان و همراهان عزیز🌷❤️قرار است از امشب تا سالروز شهادت سردار عزیزمان حاج قاسم سلیمانی روزشمار بگذاریم.❤️🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باز دلم یاد طُ افتاد و شکست:) 💔 ╔═.🍃.═══════╗ @BOYE_PELAK ╚═══════.🍃.═╝
‍ 🌹نماز حاجت از امام حسن عسکری(ع)🌹 🍂در صحیفه عسکریه از امام نمازی برای نقل شده است.🍂 🌼برای برآورده شدن حوایج، در صحیفه عسکریه نمازی از امام حسن عسکری(ع) نقل شده است.این نماز چهار رکعت است، در دو رکعت اول بعد از حمد پانزده مرتبه سوره مبارکه زلزال و در دو رکعت دوم بعد از حمد پانزده مرتبه سوره مبارکه توحید و بعد ازسلام نماز، این دعا خوانده شود.🌼 🍁"اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِأَنَّ لَکَ الْحَمْدَ لا إِلَهَ إِلّا أَنْتَ الْبَدِی ءُ قَبْلَ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ أَنْتَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ وَ لا إِلَهَ إِلّا أَنْتَ الَّذِی لا یُذِلُّکَ شَیْ ءٌ وَ أَنْتَ کُلَّ یَوْمٍ فِی شَأْنٍ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ خَالِقُ مَا یُرَى وَ مَا لا یُرَى الْعَالِمُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ بِغَیْرِ تَعْلِیمٍ أَسْأَلُکَ بِآلائِکَ وَ نَعْمَائِکَ بِأَنَّکَ اللَّهُ الرَّبُّ الْوَاحِدُ لا إِلَهَ إِلّا أَنْتَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ وَ أَسْأَلُکَ بِأَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلّا أَنْتَ الْوِتْرُ الْفَرْدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ الَّذِی لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوا أَحَدٌ ،وَ أَسْأَلُکَ بِأَنَّکَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلّا أَنْتَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ الْقَائِمُ عَلَى کُلِّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ الرَّقِیبُ الْحَفِیظُ وَ أَسْأَلُکَ بِأَنَّکَ اللَّهُ الْأَوَّلُ قَبْلَ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ الْآخِرُ بَعْدَ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ الْبَاطِنُ دُونَ کُلِّ شَیْ ءٍ الضَّارُّ النَّافِعُ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ وَ أَسْأَلُکَ بِأَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ الْبَاعِثُ الْوَارِثُ الْحَنَّانُ الْمَنَّانُ بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ وَ ذُو الطَّوْلِ وَ ذُو الْعِزَّهِ وَ ذُو السُّلْطَانِ لا إِلَهَ إِلّا أَنْتَ أَحَطْتَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماّ وَ أَحْصَیْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ عَدَداّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ"🍁 ❤️🌹 @BOYE_PELAK
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برخی از آثـار و فواید دعـا‌ کردن بـرای تعجـیل فـرج 💜🌸 ✿۱_ نشانه انتـظار ✿۲_ حضـرت صـاحب‌الزمان (عج) در حق او دعا می‌کند ✿۳_ مایه دفع بلا ✿۴_ طولانی شدن عمر ان شاءالله •| منبع: مکیال المکارم |• ✿🌺✿ _____________ 👇🍃🌸 @BOYE_PELAK